انگار دل شما هم مثل آسمان دیشب شهر گرفته. نمیدونم چی بگم.یاد یکی از تولد های کودکی خودم افتادم که آن هم در ماه صفر بود.همه دوراتاق نشسته بودند و ..... . خاطره خوبی ندارم از اون تولد. البته بعدا پدر و مادر جبران کردند و اون خاطره تلخ رو از ذهنم پاک کردند.با گرفتن یه جشن کوچیک و خودمونی ولی شاد.شما هم برای گل پسرتون همین کار رو بکنید و نگذارید خاطره بدی براش بمونه.میدونید که ذهن بچه ها این خاطرات رو خوب به خاطر میسپارد.
پاسخ:
گاهی حرفهایی می زند که دهانم از تعجب باز می ماند
سلام اخوی اولاَ که تولد پسرت مبارک باشه. انشاا... که سالهای سال زیر سایه شما و مادرش زندگی کنه و فرزند صالحی باشه. ثانیاَ خدا رحمت کنه پدرتو که ما بچه های محل هم فقدان اونو حس می کنیم.از وقتی اون رفت دیگه ما هم یه تعزیه خوانی درست و حسابی در هیئت ندیدیم.روحش شاد. ثالثاَ سعی کن برای پسرت ، پدری باشی که در آینده اونم مثل خودت جای خالی پدرشو حس کنه. نه اینکه بعد از رفتنت دیگه سراغی ازت نگیره. موفق باشید.
مهدی جان. باور می کنی اونقد ساده و صمیمی و زیبا نوشتی که نتونستم جلوی ریختن اشکامو بگیرم. خدا رحمت کنه پدرتو و خدا سایه تو رو رو سر خانوادت حفظ کنه.خوش به حال پدری که یه همچین پسر فهمیده ای داره که هیچ وقت یادشو فراموش نمی کنه. در مورد تولد بگم اتفاقا طفلک باران من هم تولدش همینجوری شد. تولد 27 آذر بود. درست توی محرم. با این که تولدشو با ماهان با هم گرفتیم اما گیر داده بود تولده واقعی منه باید تولد بگیرین واسم و خلاصه با مکافات فراوون پیچوندیمش. پیشنهاد خوبی دادند دوستان بعد از ماه صفر یه تولد خوشگل واسش بگیر موندگار به شرطی که سهم شیرینی ما فراموش نشه!!
این حرفا چیه!؟ یعنی اگه خود پیامبر توی مجلس شما بود میگفت به خاطر ماه صفر دل بچه رو بشکونید!؟ این چه جور تربیت کردنیه!؟ شیطونه دژو یاقا بباد یکی ول دان مین گوشد که دل وچیهد بحمرت! ... بگذریم همه رفتنی هستیم. فردا هم من و پس فرداهم تو و پسون فردا هم ولیعهدت. فعلا زندگی باید کرد.
درود ااخ جان دلم....تولدت مبارک عزیز دلم...مهدی بمیری با این صحنه انتخاب کردنت....این کوچولوی نازنین رو کجا بردی واسش تولد گرفتی....دومش هم باز بمیری چرا کیکش رو واسم نیووردی... شوخی کردم بابا انشالله هم خودت صد سال عمر کنی هم کوچولوی ما جشن دانشگاه رفتنش رو بگیره...
مهدی جان سلام خدا رحمت کنه پدرت رو انشاالله بقای عمر شما باشه به پسرتم بگو پسر خوبی باشه حرف باباشم گوش بده قول میدم دخترم رو بهش بدم ولی پسرت باید هیئت ابوالفضلی باشه .شوخی کردم مهدی جان (بچه ها شیرینی زندگی اند)همیشه خوش و خرم باشین
رود یک گلایه از وبلاگ های خوانساری دارم. چرا کسی درگذشت مادر آقای کیومرث خامهی (عضو محترم شورای شهر) را اطلاع رسانی نکرده است. من امروز چهارشنبه این قضیه را فهمیدم...تعجب اور این است که حتا اقای خسرو دهاقین نیز در وبلاگشان یک تسلیت خشک و خالی نگفته اند و حتا در وبسایت رسمی شورای شهر هم چیزی به چشم نمی خورد... حالا اگر برخی از اقایان دچار این حادثه تلخ شده بودند برایشان بنر هم چاپ می کردند..البته بنده قصد ندارم اینجا قصه مرده پرستی را باب کنم مثل برخی آقایان که سالی به 12 ماه مردم را سوگوار می خواهند !بلکه گلایه این است چرا دوستان برای یک عضو فعال و دلسوز خوانساری این چنین بی توجه بودند...این گلایه را از اقای صدیقیان هم دارم که حداقل حادثه تصادف را پوشش خبری می دادند.
پاسخ:
در هر صورت این واقعه تلخ را به جناب آقای خامه و خانواده محترمشان تسلیت گفته بقای عمر بازماندگان را از درگاه ایزد منان خواستارم
راستش الان ساعت سه ونیم نصف شبه تصمیم هم نداشتم متن زیباتو بخونم گفتم الکی یه نظر میدم به رسم احترامی که واسه مهدی جون قائلم و میرم اما چشم خورد به نوشته دوستان کنجکاوی به خواب غلبه کرد و خوندم خواب از سرم پرید خیلی ساده و با معنی نوشتی شاید اروم و بی صدا گفتی: خوش بحالت که بابا داری. اما بخدا بلندترین فریاد بود همین صدای اروم تو کاش بشنوند انایی که هنوز بابا دارند و قدر بابا را ندارند موفق باشی
سلام با این پستتون کاری کردید که قطره ی اشک تو چشمام اروم نگیره و سرازیر بشه .... خدا رحمتشون کنه شما باید افتخار کنید به این که پدرتون مصداق این مصرع شعر "" نام نیکو کز بماند زادمی"" هستند... تولد پسرتون هم مبارک باشه و انشالله در اینده مایه ی افتخار خودش ، خونوادش و شهرش باشه
خسته نباشید ...... وبلاگ بسیار خوبی داری فکر کنم هدف بلاگت مثل منه ولاگمو نگاه کن حتما ..... همه جاشو چون موضوعاتش متفاوته
من لینکت کردم لینکم کردی بگو باشه