چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

دختر گل فروش ...

چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۰، ۱۰:۴۹ ق.ظ

چهاراه دیروزی شلوغ تر بود ..!

امروز فقط سه تا شاخه رز فروختم

کاش میشد میرفتم همون چهار راه؛ اگه تا غروب همه گلها رو نفروشم شب باید دوباره تو گاراژ بخوابم

هوا این روزا خیلی سرد شده

هفته پیش هم اینجا بودم اما فقط شیش تا شاخه...

شب حسین آقا نذاشت برم تو خونه انقد التماسش کردم تا فقط گذاشت بهمن بره تو!

آخه اون فقط هشت سالشه طاقت سرما رو نداره

دیروز یه پراید سفید اعصابمو داغون کرده بود

اگه ملاحظه بهمن رو نمی کردم هرچی از دهنم در می اومد بهش می گفتم

ده بار رفت و برگشت می گفت همه گلاتو یه جا می خرم خانوم خشگله!

عوضی الدنگ ...

خجالت نمی کشه بی شرف

یه ذره شعور نداره که فکر کنه  بابا این جای دخترمه!

این جورآدما کم نیستند

سپیده می گفت یه بار به زور سوارش کردند و بردنش جاده امامزاده داوود

همین یه بار کافی بود که از خونه حسین آقا بره

واسه همیشه...

چند وقت پیش دیدمش چه دک و پزی به هم زده بود

عین عروسا شده بود

خیلی دلم می خواست الان جای اون بودم

بهم گفت: تا کی می خوای واسه حسین آقا خر حمالی کنی؟ ببین منو! دلو بزن به دریا مرگ یه بار شیون هم یه بار ...

اما... راستش ترسیدم!

"گل فروشی کنار چهاراه و خوابیدن تو سرمای گاراژ عبدل آپارات، سگش شرف داشت به پوشیدن لباسهای رنگارنگ و سوار ماشین این و اون شدن"

اینو همیشه ننه ملیح می گفت

خدا رحمتش کنه چهارماه پیش رفت و تنهام گذاشت 

همیشه اون بود که واسطه می شد حسین آقا اجازه بده برم تو!

دیروز دو هزار تومن انعام گرفتم

آقاهه همه گلای رزم رو خرید  دو هزار تومنم انعام بهم داد قبل از اینکه غروب بشه کارم تموم شد

با بهمن رفتیم دو تا پیراشکی شکلاتی گرفتیم و نشستیم تو چمنای میدون

بقیه اشم دادم یه دفتر نقاشی و یه جعبه مداد رنگی شیش رنگ واسش خریدم

از صبح  داره  بین شمشادها نقاشی می کشه

دیدم خبری نیست رفتم بهش سر بزنم ...آخی بمیرم روی دفتر نقاشیش خوابش برده

کاپشنم رو در آوردم و انداختم روش تا سرما نخوره  دفتر نقاشیشو آروم از زیر بدنش کشیدم بیرون

............

اشک تو چشام جمع شد ...

چمباتمه زدم روبروش و تکیه دادم به شمشادها ...

چقدر معصوم خوابیده ...چقدر دوستش دارم ...چقدر بدون بهمن احساس تنهایی میکنم ...چقدر ...

بغضم شکست ....

   

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۷)

