اینجا بهشت است؛ قسمت هفتــــم
سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۱۳ ب.ظ
یه عده از دوستان زرت و زرت به من پیامک می زنن و ابراز نگرانی می کنن که نکنه بنده رو فرستادن جهنم که خاطراتم از بهشت یهو ته کشیده! باید خدمت این عزیزان عرض کنم که ده سالِ شما، به وقت ما تو بهشت، فوق فوقش ده ثانیه هم نمی شه! توقع دارین من از ده ثانیه چی بنویسم که دهن مهن ما رو آسفالت کردین با اس ام اساتون؟
اصلا مگه اون دنیای خراب شده صاحاب نداره که شما به این راحتی با بهشت ارتباط برقرار می کنید؟
والله زمون ما که اپراتور ایرانسل و همراه اول تو راسته ی بازار مسگرا هم گاهی آنتن نمی داد چه برسه به کل کشور ؛تازه میخواستی یه زنگ چند ثانیه ای هم بزنی با رفیقت تو کالیفرنیا درد دل کنی مشکل رومینگ و هزار کوفت و زهرمار دیگه هم بود که نمی ذاشت یه آب خوش از گلوی ما پایین بره
بروبچه های ایرانی تو کمپ ایرانیان مقیم بهشت، انگار عادت کردند به کاغذ بازی و دنگ و فنگهای اداری!
چند وقت پیش زمزمه ی تشکیل شورا و شهرداری تو کمپ شروع شد منو یه عده از بچه ها که تازه داشت معنی زندگی برامون تداعی می شد، شاکی شدیم که چه مرگتونه باز خوشی زد زیر دلتون؟ آخدا که همه چیتونو اینجا ردیف کرده سر موقع شام و نهار میریزید تو خندق بلا؛ وقت بساط ِگرگم به هواتون با حوریای محترمه برقرار! شهرک به این تمیزی مرگ می خواین پاشین برین اون دنیا
این چه بساطیه واس ما درست کردین دوباره؟ این همه خدم و حشم دارین آب لوله کشیتونم شهد وشربته! با عسل دوش میگیرین و با آب پرتقال می رین مستراح، شورا مورا میخواین واسه کجاتون؟
به خرج این ملت زبون نفهم نرفت که نرفت! رفتند انتخابات برگزار کردند و به قول خودشون شورای منتخب رو هم انتخاب کردند
همین دیروز شنیدم ویلای ما رو انداختن تو طرح تعریض خیابون؛ من نمی فهمم چرا این بشر گاهی خیال میکنه از خود خدا هم بیشتر میفهمه؟ دِ آخه مومنین خدا، قربونش برم خدا نمی تونست این خیابون رو گُشاد تر بزنه که شماها شدین کاسه ی داغتر از آش
دِ حقتونه ابوی محترمتون رو از بهشت بندازن بیرون دیگه
یحتمل ابوی هم در دوران زندگی در بهشت خودشو نخود هر آشی میکرد که آخدا انداختش بیرون وگرنه کدوم آدم عاقلی باورش می شه خدا با این همه باغ سیب و میوه به خاطر یه سیب کِرمو آدمو از بهشتش بندازه بیرون؟
باور کنید همین الانی که اینا رو دارم مینویسم دلم ویار سیب کرد یه شاخه از اون بالا بدون اینکه من لام تا کام حرف بزنم اومد پایین همین الانم یه سیب قرمز درشت زُل زده تو چشام که بیا منو بخور ...
پ .ن : دوستان عزیز بنده رو از بابت پاسخ به نظرات حلال کنید دیر شد
عزیزی از بینمان رفته بود و غصه دار رفتنش
برای بازماندگانش طلب صبر و شکیبایی دارم
همه رو قشنگ به هم ربط دادی اونم به نام بهشت.
بهشتتو عشق است که خیلی شبیه این دنیاس.
اگه بهشت اینه باز به مرام جهنم!
خوش باشی