چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

۲۴ مطلب با موضوع «پارازیت» ثبت شده است

شوخی با بلدیه

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ق.ظ

با درود فراوان ...

شب عید شهرداری محترم با چاپ دومین گاهنامه ی خبری فرهنگی و اجتماعی چندتا نشون رو با یه تیر هدف قرار داد اول اینکه سعی داشت مهمانان نوروزی رو با این گاهنامه سرگرم آداب و رسوم و اماکن شهر بکنه و دوم اینکه ما بین این حرکت فرهنگی ضمن اینکه اهداف و خط مشی اینده رو ترسیم می کنه گزارش عملکرد حاج حسن و دوستانش رو به رخ جهانیان بکشه!! 

احمدی و دوستانش در هیات تحریریه این بار هم مثل دفعه قبل یه مجله تمام رنگی در سطح ژورنال های خارجی تحویل عوام دادند که بنده هرچی گشتم چندتا نقطه ضعف اساسی گیربیارم و انتقاد کنم و دور هم یکم بخندیم چیز زیادی دستگیرم نشد؛ این نشون می ده نقاط قوت مجله به نقاط ضعفش حداقل تو شماره دوم می چربید 

شماره قبلی مجله علیرغم ظاهر رنگ و لعاب دار یه ایراد اساسی داشت که بنده رو تا سر حد شکایت از هیات تحریریه به دادگاه مطبوعات هم کشوند؛ جریان از این قرار بود که اینا ورداشته بودند  یه عکس از بنده گذاشته بودند با دمپایی در حالی که تفکری عمیق سراسر وجود بنده رو فرا گرفته بود و بن کُل شخصیت اجتماعی و فرهنگی بنده رو که جزو رجال شهر بودم با همون دمپایی زیر سوال بردند ...

بماند که خسرو خان و سرکار خانوم کامران پادر میونی کردند و بنده رو از شکایت منصرف ...

اما شماره جدید یه ایراد دیگه داشت و اون هم در قسمت  آموزش آشپزی مجله بود!! طرز تهیه ی ترشی گردو از گردوهای کال و نارس؛ به عنوان یک بد آموزی اجتماعی، از شهرداری و دست اندرکاران با صفاش بعید بود 

چرا که به زعم بنده و بسیاری از کارشناسان کشاورزی و تغذیه؛ فرهنگی با نام فرهنگ کال خواری ناخواسته منتشر خواهد شد 

ما  و درختان گردو تا همین پاییز  پارسال هم از دست توریست های اصفهانی آسایش نداشتیم حالا فرض کنید این عزیزان با اطلاع رسانی دوستان متوجه بشن که گردوی کال هم ممکنه به درد ترشیجات بخوره!! حتما حدس می زنید که چه فاجعه بزرگی در صنعت خشکبار این سرزمین اتفاق خواهد افتاد!! 

اما بشنوید از پرتال آموزشی شهرداری محترم که اصول روبوسی رو به عنوان یکی از اصول شهروندی مورد بررسی قرار داده :  

با صورت خیس یا عرق کرده برای بوسیدن پیش قدم نشید!! خداوکیلی کار درستی نیست مخصوصا با صورت عرق کرده ممکنه میزان زیادی کلرید سدیم رو ناخواسته به خورد طرف بدید و فشار خونش رو بالا پایین کنید!!

در مکان های رسمی و عمومی و همچنین با افرادی که با اونها صمیمی نیستید روبوسی به تعداد کمتر شایسته است!! اصلا چه معنی داره توی یه جلسه مهم مثلا معاونت شورا رو بگیری و صورتش رو خیس آب کنی؟!

از روبوسی خیلی تند و سریع خوداری کنید! سعی کنید با آرامش این کار رو انجام بدید که بهتون بچسبه عجله ای که آدم کسی رو نمی بوسه قربونتون برم 

برای روبوسی بهتره فرد کوچیکتر صبر کنه تا بزرگتر پیش قدم بشه!! زیاد به این یکی اصل توجه نکنید بنده تجربه دارم بارها صبر کردم طرف پربه خیالش نبوده سعی کنید در روبوسی پیش قدم باشید 

با صدای بلند روبوسی کردن شایسته نیست! آره والله مخصوصا تو سالن اجتماعات شهرداری که صدا می پیچه آبرو حیثیت آدم می ره یه موقع 

بچه های خردسال دیگران یا غیر خویشاوند رو نبوسید ممکنه والدینشون ناراحت بشن!! رحمت شه اون شیری که خوردی من نمی فهمم بعضی ها چرا مراعات نمی کنند لُپای طفل معصوم ولیعهد بنده در دوران طفولیت عینهو لبو آویزون شده بود بسکه یه عده بی ملاحظگی می کنند 

در هنگام سرماخوردگی برای روبوسی پیش قدم نشید! مگه اینکه مثل بنده  دلتون نیاد بقیه هم از این سرماخوردگی بی بهره باشند ...

در پایان از تمامی دست اندرکاران شهرداری مخصوصا شخص شهردار محترم حاج حسن شفعتی بابت تمام تلاشهایشان تشکر ویژه دارم همینطور از دوستانی که در تهیه مجله همکاری کردند و بنده خودم شاهد تلاشهاشون بودم جناب آقای احمدی عزیز سرکار خانوم کامران که خداییش داره حروم می شه! :))  وحید منصوری دوست گرامی زینعلی و بقیه که اسمشون خاطر شریفم نیست ...

تا درودی دیگر بدورد  ...

لبخنــــــــــــد فراموش نشه ...


پ.ن: سری هم به ولگردیهای اینترنتی بزنید و عجیب ترین اختراعات سالهای اخیر را ببینید مطمئن باشید دُم در خواهید آورد !!

نه به اون شوری شور؛ نه به این بی نمکی

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ق.ظ
با درود فراوان ...

بچه که بودم خیال میکردم اسم مادر بزرگم منصور است؛ بعد ها اسمش عوض شد و پدر بزرگ اسم من را روی او گذاشت؛ برایم جالب بود که مادر بزرگم اول اسم پدرم را یدک می کشید و بعد هم اسم من را !!

در همسایگی ما آقایی ساکن بود که همسرش را منزل صدا میکرد یک روز آمد درب خانه ما و  گفت منزل ما اینجاست؟ من هم تعجب کردم گفتم نکند تَوهم زده باشد گفتم منزل شما که اینجا نیست اون در آبیه است :)

بعد فهمیدم منظورش همسر مکرمه بوده 

چند وقت پیش رفته بودیم تهران منزل یکی از اقوام پسر بزرگشون که تازه ازدواج کرده بود همسرش رو "جوجو" صدا میکرد !! اول خیال کردم منظورش جوجه ی واقعیه (جوجه خروس یا جوجه اردک) اما بعد که دیدم هر موقع میگه جوجو زنش می گه جانم عزیزم! فهمیدم اسم زنش جوجوئه شایدم جوجو صداش میکرد حقیقتش چون زیاد تو فاز فضولی نیستم کنجکاوی هم نکردم ...

با تعدادی از دوستان متاهل درو هم جمع شده بودیم و بحث کشید به اینکه اسم همسران محترم رو تو گوشیمون چی سیو کردیم؟!!

همه گوشیاشونو گذاشتند وسط و قرار شد دونه دونه بخونیم 

اسامی جالبی بود  که چندتاش به شرح زیر تقدیم حضور انورتون می شه:

نمکـــی ؛ عشـــقم ؛ جیگــــرم؛ زندگـــی ؛ غــُـلام؛ 

همه ی اینا رو گفتم تا یه مقایسه ی میدانی بکنم زمان قدیم رو با حالا 

البته جد مادریم یادمه همسرش رو زیبا صدا میکرد و این همیشه برای من جای تعجب داشت چون در یک محدوده زمانی سطح تفکر خانواده ها با هم انقدر فرق داشت در هر حال توی اون زمان و موقعیت اکثر خانواده ها از گفتن اسم واقعی همسرشون امتناع میکردند و اکثرا" هم اسم پسر بزرگ خونواده رو بجای اسم واقعی استفاده می کردند 

همون سالها ابوی بزرگم منزلی نو ساخت؛ وسط سالن خونه یه دیوار دو متری طراحی کرده بود که فقط فضای سالن رو گرفته بود و در ظاهر هیچ استفاده ای نداشت 

وقتی عمو جان از وجود این دیوار گلایه کرد؛ پدر بزرگ گفت: شما حالیدون نی  این دیوارم بخچه این بساختی که اگر نامحرم بومه  مین کیه؛  مِیدی بشو پشتژ قام گنو !!! 

 فکر می کنم این طریقه ی صدا کردن ناموس دوره های مختلفی داشته که هر کدام به سبب تفکر و تعصبات روز؛ بروز می کرده  اما نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی ... 

والله چار روز دیگه می ترسیم ملت زنشون رو جی جی و نی نی و سی سی هم صدا کنند 

راستی شما کدوم رو می پسندید؟ 

آرزو ....

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۴۴ ب.ظ

یه پدر زن خر پولم نداریم بیاد بگه پسرم واسه چی خودتو علاف این شهر کوچیک کردی؟ چقد بهت گفتم دفتر ِ فرانکفورت رو که افتتاح کردیم بیا برو یه مدت اونجا اگه سختت بود برو دفتر پاریس!!
منم بگم نه پدر جون من با ماهی 400هزار تومن دارم شاهونه زندگی میکنم وطنم رو هم با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم 
اونم بگه : خاک تو سرت که جون به جونت کنند بچه خونساری !!

برقمون رفت ...

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۱۰ ب.ظ

با درود فراوان ...

چند روز پیش صبح اول وقت که اومدم سرکار متوجه شدم که برق نداریم!! چیز عجیبی نبود چون روز قبلش هم برق نداشتیم!

به خیال اینکه امروز هم مثل دیروز قطعی برق داریم رفتم دنبال رتق و فتق امور در ادارات محترم و بانکهای محترم تر ! نزدیک ظهر برگشتم شرکت که فهمیدم ای دل غافل نگو سیمای برق نزدیک شرکتمون توسط دزدان محترم شب گذشته به سرقت رفته !!

از قرار وقتی بچه ها می بینند برق نیومد تماس می گیرن اداره برق و اداره برق هم برای تست به محل سرقت می یاد و متوجه می شن که بله ...گویا جا تره و بچه ای در کار نیست 

جالبه که ماموران محترم طلبکار می شن که : مگه نگهبان ندارید؟!!

دوستان ما هم عرض می کنند که نگهبان داریم ولی نمی دونستیم باید نگهبانی سیمای برق خارج از محوطه شرکت رو هم بده!!

الغرض با تنی چند از همکاران اعزام شدیم به محل اداره برق و اجازه ملاقات حضوری با رییس محترم اداره برق رو گرفتیم 

ایشون هم با کمال آرامش فرمودند سیم نداریم و باید رایزنی کنیم تا از استان برامون سیم بفرستند!! تازه اگه باشه و بازم اگه همه چی ردیف باشه تا آخر هفته برق دارتون می کنیم!!

ما هم که تا حالا با هیچ رییس اداره ای هم صحبت نشده بودیم بلا نسبت عین شاسگولا گفتیم خدا خیرتون بده خدابچه هاتونو براتون نگه داره خدا کنه دست به خاکستر می برید طلا بشه ممنون که انقدر به فکر ما هستید اگه زحمتی نیست  همچین که زیاد بهتون فشار نیاد و اذیت نشید یه تلاشی بکنید  بلکه کار ما رو زودتر حل کنید ما هر ثانیه که برق نداشته باشیم ده هزار تومن ضرر می دیم !!

