این یک اعتراف است فقط همین ...
دوستان عزیزان و بلاگ نویسان خوانساری سلام
شوق وطن دوستی بنده نسبت به خوانسار و همینطور حس هموطنی بنده نسبت به بعضی از شما مجددا کار دستم داد و بدون تامل و فکر همچون کسی که با چشمان بسته بر لبه تیغ حرکت می کند و آن هم با شتاب مرا از مسیری که به درستی انتخاب شده بود خارج ساخت ...
موضع بنده در ابتدا شناساندن فرهنگ و تمدن شهر عزیزم به جهانیان بود اما موضوعات مختلفی از جمله حذف تارنگار خوانسار تایمز / به نابودی کشاندن گلستانکوه عزیزمان / و حمایت از بعضی تشکلهای اجتماعی که البته به سادگی بنده برمی گردد بنده را به آن واداشت تا با نوشتن مطالب احساسی هم وجهه خود را تخریب و هم موجبات تکدر خاطر عزیزانی را فراهم آورم که هرچه دارم از آنهاست با این نگرش امید آن دارم تا بتوانم فقط در جهت شناساندن فرهنگ و تمدن شهر عزیزم خوانسار گام برداشته و قول خواهم داد تا آنجا که بتوانم دراین راه لغزشی نداشته و فقط همسو با عنوان وبلاک قدم بردارم ...
از همه منتقدان و فرهیختگان و اهالی فن و همه کسانی که چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده اند عذرخواهی نموده دست یکایکشان را می بوسم .
(ضمنا با اطلاع دوستان می رسانم از این به بعد تنها مرا با یک وبلاگ بشناسید و آن هم فقط خوانسار درآینه تصویر است وجود وبلاک دیگری با نام بنده را از حالا تکذیب می کنم )
موفق و پیروز باشید ... همیشه ...
ای گلشن خوانسار صفای سحرتو عشاق صفا جو همه پای سفر تو
حیف است نگویم زکمالات و جمالت فردوس مزین به صفا و اثر تو
مهمان چو رسد بر سر خوان کرمت از غیب رسد روزی او در نظر تو
سرچشمه عشقی تو و گلزار وفایی سرمست شود آن که بود رهگذرتو
غوغا ست یقین عرش الهی به صف عشق گویا که ملائک همه محو نظر تو
inshalah ke hamishe movafagh basdhii
nemidunam hanuz mano yadete ya naa
man masudam
madrese shahid assari!!!