جَغور بَغور ...
انقدر که ما مردم تو عزا می خندیم تو شادی نمی خندیم !!!
(یادمه سالها پیش یکی از اقوام مادرشون فوت می کنه و من به پیشنهاد و همراه پدر بزرگ برای عرض تسلیت و سرسلامتی بعد از شام مهمون خونشون شدیم؛ باورتون نمی شه تا ساعت دو بعد از نیمه شب روده بُر شدیم از خنده ...)
انقدرها هم آدمهای دپرس و غمگینی نیستیم چون یه تونل معمولی هم می تونه ما رو به هیجان بیاره و شاید هم اونقدر محدود هستیم برای خندیدن؛ که وقتی یه تونل می بینیم تمام عقده هامونو موقع رد شدن ازش خالی می کنیم!!!
دشمنان ما همیشه بد نیستند و "پول" یکی از دشمنان خوب ماست!!
نمی دانم چرا بد بودن انقدر خوب است!! هر چه بد باشی بیشتر باقی خواهی ماند حتی خاطره ات ! شاید آدمها خوبی را زود فراموش می کنند ...!
"فرصت" کلمه ایست که به اشتباه جمع بسته می شود؛ فرصت به نظرم یک اسم خاص است یک چیز تک و تنهاست؛ مثل ستاره دنباله دار که شاید سالها برای دیدنش صبرکنی!
فردا روزی ست که شاید فرصت از آسمانت عبور کند برای به دست آوردنش؛ عجله نکن اگر قسمت تو باشد تمام عالم هم پرواز کنند؛ خودش می آید در آغوشت ...
پ.ن :
ندارد ....شاید بعدا" ...
برای از دست دادن این دو عزیز تسلیت عرض می کنم.
روحشان شاد.
الهم صل علی محمد و آل محمد.