خانــــدان کارآفرین ما ...
سعید عزیز پستی گذاشته و از دوستان خواهش کرده شیرین ترین دروغی رو که گفتند یا شنیدند بنویسند؛ این بهانه ای شد برای مکتوبی که در ادامه خواهید خواند اضافه کنم این پست هم از همان پستهایی است که دینــــی بر گردنم داشت :
با درود فراوان ...
طایفه ی پدری بنده جزو رگ و ریشه دارهای خوانسار بودند و امیدواریم که در اینده هم باشند ؛ شغل آبا و اجدادیشان چاقو سازی و خیلی قدیم تر اسلحه ساز بودند ؛(حتما وصف حال چاقوی علیگری را شنیده اید) عموی جدم حاج محمد آنگونه که نقل است شکارچی بوده و شکار هم می کرده
(این کوههایی که می بینید، حالا جُز شوید و مقدار محدودی موسیر؛ چیزی ندارد، روزگاری شکارگاهی بوده برای خودش و انواع و اقسام بز و میش و قوچ کوهی را ساپورت می کرد، زرین گیاه را هم به اینها اضافه کنید چون با این شرایطی که پیش میرود این گیاه باستانی قریب به یقین همین روزها مایه اش کُپ میشود)
می گویند جنابش روزی به قصد شکار راهی کوههای اطراف می شود؛ ادامه داستان را از زبان خودش بشنوید:
"قوچی را دیدم که به سختی حرکت می کرد و یک طرف سرش مایل به زمین بود به قول معروف گردنش کج بود و یه وری راه میرفت! دوربین انداختم دیدم دور سرش حشراتی مثل زنبور پرواز می کنند به زانو نشستم و گردنش را نشانه رفتم شلیک کردن همانا و قوچ از صخره بر زمین افتان همان؛ خود را به بالای سرش رساندم دیدم انگار در شاخش کندو عسل است و زنبوران از حفره ی خالی شاخ برای سکونت استفاده می کنند شاخ را که شکستیم دیدم 9 مــــَن عسل درجه یک اصل در شاخ خود دارد!!! بی خود نبود که نمی توانست درست راه برود!! "
کسی از آن زمان باقی نمانده که صحت حرفهایش را ثابت کند!
شاید یکصدسال از آن زمان می گذرد اما همین خاطره شده بلای جان خاندان ما؛ به قدری در دروغ گویی معروفیم که داش ایرِج که خودش جزو نوادر دروغگویی نوین است، صبح به صبح ما را که می بیند می گوید: دو تا دروغ دسته اول بگو اول صبحی شُشمان حال بیاید!! همین دیروز هم می گفت خورده فروشی داری یه نیم کیلو دروغ بده بچه ها بیارن در خونه !! بنده هم گفتم: ما فقط عمده فروشی داریم داش ایرج؛ خورده میخوای برو سراغ احمد قُلی ...
خاندان مادرم هم جزو رگ و ریشه دارها هستند خداروشکر؛ من باب رعایت عدالت قدری هم به پیشه اجدادی ایشان خواهم پرداخت :
خاندان مادری ام از خیلی قبلتر شغل دلاکی داشتند و به قول معروف چند منظوره کار می کردند بسکه هنرمند بودند و کاری یک تنه ده تا شغل را در یک شغل جمع کرده بودند و امرار معاش میکردند
سلمانی؛ آرایشگری؛ داندانپزشکی؛ دندانسازی؛ حجامت؛ سوراخ کردن گوش؛ آمپول زنی؛ ختنه و الی تا ماشالله ...
طبیبی بودند برای خودشان ...سالهای زیادی نیست که مشاغلشان تعطیل گردیده و صابونشان به تن حقیر نیز خورده بود مرحوم میرزا محمد آقاجانی خالوی بزرگمان آخرین بازمانده از سلسله ی مشاغل چند منظوره بود که در آن واحد هم ریش و سیبیل می زد هم دندان می کشید و هم اگر پا میداد ختنــــه هم میکرد ...
گاهی فکر میکنم خدای متعال بنده را قدری دیر به دنیا آورد وگرنه بدمان نمی آمد هم اسلحه ساز باشیم و هم دلاک ....
اصخر درخشان پیشش هیچه :)))))))))