چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

۲۴ مطلب با موضوع «پارازیت» ثبت شده است

مواظب خودت باش

جمعه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۰۹ ق.ظ
خدا بهمرات ... مواظب خودت باش ! دیه همون شصت ملیونه ! یه وقت خیالات ورت نداره !؟؟

من کی ام ...!؟

جمعه, ۶ خرداد ۱۳۹۰، ۰۸:۰۹ ب.ظ

سلام 

این مدت دغدغه دادگاه و خوف از راه راه شدن؛ نگذاشته بود یه کم سربسر این و اون بزاریم و به تبع اون قسمت عمده‌ای از مغزمان که مختص این امر خطیر بود به علت کمکاری مختل! 

امروز وقتی برای باز کردن بقچه در بسته خود مراجعه کردم مدیر ارشد فرمودند قسمت عمده‌ای از بقچه در خطر نابودی است و برای استفاده از دیگرقسمت‌ها؛ حتما باید بازسازی بشه! 

برای بازسازی این محدوده وسیع با احداث یه پست و دو پست راه به جایی نمی‌بردم چون واقعا دو هفته گذشته سونامی نا‌فرمی این منطقه از مغزم رو درنوردیده بود برای همین دست بکار شدم و ستاد بحران؛ تشکیل دادم 

مجبور بودم حافظه دراز مدتم رو فرمت کنم و از پایه درستشون کنم از طرفی نگران پاک کردن خاطرات خوش کودکی و جوانی و... بودم و از طرفی خوشحال که خاطرات بدم رو به فراموشی می‌سپارم 

این احتمال می‌رفت که با پاک کردن حافظه؛ کلا یه آدم دیگه بشمو شاید بجای طنازی کردن رو به خطابه و وعظ می‌اوردم! 

اوضاع بدی بود! 

 سوزن گرامافونم روی یه نقطه گیر کرده بود و داشت می‌رفت رو اعصابم! 

یه بک آپ از حافظم گرفتم اما توی بک آپ گرفتن دنیایی رو تجربه کردم که آرزو می‌کردم ایکاش تو این تونل زمان باقی میموندم اما از شانس بد؛ سیستم بک آپ گیری انسان تنها یه پلی داره و یه استاپ و دکمه پاوس نداره! 

همین رو هم غنیمت دونستم و هرچند سریع، اما مروری بر حافظه و خاطرات خوب و بدم کردم! 

زندگی پر فراز و نشیبی بود 

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه اشتباه داشته باشم! 

یه پرینت پنج ساله تو محدوده زمانی ۷۵ تا ۸۰ گرفتم و نشستم تا غلط هامو بگیرم 

باورتون نمی‌شه اما فقط تو صفحه اولش نمرم شد منفی ۱۳!! 

ضریب اشتباهاتم در قیاس با تصمیمات درستی که گرفته بودم مثل انبار کاه بود در مقابل یه پر کاه!! 

پیش خودم گفتم: خدا! جون مادرت دلتو به چی این آدمیزاد خوش کردی؟ 

بابا امتحان یه بار دو بار صد بار نه این همه؟! 

والا اگه مدرسه هم بود و تو مدیرش بودی تا الان اخراج که هیچ! باید از روی زمین محو می‌شدم!!! 

بابا دمت گرم که خوب حوصله‌ای داری! 


خلاصه؛ سرتون رو درد نیارم بک آپ که تموم شد، حافظه‌ام رو فرمت کردم اما وسط فرمت کردن یهو هنگ کردم و رفتم تو کما!! 

حالا موندم من همون آدم سابقم!؟ یا یه آدم دیگه شدم...؟

فردا ...

دوشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۵۹ ب.ظ
فردا ! مرز میان رهایی تا اسارت ... کاش زودتر تمام می شد ...!

پارازیت ...قسمت اول

سه شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۴:۵۳ ب.ظ
افتتاح بخش جدید «پارازیت» نقطه عطفی است در نگارشاتمان و انقلابی است عظیم در صنعت وب نویسی طناز !


پس از سالها از شهرستان شدن خوانسار عده ای تازه فهمیدند ! گمان کنم تا الان خواب بودند 

یادم افتاد روزی که نون شد دونه ای صد تومن رفتم نونوایی یه بابایی اومد نون بخره خبر نداشت نون گرون شده 

نونوا گفت آقا نون شده دونه ای صد تومن 

طرف گفت نکنه منم مثل اصحاب کهف خواب بودم ! خانومم چرا بیدارم نکرده !؟؟


گمون نکنم برگزار کنندگان جشن بادبادکها حالا حالا بی خیال این برنامه بشن ! 

هفته ای یه بار آگهی می زنن جمعه جشن می گیریم 

همه تلاش می کنند اطلاع رسانی کنند 

دقیقا شب مراسم همه چی بهم می ریزه 

این هفته هم زیاد دلتون رو صابون نزنید 

غروب پنجشنبه خسرو جون زنگ می زنه می گه : هواشناسی اعلام کرده فردا هوا خرابه ایشالله هفته ای دیگه !!!


لطفا اگه پول ندارید مریض نشوید !!! (پیام آموزشی از اتفاق اخیر در خصوص رها کردن بیماران بی پول در حاشیه اتوبان خلیج فارس ) 


دلم نمی خواد افتتاحیه؛ زیادی خسته کننده بشه در ضمن حال و اوضاع زیاد خوبی ندارم یه کوچولو کسالت دارم 

اما بسوزه پدر رسالت ...