چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

جاهلیت مدرن ..!

شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۰۶ ب.ظ

صدای هق هق گریه‌های شبانه‌اش را فقط چهار دیواری اتاقش نظاره گر بود! 

خیسی بالشش؛ گواه شب سختی بود که بر او گذشت! 

روز به روز نحیف‌تر می‌شد و روز به روز لاغر‌تر! 

حرف‌هایش را با قاب عکس مادر بزرگ خدابیامرز می‌زد که تنها پناه بی‌پناهی‌هایش بود 

تن‌ها دلخوشی‌اش که گوشی تلفن همراهش بود و‌گاه گاهی با صدای آهنگهای غمگینش؛ در خلوت ضجه می‌زد و گریه می‌کرد؛ دیگر نبود تا سمفونی غمگینش را افکت شور بزند! 

این‌ها گوشه‌ای از مثنوی هزار بیتی دختران امروز ماست! 

دخترانی که به بهای سنگ دلی و بی‌رحمی پدرانشان که نه از روی آگاهی بلکه از روی جهالت گوشه عزلت اختیار کرده‌اند و در انتظار؛ تا روزی شاهزاده آرزو‌هایشان سوار بر اسب سپید آن‌ها را از شبستان مخوفی که قرار بود مامنشان باشد نجات دهد! 

شبستانی به نام خانه پدری! 

گویی زمانه به قبل برگشته و جاهلیت دوباره همچون غده‌ای چرکین سرباز نموده 

اما این جاهلیت کجا و آن جاهلیت کجا!؟ 

آن زمان‌ها دخترانشان را از بدو تولد زنده به گور می‌کردند و نمی‌گذاشتند طعم زندگی در این جهان را بچشند! 

ولی حالا وضع فرق کرده! 

بزرگشان می‌کنند و برایشان گوشی می‌خرند و امکانات می‌دهند 

آنان را دلخوش می‌کنند به اینکه زنده‌اند و زندگی می‌کنند 

خیال می‌کنند همه چیز برایشان فقط پول است و همه چیزبرایشان فراهم می‌کنند 

اما خود به مرور از آن‌ها دور می‌شوند 

مونسشان می‌شود گوشی و هدفون و کامپیو‌تر 

بعد به یکباره همچون اسب چموشی رم می‌کنند و مونسشان را می‌گیرند 

دنیایشان را خراب می‌کنند 

آرزو‌هایشان تباه می‌کنند ...


فرزند هدیه خداوند است به انسان تا در تربیت صحیحش بکوشد و محبتش را از او دریغ نکند 

روی سخنم با پدری است که به بهانه خجالت کشیدن و رو ندادن به دختر شانزده ساله‌اش؛ حتی یکبار به اون نگفته دوستش دارد 

یکبار او را ننشانده مقابلش تا با او درد ودل کند و حرف‌هایش را بشنود 

یکبار از او سوال نکرده که چرا شام نمی‌خورد و با شکم گرسنه به رخت خواب می‌رود 

با این کار دختر شانزده هفده ساله‌اش را زنده به گور می‌کند و این کمال بی‌رحمی است 

خوشا به غیرت اعراب جاهلیت! 

پدر عزیر 

شمایی که از پدر بودن فقط اسمش را یدک می‌کشی! 

این‌‌ همان هدیه‌ای است که منتظرش بودی تا خدا عنایت کند 

اگر دوستش داشتی و رفیقش شدی که هیچ 

وگرنه برای کمبود‌هایش! برای پر کردن جایگاه پدری‌اش! به دنبال جایگزین خواهد بود 

امتحان کن 

یکبار به او بگو: دخترم دوستت دارم! 

 

حال دیگر تصمیم با توست خود دانی...! 

فرازهایی از بیانات حقیر من باب جاهلیت مدرن!

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۸)

عالی بود عموجون عالی
پاسخ:
ممنون عمو لطف داری
خیلی قشنگ به حج میدی

پاسخ:
ممنون سعید جان
سلام
میگم این منبر چند شنبه بود؟
پاسخ:
گمونم شب جمعه بود !!
مونسشان می‌شود گوشی و هدفون و کامپیو‌تر .....

کاش زود قضاوت نمیکردیم
سلام
والا نمی دانم چه بگویم! پدر که نیستم...

اما سخنرانیتان آنچنان مرا محضوض خویش ساخت که نا خواسته بر لب راندم: تک تیر!

پایان
سلام
می بینم که تیریپ پدرانه برداشتی.
از کی تا حالا شدی مدافع حقوق نسوان؟!
پاسخ:
از وقتی که رسالت وعظ و خطابه رو سر لوحه نگارشاتم قرار دادم جیگگگگر ...!
آقا بذار در این مورد چیزی نگم!!
بی خیال
خودت رو عشقه
پاسخ:
خودت خودتو عشقه
موضوع مهمیه و مثل تمام موضوعات مهم باید علمی و درست همه‌جانبه بهش نگاه بشه. که این کار هم متاسفانه زحمت داره و از ما برنمیاد.
به نظرم دختران امروز تا حد قابل توجهی دارند برای دریافت حقوقشون تلاش می کنند.
پاسخ:
به جان خودم بازی به سرت میارم که مرغان آسمون به حالت گریه کنند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی