حتی به قیمت جانمان !
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۸۹، ۰۴:۵۵ ب.ظ
سرما تا مغز استخانمان را به لرزه انداخته بود و سوار بر رخش بنزینی خویش راهی منزل بودیم ٰ گاهگاهی تریلی بزرگی از کنارمان عبور می کرد و گرمای اگزوزش گونه های سرخ شده از سرمایمان را نوازش می داد !
انگار دلمان نمی خواست از جلوی اگزوزش کنار برویم
حتی به قیمت از دست دادن جانمان ...
پ .ن :
نمی دانم چرا این را نوشتم ! فقط احساسی خفته پشت آن نهفته دیدم و هر چه به ذهنم رسید فقط ؛ نوشتم
همین !