چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

داری زندگیتو می کنی ...

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۴۸ ق.ظ
داری زندگیتو می کنی که یه روز صبح یکی از اقوام بهت زنگ می زنه :

بی زحمت یه تک پا بیا بانک قوامین دسته چکت هم بیار یه وام کوچولو واس ما امضا کن ! 

با بی میلی تمام دو سه روزی معطلش می کنی و آخرش تو رودرواسی می ری بانک !

کارمند بانک و فامیل مورد نظر دورت می کنند و می گن ضمانت شما فقط سوریه و سنبلیک ! تازه اگه وامش هم عقب بیافته می رن سراغ خونه طرف و خونه رو مصادره می کنند !

با همه آدمیتت بالاخره « خر» می شی و یه چک سفید ازت می گیرن و می گن خودمون پرش می کنیم !

دو سالی می گذره و تو داری بازم زندگیتو می کنی که :

یه روز صبح یه موتوری میاد در شرکت و احضاریه دادگاه میاره که چی ؟ بانک مورد نظر ازت شکایت کرده و سی ملیون تومن چک بی زبونت رو اجرا گذاشته !!

تاریخ دادگاه رو نگاه می کنی و می بینی سوم خرداده !

از هرکی می پرسی همه می گن : ضامن شدی باید بری زندان !! به قول خودشون تا ندهی نروی !!

یادمه امام رضا وقتی ضامن آهو شد ؛ تا وقتی آهو برنگشته بود در بند صیاد گرفتار بود اما وقتی آهو اومد صیاد کلی هم معذرت خواهی کرد و اظهار ندامت! تازه آهو و بچه هاشو هم رها کرد !!!

خدارو شکر آهوی ما که جایی نرفته و خیال رفتن هم نداره 

فقط نمی دونم این چه عدالتیه ؟! این وسط دهن کسی آسفالت می شه که نه آشی دیده نه آشی خورده !!

پیش خودت می گی :داشتیم زندگیمونو می کردیم ها ...

وقتی راه به جایی نداری و تیرهات همه به سنگ می خوره ؛ نقشه می کشی که  اگه یه روز این برنامه درست بشه ! چک برگشت خورده رو قاب می کنم و می زنم گل گردنم تا هرجا می رم همه ببینندو دور و بر یه ضامن زخمی پیداشون نشه !!! 

پ.ن: 

لطفا از آوردن کمپوت سیب و گلابی جدا" خود داری نمایید ! با مزاج ما سازگاری نداره ! ترجیحا آناناس مالزی و گیلاس خراسان !!!

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۱۴)

  • خبرنامه خوانسار
  • زیاد خودت را ناراحت نکن من هم همین کار شما را کردم منتها از یک نفر که وضعیت مالی و اسم و نام خوبی در شهرستان دارد و یک شرکت معتبر دارد منتها این طرف اقساطش را می دهد امام 4 ماه یک مرتبه و من در این چهار ماه صدای زیبای دستگاه اتوماتیک قوامین و اخطارهایش را در بدترین زمان یعنی صبح زود نیمه شب و تعطیلات باید تحمل کنم تا دیگر هوس ضمانت کردن نداشته باشم ضمانت کردن اشتباه است حتی برای برادر خود علی ایحال یک جا برات مهیا می کنم قدمت روی تخم چشم مهمان حبیب خداست
    ای با با این چه حرفیه.کمپوت سیب و گلابی و ...دیگه چیه.

    نیت شما خیر بوده و قصدتون کمک.خدا هیچ وقت جواب خوبی رو با بدی نمیده.
    اینو مطمئن باشید و توکلتون به خودش باشه.
    اون خدایی که من میشناسم خیلی مهربون تر از این حرفاست.
    سلام..
    بزرگ میشی یادت میره.
    فقط یادت باشه به خانومت بگی که به ابوالفضل بگه بابا رفته مسافرت و یه بیست سال دیگه بر میگرده.. بالاخره بچه است.. روحیه اش لطیفه... دوست نداره باباش یه قاچاقچی کلاه بردار رمال باشه!
    امروز که قسمت نشد با دوستان بیایم دیدنت..
    ایشالا دیدار در کهریزک! اونم با کمپوت های گیلاس!
    پایان.
    پاسخ:
    حالا می بینی !!
    خوش دل اسمت رو عوض کن بزار سنگ دل
    پاسخ:
    آی گفتی ...؟
    مهدی جون قربون قدت...تو که داری میری آب خنک بخوری سر رات یه توک پا هم بیا بانک ملی یه 50 میلیون وامه واسه ما ضمانت کن...الهی قربون دل مهربونت برم
    پاسخ:
    یه پشت چشم نازک کنی بدون ضامن 50 تومن که سهله 100 تومن می گیری اخوی
    بشباد!!!!!!!!!!!!!!!!
    پاسخ:
    چت کردی ؟ یا تو توهمی ؟
    خیلی ناراحت گنایّان
    خدا خوژ هوادون دارو، خیالد تخت
    نیکرد ، بندال ...
    پاسخ:
    نیکردان
    سلام
    اولاَ زیر شلواری و سیگار یادت رفته که جزو لیستت اضافه کنی.
    ثانیاَ این تجربه ای میشه که با کلمه "نه" بیشتر آشنا بشی.
    حالا که گفتی "بله" باید 9 ماه به دل بکشی تا حالت جا بیاد.
    اصولاَ کلمه "نه" واسه اینجور مواقع اختراع شده!
    حتماَ بهت سر می زنیم.
    خوبیش اینه که یکی از دوستان وبلاگ نویسمون توی زندان کار می کنه و میتونه یه جورایی هواتو داشته باشه.
    خوش بگذره داداش...

    سلام
    من تازه با گروه وبلاگ نویسان خوانساری اشنا شدم وخیلی خوشحالم که به گروه شما ملحق شدم
    شماهم هرجا هستی شادوموفق باشی
    رودر بایسی خدایی یه جاهایی کار دست ادم میده ومیندازدت تو حچل
    ما خونساریام که همه با هم رو در بایسی داریم چه میشه کرد؟
    پاسخ:
    این نه گفتن هم هنر می خواد به خدا
    یادمه مدتی وبلاگ دایی جان هم هک شده بود ولی نمیدونم ربطش به این وبلاگ چیه ...
    به هر حال بادمجون بم آفت نداره مخصوصا اگه آب سرچشمه خورده باشه .
    پاسخ:
    ما هم چون آب سرچشمه خوردیم می دونیم که چیزیمون نمی شه اما ربطی به بادمجون بم نداریم ما شبیه خیار قلمی هم نیستیم داداش چه برسه به ...!
    سلام مهدی جان
    زندان رفتن مال مرد من تنها نمی زارم حالا دیگه باهم هستیم
    پس حالا که می خوای بری ضا من ماهم بشو
    پاسخ:
    مرسی حمید جان درب زندان منتظرت هستم زود بیا
    یه کار برا ما کردیا!!!
    این‌قدر شلوغش نکن دیگه !!!
    پاسخ:
    من به در گفتم که دیوار بشنوه
  • پسر خونساری
  • سلام
    خداییش خیلی ناراحت شدم انشاالله که حل میشه
    یاحق
    پاسخ:
    مرسی عزیزم لطف عالی متعالی ..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی