جز در درگاه تو جانا کجا ؟...
الهی ، درمانده تر از آنم که توان خواندنت را داشته باشم ، نا توانم از شرم و خجلت که چگونه سر بلند کنم در محضرت ، محضری که چندی است به زشتی گناه آلوده ام و روی بازگشتم نیست
هزاران بار ندای بازآ ، بازآ ی تو را به گوش دل شنیده ام , آمده ام و خیلی زود بازگشته ام
خدایا ، ای پروردگار هستی بخش ؛ این بنده گناه آلودت چقدر ارزش دارد ؛ که با این همه پیمان شکنی اش باز هم رهایش نمی کنی ؟
دستانش را در سراشیبی بدیها می گیری و از پرت شدن به قعر آتش هوی و هوس نجات می دهی
به عظمت و بزرگیت ، شرم دارم از این همه لطف ،خوب می دانم آنقدر ضعیفم که خیلی زود دوباره روی برمی گردانم
بار الها ، رهایم مکن
رهایم مکن
بارها از خود می پرسم چگونه است که ما با داشتن چون تویی غرق گناهیم و شرم نمی کنیم از اینکه در محضرت بزم معصیت می گیریم
نجاتم بده
مرا از زندان تاریک نفس خود رهایم کن
مگر خودت نگفتی که ما بندگان جز تو هیچ پناهی نداشته و نخواهیم داشت
پناهم بده
ای معبود جاویدان ما ...