از اونجا اومدیم بیرون یه بابایی گفت مرد مومن اگه بجای شرکت شما یه مرغداری بود یا سرد خونه به همین سادگی بی خیالا می شدی و قربون صدقه مسئولین می رفتی؟

مام دیدیم بابا انگار بد نمی گه بنده خدا 

حالا اگه ما مرغ بودیم یا گوشت یخی بیشتر از اینا تلاش نمی کردند یعنی؟!!

خلاصه شب اول که بی خیال شدیم رفتیم بیستا هزاری دادیم چراغ اضطراری گرفتیم واسه نگهبانمون تازه ترس افتاده بود تو جونش که من امشب اینجا نمی خوابم!! از کجا معلوم امشب نیان سیمای برق روبرو رو ببرن!!؟

انقد زنگ زدیم این ور اون ور تا بلکه موتور برق گیر بیاریم نشد که نشد 

فردا ظهرش بچه های اداره برق که اکثرا" رفقای خودمونن مردونگی کردند و تا ساعت هفت شب برقمون وصل شد ...

جا داره از همشون تشکر کنم و دست یکایکشون رو ببوسم کار یه هفته ای مسئولینمون رو دو روزه حل کردند 

جریان خَره ما ...

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۸ ب.ظ

با درود فراوان ...

می گند کسی که یه خر نداره اندازه یک خر هم نمی ارزه !!!

جدا" که راست می گن

باور کنید ما که خرمون نه به خرای مردم می رسه ؛ نه شکل و شمایل خرای مردم رو داره و نه اونقدر وسعمون می رسه که خر بهتری بخریم ولی خداییش خر خوبیه!!

از اون خرا هم نیست که اگه بهش علف ملف ندیم لام تا کام حرف نرنه و عین خر کار بکنه! خر با فرهنگیه !!

کلا" نسل جدید خرای با شعوره که از آی پد و آیفون هم بیشتر می فهمه! 

الان چند ساله خره منه؛ باور کنید تا حالا بدی ازش ندیدم هم خره منه؛ هم خره مردم !!

یعنی ما از اون خونواده هاش نیستیم که خرمون رو به کسی ندیم؛ هر روز  زیر پای یکیه  کلا" خر با صفاییه و به همه حال میده ...

قفل و زنجیر هم نداره؛ پارکینگ مارکینگ هم تا حالا نرفته غروب که می شه در خونه است تا صبح که دوباره میرم سراغش ...

  داشتن یه خر علاوه بر مزیت هایی که داره  یه سری بدی هم داره 

مثلا آدمو تنبل می کنه و از رفت و اومد با وسائط نقلیه عمومی بی بهره 

این که میگم بی بهره؛ بی خود نمیگم  جدا" رفت  آمد با این وسائل نقلیه عالمی داره ... جامعه شناسان مهمی مثل آنتونی گیدنز  تو همین تاکسی ها و اتوبوس ها جامعه شناس شدند ...

الغرض 

چند روزی خرمون مریض شد و افتاد گوشه تعمیر گاه! 

ما هم شدیم بی خر و پی بردیم که اندازه یه خر هم نمی ارزیم !!

سوار تاکسی شدم که یه مسیری رو برم؛ دو تا پیر مرد با حال نشسته بودند و زبونم لال زبونم لال داشتند بحث سیاسی میکردند 

یعنی من اگر یه کاره ای بودم تو تشکیلات خبرگزاری هایی مثل BBC و CNN بلافاصله باهاشون قرار داد می بستم و به عنوان تحلیل گر مسائل خاورمیانه ازشون استفاده میکردم 

خودتون بخونید و قضاوت کنید: 

عامو مگه کشکو اوباما گوژ خورتی حمله کرو،  آمریکا بژژ بیاتی تا هاما نمونواتی گود خوره به ایران حمله کره 

هلا بگی حمله جی کرو بخالد چد کرو ایزن کین خرژ کرمین که نفیمو از کاژ بخورتی ؛ مگه ندی چی شی همه تجیهزات نظامی دارمین 

همین مانورژون که بینابه مین خلیج فارس ایزن بترسایدنده که نواژ ...

آقاجان مگه وچه وازیو ؟ آتیش که روشینه گنو ترو هشک با هم اسیزو !! هاما یه نیشکی آلومون نمکی کرتی مین بونه  داعابکر تا اینا هشک گنو خبری نگنو  مایه آلوا کُپ نگنو این همه زحمت ....

- آقا نگه دار ما همین جا پیاده می شیم ....یعنی ترکیدم از خنده ...  ما این همه کارشناس تحلیل مسائل سیاسی داریم بعد شبکه خبرمون یه دونه تحلیل درست و درمون نشون نداده دلمون خوش باشه  :))

خدا قسمت شما هم کنه ...

 


بعدا" نوشت:

دوستان می بخشند که تایید نظرات و جواب دادن به کامنت ها قدری طولانی شد جریان داره بعدا براتون می نویسم 


ویندوز خوانساری !!!

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۱۱ ب.ظ

آقا دمتون گرم

شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۳۴ ق.ظ

با درود فراوان ...

جدیدا" دستگاهای اجرایی در راستای اجرای سیاست های دولت الکترونیک کارهای خارق العاده ای می کنند که عقل جن هم بهش نمی رسه  می گین نه؟ یه سری به سطح شهر بزنید و بَنرهای شرکت مخابراتو یه مرور بکنید؛

فرمودند میخوان گام موثری در صرفه جویی وقت, انرژی و هزینه ها بردارند حالا چطوری؟ عرض می کنم:

در تیترِ این عمل خارق العاده با حروف درشت نوشته شده: حذف قبض تلفن!!

من و امثال من که آدمای زودباوری هستیم و هر روز منتظر معجزه ایم که بالاخره شام تیره سحر می شه و اوضاع گرونی روبراه ؛ در نگاه اول فکر می کنیم؛ بابا دمشون گرم میخوان قبض تلفن رو حذف کنند!!

یعنی مجانی می شه ؟

ادامه داستان رو که می خونی؛ می بینی نه بابا این خبرا نیست ...

تا حالا کم مشکل و دردسر داشتیم حالا اینم بهش اضافه شد! 

همشهریان گرام توجه کنند که از این به بعد، از قبض تلفن خبری نیست 

به جاش باید خودتون زحمت بکشید برید دنبال صورتحساب تلفنتون 

انقدر این مسئولین، آدمای گل و بلبلی هستند که، سه تا راه حل هم جلو پامون گذاشتند یا با 1818 تماس می گیرید یا به سایت مخابرات مراجعه می کنید یا اگه دلتون خواست می رید دفاتر ارتباطی و صورتحسابتون رو پرداخت می کنید ...

اینجوری کارمندای محترم مخابرات هم اذیت نمی شن خوب گناه داند بندگان خدا تو این ماه مبارک با زبون روزه کی می ره این همه قبض تلفن رو توزیع کنه؟

یه جورایی هلو برو تو گلو ...!!

جا داره یه خسته نباشید هم به سازمان امور مالیاتی داشته باشیم، اونا از مخابرات جلو ترند 

کارتون رابینهود رو یادتونه؟ داروغه ناتینگهام می اومد واسه جمع کردن مالیات هرچی دم دستش می دید برمی داشت می برد  نمیدونم اون داروغه هنوز زنده است یا نه، ولی اگه زنده است خدا طول عمرش بده و پدر و مادرشو بیامرزه !!!

الان دیگه اینجوری نیست 

الان خودت باید بری برنامه تسلیم اظهارنامه رو دانلود کنی بعد کلی وقت بزاری ده بیست تا صفحه رو پر کنی بگی چقد کار کردی ببری تحویل بدی 

بعدش هم تازه حرف خودتو که قبول نمی کنند هرچی خودشون بگن باید ببری بریزی به حساب فیششو ببری تحویل بدی 

خداوکیلی حالا که دارم فکر می کنم  گام موثری تو صرفه جویی وقت, انرژی و هزینه ها برداشته شده!!

حالا این وقت و انرژی و هزینه مربوط به ملته یا دولت فرقی نمی کنه جیب ما و جیب اونا نداره .... 

جلال بچه محل ...

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۵۹ ق.ظ

با درود فراوان ...

قبل از هرچیز از همه دوستان گلم بابت حضور کمرنگم در وبلاگها معذرت می خوام  بذارین به حساب کم سعادتی بنده مطلب بعد اجازه می خوام با عوامل سریال جلال الدین قدری شوخی کنم و از همشهریان گلم که در این مجموعه همکاری دارند هم پیشاپیش معذرت می خوام؛ یقینا" هیچ چیزی نمی تونه خدشه ای بر هنر  این مردمان وارد کنه و دست تمامی هنرمندان و هنردوستان سرزمینم را می فشارم ...

زمانی که حضرت مولانا در قونیه رخ از جهان فرو بست و او را در کنار پدرش سلطان العلما بهاالدین به خاک سپردند روحش هم خبر نداشت روزی بر سر ایرانی بودنش دعوا می شود و از روم تا بغداد و از بغداد تا الجزیره و ترکیه و بلخ سریال می سازند و هرکدام سنگ خود را به سینه می زنند!

یحتمل خبر هم نداشت که روزگاری مرغ نایاب شود و خیلی ها را توان خریدنش نباشد تا جایی که در جراید بنویسند: از نشان دادن صحنه های خوردن مرغ در تلوزیون اجتناب شود!!

حال فکرش را بکنید در این اوضاع بی مرغی و بی تخم مرغی؛ بزرگترین دغدغه ما بشود اثبات ایرانی بودن جلال الدین!! تا ما نیز از رقبای رومی و بغدادی و ترک خود عقب نمانیم

ایرانی جماعت هم وقتی روی دنده لج بیافتد حرفش را به کرسی می نشاند و آخرش هم ثابت می کند که  جلال بچه محل ماست!! حتی اگر سالها مرغ نخورد و مرغ نبیند  حالا مرغ توی سرمان بخورد نون و پنیر هم گیرمان نمی اید؛ کارد بخورد توی شکممان؛ آب و برق و گاز و کرایه و کوفت و زهر مار را بگو ...

زیاد سرتان را درد نیاورم 

گروهی آمدند و شروع کردند ساختن دکور و گرفتن تست و فلان و بهمان ...

یک لشگر آدم در سرمای زمستان انتظار کشیدند تا تست بدهند و پس فردا بشوند سوپراستار سینما 

جالب آنکه  اکثرا" تیپ مهناز افشاری زده بودند و گلزاری!

انکار نمی کنم که بنده هم جزوشان بودم اما سنگی در تاریکی زدیم که نگرفت و خوب هم شد که نگرفت چرایش را عرض می کنم 

همسایه ای داریم که از وقتی تست داد؛ دیگر تحویلمان نمی گرفت و سلامش که می کردیم می گفت با مدیر برنامه هایش هماهنگ کنیم تا سلاممان را به او برساند!فرصت کرد جواب می دهد فرصت نکرد سلاممان کمانه می کند توی حلقمان!

خوشبختانه نقشی گرفت و سر صحنه هم رفت و معروف هم شد 

بعد از کلی وقت گرفتن و التماس حاضر شد کم و کیف نقشش را بازگوید:

"کشاورز متعجب" عنوان نقش مشارالیه بود 

شرح بازی هم اینگونه بود که گویا در یک سکانس سپاهیان مغول از کنار مزرعه کشاورز مزکور عبور می کنند و رفیق شفیق ما با دیدنشان تعجب می کند در حد لالیگا ... 

همین ....

پ.ن: 
امروز با خبرشدیم که مرغ تعاونی به قدر کفایت به مبلغ چهار هزار و هفتصد تومان ناقابل در سطح شهر توزیع می گردد اب دستتان است زمین گذارده و برای خرید بروید تا تمام نشده ...اینها همه از برکات ساخت سریال مولاناست باز هم ناشکری کنید ...

مناجات نامه ...

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۳۳ ب.ظ

خداوندا؛ گرفتاری و مشکلات و قسط و بدهی و قرض و یارانه رو از جمیع مسلمین و مسلمات دفع کن تا همه با خیال راحت و به دور از تنشها و افکار روزمره نمازشون رو سر وقت بخونن، روزشون هم به موقع بگیرن ....
دیروز واسه امتحان رفتم مسجد محل دیدم تمامی نمازگزاران یا حاجی بازاری بودن یا نونشون پخته پخته بود ....
بعد نگی واسه چی نماز نخوندین ها؟ گرفتاریم آخدا به جان عزیزت گرفتاریم ...


رسالة الشکایات فی الاوضاع جدیدة -2

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۳۸ ب.ظ

با درود فراوان بدون مقدمه می ریم سراغ پست!!

چند وقتیه یه ریز پیامک های گوشیم شده تبلیغات سمعک! بدتر از همه این که هر پیامک سه بار گوشی حقیر رو مزین می کنه! دیگه کم کم داره باورم می شه یا گوشام مشکل پیدا کرده یا اینکه از اول ایراد داشته 

همین دیشب هم بانوی محترمه فرمودند: مگه کَری !!! صدای تلوزیونو کم کن !

چند روز پیش هم یه خانوم محترمی از مرکز تماس گرفتند و بعد از کلی احوال پرسی فرمودند آدرس بدین براتون پکیج لاغری همراه با بهترین داروها و ماساژور های کمر و شکم؛ ارسال کنیم!

اولش بهم برخود! بعد گفتم خانوم باور کنید من اگر از صبح تا شب بخورم و بخوابم شاید بعد از دو سال دویست و پنجاه گرم چاق بشم؛ خداییش دلتون میاد برای این هیکل مانکن پکیج لاغری بفرستین؟! 

دیدم گفت: خوب پکیج چاقی می فرستم تضمینی!! اگر چاق نشدین قول می دم همشو پس بگیرم!!!

اصولا" اهل دیدن شبکه های (زبونم لال زبونم لال) اون ور آبی نیستم ولی مدتی قبل توفیق اجباری شد ما هم به زبارت تنی چند از این شبکات نائل بیایم؛ بلانسبت شما سر شام وسط دیدن یه فیلم ایرانی آگهی تبلیغاتی طبق معمول حال همه رو گرفت؛ بدتراز همه اینکه انواع و اقسام کرم ها و اسپری ها و قرص ها و چه و چه جهت برطرف کردن فلان و بهمان!

گفتم اخه مرتیکه تبلیغ می خوای بکنی بکن سر شام چرا حال آدمو به هم میزنی؟ 

باور کنید داره باورم می شه ما ایرانیها هممون یه مشت آدم معتادِ کرو لالِ زشتِ چاق و مریضیم که همه بدون استثنا از مشکلات جنسی رنج می بریم!!!

به فامیل دورمون گفتم آخه این چه وضعیه؟ گفت کجاشو دیدی؟!!

دیدم زد یه کانال دیگه ... از شیرمرغ تا جون آدمیزاد تو این شبکه پیدا می شد 

از قابلمه تفلون بگیر تا جوراب و زیر پیرهنی ...

بابا به پیر به پیغمبر همه اینا رو هرکی نیاز داشته باشه تا سرکوچه بره می تونه بخره دیگه این همه دنگ و فنگ و پیامک و شبکه نیاز نداره ...به جون خودم مخارجی که صرف این همه تبلیغات دری وری می شه از سودش بیشتره 

بعدش هم آقا من نه کَرَم نه کورم نه کچلم! هیچ مشکلی هم ندارم خداروشکر؛ بی خیال من یکی بشین؛ این همه شماره موبایل من چه گناهی کردم آخه ؟!!

پ.ن :

بگذریم که بالای ده مورد کلاه برداری هم در این مدت می خواستند ازم بکنند که با زیرکی هرچه تمام تر ضایع شدند یه نمونش رو هم اینجا گفتم براتون ...