چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

تکرار تاریخ - طنز

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۱۳ ق.ظ

چنین روایت کنند که ...

هفتصد سال؛ شاید هم ششصد و هفتاد و سه سال و ده ماه پیش در چنین روزی 

حاکم شهر که مردی نیک و کار درست بود و به خم و چم امور واقف گردیده بود ؛ یک شب خوابی می بیند که  همانطور که خواهم گفت بعدها سرنوشت شهر را هم تغییر داد!!

باقرالحُکما؛ حاکم شهر خوانسار در خواب میبیند که هفت ساعت شماته دار؛ راس ساعت هفت  به یکباره به صدا در امده و آرامش شهر را به هم می زنند!! 

شبانه دستور می دهد خوابگذاران از اطراف و اکناف گرد هم آمده و خواب مذکور را تعبیر نمایند, هرکدام چیزی میگویند و حدسی می زنند که هیچ کدام به دل حاکم نمی نشیند 

تا اینکه جوانکی خوش تیپ از محله بالا ادعا می کند که تعبیر خواب جناب حاکم را می داند!! خبر به دارالحکومه می رسد و جوانک را به حضور می طلبند و در پی اثبات ادعایش تعبیر خواب را می پرسند ...

وی تعبیر خواب را اینچنین بیان می کند: هفت ساعت یا شاید هفت روز دیگر از حکومت حاکم در شهر باقی نمانده است و پس از آن ایشان را به ولایتی دیگر منتقل خواهند کرد ...

دقیقا هفت روز و هفت ساعت بعد پیکی حامل حکم انتقال حاکم به شهرضا و معرفی حاکم جدید به دارالحکومه وارد شد ...!!

این پایان داستان نبود ؛ مورخان می گویند؛ بعد از ان چند سالی شهر در بلاتکلیفی به سر برده و از جمله اتفاقات زیر به ثمر نشست: 

گلستانکوه که تا آن زمان از ابتدای دروازه شهر تا نزدیک ورودی روستای دره بید ادامه داشت؛ جز محوطه ای محدود؛ چیزی از ان باقی نماند ( برخی می نویسند برداشت گزانگبین از همان سال رو به افول گذارد)

مسکن مهر که قرار بود در همان سال به بهره برداری برسد به فراموشی سپرده شد و تا هفتصد سال کسی سراغی از ان نگرفت 

جوانان رو به افیون آورده و ضمام امور را ریش سپیدانی به دست گرفتند که نای حرف زدن نداشتند

از آن زمان تا همین سالهای اخیر یک بار دیگر نام خوانسار در نقشه های ملی به زیر پونز رفته و هیچکس خبری از وجود آن نداشت 

مورخان تودیع باقرالحُکما را سرچشمه ی فراموشی ولایت خوانسار دانسته اند ...


و حالا بعد از هفتصد سال تاریخ تکرار خواهد شد ...!!! 

شک نکنید این تکرار ممکن است به قیمت فراموشی دوباره شهرمان تمام شود ...


پ.ن : 

چگونگی تشکیل معاونت شورا را در ادامه مطلب بخوانید!!!! (طنز)

قبل از خواندن به خسروخان پیشنهاد می کنم یک لیوان  گل گاوزبان بخورد 

هفتصد سال؛ شاید هم ششصد و هفتاد و سه سال و ده ماه پیش در چنین روزی ؛ بلدیه ماموریت یافت تا اولین کوه گشت خانوادگی را در دامنه کوه سیل به انجام رساند؛ از این رو میرزا ایرج رحیم السلطنه را به بازار فرستاده تا مردم را از این تصمیم با خبر سازند! 

طولی نکشید که خبر در سرتاسر شهر پخش شد. ان زمان شهر را دو محله بالا و محله پایین تشکیل میداد و محله ای خودمختار که نه جزو بالایی ها بود و نه پایینی ها ...

جالب آنکه بیشتر صندلی های دارلحکومه را  کله گنده هایی از همین ولایت خودمختار "وادشت" صاحب بودند 

بگذریم خبر به وادشت رسید و با آنکه سرداران محله پایین مخالفتی در خصوص محل همایش فوق الذکر ننموده بودند؛عده زیادی به سرکردگی معتمدالشورا میرزا خسروخان دبیرالملک؛ که درس فرنگ خوانده بود و با مستشاران فرنگی فالوده میخورد؛ از در مخالفت در امده ؛راهی میدان شهر شدند 

بلدالملک؛ میرزا حسن سَقا معروف به شفعت الممالک, چون هیبت و یال و کوپال آنان بدید؛ مخفیانه پیکی به مرکز فرستاد تا هم کسب تکلیف نموده و هم اگر نیاز شد درخواست نیروی کمکی نماید ... 

الغرض دربهای بلدیه را بستند و بلدالملک به بالای عمارت رفته و احوال مخالفین جویا شد! 

هرچه کرد آتش مخالفین فروکش ننمود و آنان بر خر خود سوار؛ تا آنجایی که بنا شد دبیرالملک با حفظ سمت قبلی در بلدیه نیز نماینده مردم وادشت باشد و از آن زمان تا کنون این منصب در شهرداری فعلی پابرجاست و تا جایی که می دانیم شورا؛ یک جورهایی سیاه بازی بوده تا سردمداران محله های پایین و بالا اعتراضی نکنند!!!!

 

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۵)



خلی ؟
نه خداوکیلی ؟ خوب چکارش داری بند کردی بهش ؟ گناه کرده شده شورا ؟
هان ؟ نه خوب چکارش داری یه بند گیر دادی بش ؟


خداوکیلی هر کی فهمید این "زکی السلطنه" چی نوشته واسه ما هم بگه. خدا هدایتش کنه که تاریخ مملکت و زادگاه ما رو اینجوری به ابتذال نکشونه...
موافقین جمیعاً آمین بگویند!
-------------------------------
پی نوشت: ما احیاناً چه گناهی کردیم که شدیم سوژه وبلاگ تو!!!؟!!
پاسخ:
به مصداق اگر با من نبودش هیچ میلی؛ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؛ عاشقتم
خیلی جالب بود.
حیف که نمیشه اینا رو مدرسه خوند تا به دبیرمون طنز واقعی رو نشون بدم!
پاسخ:
شما امتحان کن ....
  • ماهان دهاقین
  • سلام. خوبید؟ به وبلاگ من هم سربزنید و اگه دوست داشتید منو هم تو لیست دوستانتون اضافه کنید. براتون عکسهای قشنگی گذاشتم.
    واقعا ناراحت کنندست.نمیدونم چرا دوران خوشی خونسار انقد کوتاهه.کاش نمیرفت
    پاسخ:
    دوران هیچ خوشی پایدار نیست دختر خاله
    سلام
    هیچی دیگه تقصیر اون محله بالایی بود با اوون تعبیرش!!!

    بعدش چرا تاریخ می خواد تکرار بشه؟؟؟؟؟؟؟

    اگرم تو این گیرو داد سری هم به ما تازه کارای قدیمی بزنید گناه نداره هااااا!!!!

    یاعلی
    ببینم

    ان جوانک خوش سیما همزاد تو نبود که سالها پیش در خوانسار میزیست؟

    مهدی آپم یواشکی
    پاسخ:
    خود خودش بود جان تو
    چرا اسمی از معشوقش نیاوردی ؟
    راستشو بگو وقتی واسه تعبیر خواب رفت اونجا کسی عاشقش نشد ؟
    یعنی چه " جوانان رو به افیون آورده" آقا "..... را زیر سوال نبرید"... این جمله از یکی از آقایون مستقیما به من زده شد وقتی من چنین گوشزدی بهشان کردم! تازه بدهکار شده بودم.
    خودمونیم یا من خوب مطلبتو نخوندم یا کل مطلب رو نگرفتم بخصوص اولشو.
    سلام
    مل همیشه عالی
    بابا ایول شما چقدر زیبا طنز میگویید
    آنقدر که اگر بگوییم استاد عبید زاکانی هستید به بیراهه نرفته ایم
    پاسخ:
    عن قریب است گریبان چاک نموده سربه بیابان گذارم ...
    سلام
    خیلی عالی بود.
    خیلی عالی بود.
    بسیار عالی بود.
    دست گلت درد نکنه.
    فقط چرا پست بعدی رو در این پست نوشتی؟!
    (یعنی چرا دو تا پست نوشتی؟ خب دومی رو در یک پست جداگانه منتشر می کردی)
    ما راضی نبودیم با این حال، اینقدر زحمت بکشی.
    سلام و آفرین بر این همه هوش و ذکاوت شما
    خیلی خوب مطلبو ادا می کنید در قالب طنز
    من واقعا نوشته های شما را دوست دارم و خوب هم متوجه میشم که اصل مطلب چیه!

    این گلها را به جای صد آفرین براتون گذاشتم .
    موید باشید و پایدار...
    پاسخ:
    سربلند باشید
    فکر کنم غیر از اون جون خود حاکم هم محله بالایی بوده راستی چکار به شهردار و خسرو خان داری بد محله بالایی؟خوشم میاد که تو طنز نوشتن ایول داری ولی خوشم میاد که شهاب وسعید خوب حالت رو میگیرند
    شهردار میخواد بره؟
    میخوان ببرنش؟
    نمیخواد بره ولی دلبخواه که نیست!


    احساس میکنم خونسارو لوله آزمایش تصور کردن دیدن جواب میده میخوان برن تو فضای واقعی!


    خدای من نکنه این خرسارو چیز خورکردن!چرا هممون خشکمون زده؟
    هفتصد سال؛ شاید هم ششصد و هفتاد و سه سال و ده ماه پیش پست هایی که چل چو میذاشت یه چیز دیگه بود!!
  • زهره شاه حیدری
  • سلام
    خوانسار شهرمعروفیه.اینو به خاطرتعصب نمیگم
    تنها چیزی که از این پست فهمیدم این بود که فرماندار رفته. حتی نفهمیدم کسی به جاش اومده یا نه؟
    میگند فرماندار خوبی داشتیم. البته من هنوز نمیدونم دلایل خوبی ایشون چی بوده. کاش یه اطلاع رسانی میشد.
    اما اینو میدونم که قبل از اومدنش نمیدونستیم خوبه یا بد. به نظرم بهتره صبر کنیم و ببینیم فرماندار جدید چند مرده حلاجه!
    پاسخ:
    صبر می کنیم ...
    خوشم میاد که پرچم محله بالا همیشه بالاست!!!! خخخخخخخخخخ
    سلام
    خدای را سپاس های فراوان
    که در ولایتمان مورخان واندیشمندانی بزرگ
    همچون جناب چل چوالسلطنه یافت همی گردد
    تا اشنا شویم با تاریخ گذشته گانمان
    واقعا نمیدونم این دردهای تکراری شهرمان را چه کسی پاسخگوست؟

    بسیار بجا وقابل تامل مینویسی ممنون
    پاسخ:
    مرسی شما لطف داری
  • ناصرالدین شاه
  • سلام همشهری
    در آغاز راهی هستم که چشم انتظار حمایت شماست
    خاطرات ناصرالدین شاه را هم اگر قابل دانستید بخوانید و در لینکهایتان اضافه کنید ...
    منتظر حضوزتان هستم
    پاسخ:
    خوش اومدی
    عشق یعنی گریه های حیدری

    دختری دنبال نعش مادری

    شهادت یگانه بانوی عشق را تسلیت میگم
  • موضوع آزاد در خوانسار
  • سلام

    ================
    سلام با موضوع"عکسی که باعث خودکشی عکاس شد "به روزم
    منتظر نظرتون در مورد این عکس هستم
    ================


    یاعلی
    پاسخ:
    ببخشید اگر نظری نداشتیم
    با سلام و تشکر
    مطالب بسیار زیبا بود
    پاسخ:
    ممنون از حضور ارزشمند شما دوست عزیز
    سلام خوش حال میشم منو لینکم کنید با اسم اطلاعات ادبا و جغرافیا خوانسار ممنون از وب سایت زیباتون ایشاالله موفق باشید
    پاسخ:
    سربلند باشید و پیروز

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی