( این پست موضوع نداره ) قضاوت با شما ...!
سال 1235
مرد : تیر بیگنیه ، چشمادمگوا برنیو ! تا یکی یکی گیساد نکنان آروم نگنان ، (با صدای بلند ) ادکشان وچه ...
زن : آمیز محد تِقی ، احصابدوتن هیرت نکردین حالا ، وچو پسا اولژ به بلند بخندا ، شکرژ بخورت ابی غلط کرو از این مارک شکرا بخورو !
مرد : غلط کرو نیشش طاق نو ، اگه حالا جلیژ نگیران ، پس فردا اژگو بشو از بقالیه ماست جی هاگیرو ، به روح آقاژ خندو ، اژکشان
( بالاخره با صحبت های زن خونه ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه )
سال 1295
مرد :حالا ابی همینم بمونده به گه بشه درس ورخونه ، ادکشان ، تیک تیکد کران ، تخصیر من خر و گه اتلان کبری قرون یاد تو دو ؛ حالا هوس درسد کرتی ادکشان ...
زن : حاجی حوالد به خدا حرص نخور ، قلبت از کار وترسوا ، غلطژ کرد ابی از این غلطا ندکرو
مرد : من تا این تیر بیگنیه نابودژ نکران آروم نگنان ، آخه دت ناحسابی درس خوندنت کود برت ؟
( بالاخره با صحبت های زن خونه ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه )
سال 1330
مرد : دانشسرا ؟ چی شید بوات ؟ چه غلطی از داند برنومه ؟ ادگو بشه دانشسرا سر قبر من ؟ گو به گور بابا تو و اون معلمه ( شرمنده به دل نگیرید اون معلمه الان دیگه عمرشو داده به شما ، وجود خارجی نداره ) که این قرتی وازیا نشوند دو ، ادکشان س … ( خدا مرگم بده چه بی ادب بودن ها !)
زن : حج میدی ، خودون کنترل کردین ، خدا نکرده یه وخ سکته ای چی بیدخوسدین ، دسمون بند گنو ، حالا یه غلطیژ بکرت شما ببخشدین
مرد : آخه زن من چه جوری زیر بار این ننگ بشان ، چه طیر سر بلند کران پلی مردم
( بالاخره با صحبت های زن خونه ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه )
سال 1380
مرد : اوغور ؟ گورد گو بشه ؟ این چه وعضیو ؟ با شلوارک و شوی به این تنگی کاشه تیر بیگنیه ؟ ( منظور شلوار برمودا و مانتو خیلی خیلی تنگه ، از این مانتوها که شبیه جلیقه نجات کلی پستی و بلندی داره )
ادکشان وچه ...
زن : چرا سر بچه داد می زنی ؟ الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا همینطورین )
مرد : همه غلط زیادیژون بکرتی ، دت من نباید اینجوری بو ؛ لا اقل یه ذره شلوارد زیرتر کش وچه ؟
نژگو نژگو ، وتر گنا بکش بالا... بکش بالا ...
سال 1400
زن : دخترم حالا بابات یه غلطی کرد ، تو ببخش ، اعصاب خودتو داغون نکن عزیزم ، به فکر خودت نیستی فکر ریملت باش که داره می ریزه تو چشات ، لاک ناخونتم خراب شد عزیزم
بابات هم قول می ده تو کاری که بهش مربوط نیست دخالت نکنه
( بالاخره با صحبت های زن خونه ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه )
میشه گفت این داستان از ورژن فارسیش بهتر شده.
در ضمن در سال 1235 توی خونسار بقالی وجود نداشته. تازه اگر هم بوده بعید میدونم که ماست میفروخته.چون اون زمونا تا اونجا که من یادمه مردم همه مایحتاج لبنی رو خودشون تولید می کردند.
موفق باشید.