خیلی زیبا نوشته اید ممنون هر وقت این جور مطالب را میخونم یه حسی بهم دست میده کاش میتونستم کمکشون کنم ،وچه درست گفته ننه ملیحه .......
پاسخ:
ننه ملیح ها هم دیگر نیستند تا از غرق شدن معصومیت جلوگیری کنند ...!
زیبا بود.داستان شبیه دخترک کبریت فروش بود ورژن ایرانی
پاسخ:
دخترکان شهر ما نه تمامشان؛آنان که در اقلیت اند؛ سرنوشتشان در سرنوشت کبریت فروشان و گل فروشان گره خورده ..
خیلی زیبا و روان حس یه دختر گل فروش را نوشتید،به قول مهناز کاش میشد کمک کرد .
فکر کنم بهمن یه خونه کشیده بود با یه خونواده
افسوس بر دردهای ناگفته ونهفته
چی بگم؟
قصه بود . مثل همه قصه های دیگه .
واقعی بود مثل همه قصه های دیگه .
غصه بود مثل همه قصه های دیگه .
پاسخ:
قصه بی غصه فقط تو فیلماست! واقعیت یه چیز دیگه است
قشنگ مثل همه نوشته ها ودرد ناک ای کاش ................... اما افسوس که همه میگویند ای کاش و کسی این ای کاش رو عملی نمی کنه
پاسخ:
نیاز به آسیب شناسی اجتماعی داره و بعد هم سردمداران حقوق بشر که فقط بلدند کنفرانس بذارن و مقاله بخونن ...
سلام
در کل داستان خوبی بود.ولی یه گوشه کار می لنگه.
فکرنمی کنم تو این دوره زمونه همچین ماجراهایی خواهان داشته باشه.
این نوع داستان پردازی تو منو یاد داستان اولیور توویست انداخت. یعنی یه جورایی داستانت حس و حال داستانای اون زمونا رو داره.
الان بعید می دونم کسی به خاطر اینکه چند شاخه گل کمتر فروخته باشه شب مجبور باشه بیرون بخوابه.
خلاصه اینکه نتونستی فقر شخصیت داستانتو ملموس تر بیان کنی.
و در آخر اینکه در طنز نویسی مهارت بیشتری داری تا ... .
(فکر کنم منم نتونستم منظورمو درست بیان کنم
)
پاسخ:
در ضمن با اینکه بعید می دونی کسی شب بیرون بخوابه به خاطر اینکه چندتا شاخه گل کمتر فروخته مخالفم چون خبر دارم و میدونم اوضاع خیلی بدتر از اینم وجود داره
  • ققــــــنوســــــــــــــ
  • "همین یه بار کافی بود که از خونه حسین آقا بره
    واسه همیشه..."
    این یعنی معصومیت که رفت راه برگشت بسته است
    "خیلی دلم می خواست الان جای اون بودم"
    این یعنی ظاهر رنگ و روغنی خیلی ها رو می تونه بکشه ته چاه
    "اینو همیشه ننه ملیح می گفت
    خدا رحمتش کنه چهارماه پیش رفت و تنهام گذاشت"
    این یعنی بزرگتر که بالای سر ادم نیست راه راست کج می شه
    یعنی وجود یه پیر دنیا دیده دنیا رو کهنه نمی کنه قشنگ می کنه
    و وقتی نیست دنیا هم جوونی می کنه
    قشنگ بود مثل همیشه ...
    پاسخ:
    ممنون لطف دارین
  • محمد جدیدی
  • برادرعزیزم سلام
    بسیار زیبا بودوتکان دهنده.
    متاسفانه مشکلات جامعه بسیار است و بی عدالتی ها فراوان !
    ادوات کدوم چهاراه وترسو تابشمین ازژ گل هاگیرمین !
    قربانت منظور من هم دقیقا" همون مثلا" حقوق بشر بود
    پاسخ:
    آفرین ...آفرین
    ای رنج کشیده ، چه بسیار رنجها
    کز بهر خلق سرشتند وکجا ما کشیده ایم؟


    هنوز معتقدم رمان نویس خوبی میشی!
    انقدر عمیق گل فروشه رو درک کردی که به دوتا چیز شک کردم!
    اول اینکه دختر نبودی
    دوماینکه گل فروش نبودی...
    خوب بود
    ممنونم
    پاسخ:
    اصلا" خوندی چی نوشتم یا همینجوری واسه اینکه بگی اومدم یه چیزی سمبل کردی؟
    از شال علی گر چه خبر؟
    پاسخ:
    اول شما بفرمایین کدوم داش حسن هستید بعد خدمتتون عرض می کنم!!
    خیلی گوش میکنی؟
    نظر هم میخوای؟؟؟؟
    پاسخ:
    گمونم وقتش رسیده عینکت رو عوض کنی
    سلام
    داستان زیبایی بود. حقیقت هم دارد. اینها در جامعه ما کم نیستند. چه چیزها می بینند آن دخترکان گل فروش سر چهارراهها!!! با نگاههای حریص برخی مردانی که از انسانیت فقط اسم آنرا بدوش می کشند....
    پاسخ:
    حقوق بشر؛ ماهی 250هزار تومن...!!!
    ای...............
    آقای مربی اسکی با مانع!
    از 3 تا نظرم هنوز یکی مونده که قبول کردی و اصلاح نکردی.
    بهتره تخته اسکیتو عوض کنی برادر!
  • آقاله حسن
  • نشناختی.....؟
    پاسخ:
    شما خا خودون شال داردین شال هامادونگو چه بیکردین؟
    سلام
    اگه واقعا شخص خاصی رو می شناسید بگید تا کمکش کنیم.
    اما من می گم با تلاشو کوشش و صبر و بردباری می شه از گل فروشیو بی خانمانی به جایگاه خوبی رسید. من سراغ دارم.فقط توکل می خوادو اراده آهنین.
    پاسخ:
    اینکه خیلی ها از فرش به عرش رسیده اند را هم موافقم البته با همان همت و اراده...
  • ادم کریستالی
  • سلام
    خیلی زیبا بود
    امروز یه پست جدید گذاشتم بعد
    اومدم بهت سر بزنم دیدم پست توام با همون مضمونه
    ببخشید موازی کاری از طرف من بود اما ناخواسته
    پاسخ:
    نگارش زیبای تو کجا و زبان الکن ما کجا ...
    وقتی یه بچه 4 ساله رو میبینی که روی انگشت های پاش بلند شده تا قدش به زور به پنجره ماشین برسه.اشک تو چشمات جمع میشه.وقتی میبینی یه بچه به جای اینکه مدرسه باشه تو سرما داره شیشه ماشین رو تمیز میکنه اما از سرمادستاش دیگه حس نداره اشک تو چشمات جمع میشه.وقتی .... .
    نمیدونم کمک کردن مالی به اونها دردی رو ازشون دوا میکنه یا نه.کاش یه فکر اساسی میکردیم و"" واقعا"" کمکشون میکردیم.
  • آقاله حسن
  • سلام
    ابوالفضل خبو خود خبه زند خبو
    چد کره.؟
    خیلیا شال دارنده اما شال علی گری شالی ترو....!
    پاسخ:
    ندگنو کسی دمین خا ... ادگنو؟
  • آقاله حسن
  • تا یاد دارمین خو شال علی گر عمومی به....!!!!
    بینان پی مگه قرار نبه بابا علید زن هیده پس چیشی گنا....؟؟؟؟
  • آقاله حسن
  • پس عجب بابا این جوریو روز گار.....!!!!
    خوش بدین ایشالا.....××××
    (تایپ کننده نسیم از طرف بابا حسن)
  • خوشنویسان
  • هفته خوشنویسی را خدمت شما هنردوست گرامی تبریک عرض می نماییم.
    از شما دعوت می کنیم از وبلاگ انجمن خوشنویسان بازدید نمایید.
    بدرود
    پاسخ:
    خدمت میرسیم
  • ننه ملیحه
  • ننه جون دست درد نکنه داستان زیبایی نوشتی اما مشکل اینه که فقط چند سالی دیر نوشتی الان اگه خود ننه ملیحه هم بود میگفت با گل فروشی راه به جایی نمیبری برو دنبال سپیده اگه سن ننه ملیحه هم اجازه میداد حتما میرفت دنبال سپیده
    ......................
    درد بزرگرتر از از درمان است چکنم
    سرما از اندازه پوشاک گذشته
    این دو درد را چکنم

    اخه مگه نشنیدی که میگند:
    نعمت روی زمین قسمت پر رویان است
    خون دل میخورد ان کس که حیایی دارد
    من بد جوری افسرده ام

    http://hamidhaghi.blogsky.com
    خبر مبری ازد نی....!
    نکرو زند نتلو ابی پا کامپیوتر با نظر وازی کره....؟؟؟
    ×××××××××××××××××××××××××
    نسیم نوشت: آدرسی که گذاشتم از وبلاگ خودم خوشحال میشم سر بزنید و نظر بدید....××××
    منتظر هستم تا بعد....
    پاسخ:
    نسیم جان چشم میام پیشت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی