چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

۷۳ مطلب با موضوع «حرف های من» ثبت شده است

کامنتی از دیار باقی

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۰۴ ب.ظ

صبح امروز طبق معمول همه روز برای تایید کامنت های شما عزیران وارد مدیریت چل چو شدم ، باورتان می شود ؟ مادر بزرگ پدری بنده که حدود ده سالی می شود عمرش را به شما داده  ودر زمان فوت فقط یکصدو پنج سال داشت ! از دیار باقی برایم کامنت گذاشته بود !

راستش اول که اسمش را دیدم گفتم ما که یک بی بی بیشتر نداشتیم یحتمل خود خودش است

اما بعد که متن آن را خواندم قدری شک کردم که بی بی ما بیچاره حتی سواد ابتدایی هم نداشت از او بعید است چنین با کلمات بازی کند

از آنجایی که این پدیده ( ورود دایی جان جدید به خانواده را می گویم ) این روزها برایم زیاد اتفاق افتاده بود تعجب نکردم و بی بی جان را هم پذیرفتم ، راستش را بخواهید دلم برایش خیلی تنگ شده بود یادش بخیر شیر زنی بود ، با اینکه سواد نداشت اما کلمات قصارش ( نمی دونم قصار رو درست نوشتم یا نه ) هنوز ملکه ذهن است و گهگاه حلال مشکلات زندگی ...

بگذریم ...

ورود بی بی جدید خود را به خانواده از صمیم قلب تبریک گفته و پیرو فرمایشاتشان چند نکته را یاد آور می شوم :

اول اینکه از لطف بی اندازه شما ممنون

دوم موضوعات جالبی را بیان فرمودید که به دیده منت در اولین فرصت به آنها خواهم پرداخت

سوم اینکه بنده دیپلم علوم تجربی داشته که آن هم ضمانت اجرایی ندارد چرا که تنها یک استشهاد محلی است مبنی بر اینکه بنده لیاقت داشتن دیپلم تجربی را دارم ، اینرا گفتم که فکر نکنید مدرک را به همین مفتی ها به همه کس می دهند !

چهارم اینکه وقتی صحبت از تحلیل های اجتماعی می شود منظور محدوده وسیعی از (people) مردم است  که طیف گسترده ای از آنها مذکر یعنی مرد و عده ناچیزی مونث یعنی خانومها هستند ! در کل فرقی نمی کند پسر باشد یا دختر،  ما هم وقتی به این مقوله می پردازیم تر و خشک را با هم می سوزانیم ؛ اما چشم ، سعی می کنم قدری هم به مسایل بانوان محترمه بپردازم البته اگر غریضه دوران جاهلیت این اجازه را بدهد ...

 

... شاید درست نباشد

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۸۹، ۰۷:۴۱ ب.ظ

شاید درست نباشد آنقدر لطف بی حدو اندازه ببینی و صورتت سرخ شود از اینکه نتوانی جبران کنی!

شاید درست نباشد ، رفقا گر و گر به خانه ات بیایند و بدون هیچ چشمداشتی از هر آنچه که تو پختی بخورند و تو یکبار هم مهمان خانه اشان نشوی !

بدتر از همه اینکه تو آشپز خوبی نباشی و ندانی چه به خوردشان می دهی...!

و از آن بدتر اینکه مهمانشان شوی و چیزی نخوری !

و باز هم بدتر از آن ...

بدتر از آن هم می شود ؟

چرا نشود آقا جان ! چرا نشود ؟

بدتر آنکه مهمانشان بشوی و از غذایشان بخوری و تشکر نکنی !

قطعا درست نیست ...

بدینوسیله از همه دوستان عزیز و صمیمی و همه همراهان به دلیل اینکه بارها سر سفره تارنگارشان مهمان شدم و تشکر نکردم ، بارها از غذای ته گرفته بنده خوردند و دم نزدند ، بارها به دلیل گرفتاری لیاقت آنرا نداشتم تا حتی از دستپخت خوشخوراکشان تناول کنم

صمیمانه عذر خواهی می کنم

آخر اعتماد به نفس ...

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۷:۳۷ ب.ظ
آقایون یا خوش تیپ هستند یا وبلاگ نویس ، البته بنده ادعای وبلاگ نویسی ندارم ...!