چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

خانــــدان کارآفرین ما ...

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۳۴ ب.ظ

سعید عزیز پستی گذاشته و از دوستان خواهش کرده شیرین ترین دروغی رو که گفتند یا شنیدند بنویسند؛ این بهانه ای شد برای مکتوبی که در ادامه خواهید خواند اضافه کنم این پست هم از همان پستهایی است که دینــــی بر گردنم داشت : 

با درود فراوان ...

طایفه ی پدری بنده جزو رگ و ریشه دارهای خوانسار بودند و امیدواریم که در اینده هم باشند ؛ شغل آبا و اجدادیشان چاقو سازی و خیلی قدیم تر اسلحه ساز بودند ؛(حتما وصف حال چاقوی علیگری را شنیده اید) عموی جدم حاج محمد آنگونه که نقل است شکارچی بوده و شکار هم می کرده 

 (این کوههایی که می بینید، حالا جُز شوید و مقدار محدودی موسیر؛ چیزی ندارد، روزگاری شکارگاهی بوده برای خودش و انواع و اقسام بز و میش و قوچ کوهی را  ساپورت می کرد، زرین گیاه را هم به اینها اضافه کنید چون با این شرایطی که پیش میرود این گیاه باستانی قریب به یقین همین روزها مایه اش کُپ میشود)

  می گویند جنابش روزی به قصد شکار راهی کوههای اطراف می شود؛  ادامه داستان را از زبان خودش بشنوید:

"قوچی را دیدم که به سختی حرکت می کرد  و یک طرف سرش مایل به زمین بود به قول معروف گردنش کج بود و یه وری راه میرفت! دوربین انداختم دیدم دور سرش حشراتی مثل زنبور پرواز می کنند به زانو نشستم و گردنش را نشانه رفتم شلیک کردن همانا و قوچ از صخره بر زمین افتان همان؛ خود را به بالای سرش رساندم دیدم انگار در شاخش کندو عسل است و زنبوران از حفره ی خالی شاخ برای سکونت استفاده می کنند شاخ را که شکستیم دیدم 9 مــــَن عسل درجه یک اصل در شاخ  خود دارد!!! بی خود نبود که نمی توانست درست راه برود!! "

کسی از آن زمان باقی نمانده که صحت حرفهایش را ثابت کند!

شاید یکصدسال از آن زمان می گذرد اما همین خاطره شده بلای جان خاندان ما؛ به قدری در دروغ گویی معروفیم که داش ایرِج که خودش جزو نوادر دروغگویی نوین است، صبح به صبح ما را که می بیند می گوید: دو تا دروغ دسته اول بگو اول صبحی شُشمان حال بیاید!! همین دیروز هم می گفت خورده فروشی داری یه نیم کیلو دروغ بده بچه ها بیارن در خونه !! بنده هم گفتم: ما فقط عمده فروشی داریم داش ایرج؛ خورده میخوای برو سراغ احمد قُلی ...

خاندان مادرم هم جزو رگ و ریشه دارها هستند خداروشکر؛ من باب رعایت عدالت قدری هم به پیشه اجدادی ایشان خواهم پرداخت :

خاندان مادری ام از خیلی قبلتر شغل دلاکی داشتند و به قول معروف چند منظوره کار می کردند بسکه هنرمند بودند و کاری یک تنه ده تا شغل را در یک شغل جمع کرده بودند و امرار معاش میکردند 

سلمانی؛ آرایشگری؛ داندانپزشکی؛ دندانسازی؛ حجامت؛ سوراخ کردن گوش؛ آمپول زنی؛ ختنه و الی تا ماشالله ...

طبیبی بودند برای خودشان ...سالهای زیادی نیست که مشاغلشان تعطیل گردیده و صابونشان به تن حقیر نیز خورده بود مرحوم میرزا محمد آقاجانی خالوی بزرگمان آخرین بازمانده از سلسله ی مشاغل چند منظوره بود که در آن واحد هم ریش و سیبیل می زد هم دندان می کشید و هم اگر پا میداد ختنــــه هم میکرد ...

گاهی فکر میکنم خدای متعال بنده را قدری دیر به دنیا آورد وگرنه بدمان نمی آمد هم اسلحه ساز باشیم و هم دلاک ....

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۱۴)

یعنی این حاج ممدتون تو حلقم ...
اصخر درخشان پیشش هیچه :)))))))))
پاسخ:
می گن خیلی درشت بوده مراقب باش تو حلقت گیر نکنه خفه شی
ناراحت نباش داداش مهدی

الآنشم با اون کلاهت و با اون چشمات
انقد خفن هستی که هفتا اسلحه ساز رو با یه گوله بفرستی اون دنیا
پاسخ:
یه روز نزنم اعتماد به نفسم میاد پایین جیگر
سلام
حالا اعتراف میکنی که شما ها بودید نسل شکار را از خونسار وراینداختید؟
پاسخ:
ای آقا فقط که ما نبودیم ما کل طایفمون یه شکارچی داشت مگه چندتا می تونست بزنه که نسلشون منقرض بشه

خدا لعنتت نکنه... مردم از بس خندیدم...
حالا اگه داری یه دو کیلو دورغ خوب برامون تعریف کن ششمون حال بیاد


راسته که میگن راز و رمز چاقو علیگری رو فقط سازنده‌ش میدونست و به کسی هم نگفت و مرد؟
الانش هم صدتا چاقو میسازی یکیژ دسه نداره!!!!!
پاسخ:
تو اشاره کنی من دستشو نشونت می دم عزیزم
ابی چیشی بواژان؟
با این چیاد که بوات ندگنو باد دان به دان گنان.
ای مرته شورد ببرو با این پستد.
پاسخ:
والله به قرعان
راست میگند که شما از هند کوچ کردید ؟اومدید اینجا ؟
پاسخ:
حالم به هم خورد
مردای قدیم فکر میکردن با انجام کارهای خارق العاده قوی تر جلوه میکنن ، واسه همینم همیشه تو خاطراتشون نبرد با چند تا افعی و خرس و شیر پلنگ وجودداشت.


مردای امروز واسه جبران کمبود خرس و پلنگ ، اغلب با همکار-همسایه - یا ماشین بغل دستی وارد نبرد میشن

خونوماهم مثل همیشه دندون روجیگر میزارن

فمنیستم خودتی
پاسخ:
شیطونه داژو چارتا لیچار درشت ری دلژ نانا
واقعا که خیلی بانمکید...کلی خندیدم.خستگیم دررفت.حالاچارتادشمون نثارم میکنی که:عامو مگه مون مسخره دان گه خسگید برشه. آقا مون جی دوژو جوون گه به دوتا پلنگ مین دره انژدر بیپرو ریژ.گرسکو جی عقب یه خرسیژ نابه.بومه به کندیناژ دستکاریژ کرت.چندی سختو خوساری تایپ کره...دمد گرم آمو میتی گله دار
پاسخ:
دم خود جی گرم
  • انیس الدوله
  • متاسفانه در دربار همایونی سالهای بسیار مدیدیست که شخصی را که به امر خطیر ختنه کردن مهارت داشته باشد را نداریم و همه مانده ایم معطل.
    حال پیشنهاد میکنیم به شخص شاخص شما با این همه وجنات و کمالات که تشریف بیاورید کاخ ،قسمت را چه دیدید شاید شدید معاونت بُرش دربار
    برای اولین کارهم میدهیم خود ناصر جانمان را ختنه کنید
    پاسخ:
    خو بگو بدبخت مریضی می گیری میمیری
  • انیس الدوله
  • آهای ....با ناصر جان مایت نباشدها
    میدهم از سر به پا آویزانت کنند تا حرف دهنت را بفهمی ها...
    خوب ترسیدی نمیتوانی کار ختنه ناصری را قبول کنی خوب دیگر چرا مزخرف میگویی ....
    پاسخ:
    واسه ختنه هم دکتر خوب سراغ دارم ما دیگه اینکاره نیستیم
    خیلی جالب بود!واسه چند نفر خوندمش تو خونمون!بابابزرگم اون قسمتای اولشو تأیید کرد ولی اون قوچه رو چیزی نگفت!
    میگم اون احمد قلی که گفتید که با همسایه ما نبودید؟!اگه با اون بودید برم بش بگم پشت سرش حرف میزنید!!!
    میگم شما احتمالا ترشی نخوردید که طنز نویسی یه چیزی شدید!
    راستی آقا شهابم بیراه نمیگندا!فکر که میکنم میبینم قیافتون به هندیا میخوره!


    خیلی باحال بود
    کلی ایده بهم دادین-ممنون
    من فکر میکنم جیجه گربه برای اسم شوهر خیلی خواستنی باشه


    گوشی داییم زنگ خورد ، دیدیم اسم تماس گیرنده افتاده "خودمان"
    آقا شب تاسوعا حناق گرفتیم از بس خندمونو قورت دادیم
    پاسخ:
    .......
    وعه وعه پره دوبره نظرم اشتبا یاچن نا!
    خواب درست کر نظر دونیت ابی!

    خود ورگیر بیژخوس بالا ! من یادم واشتی چی شیم بوات

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی