در احوالات ان .سی .سی
راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین روایت کنند که
کدخدای تارنگاری مدتی در بستر بیماری لاعلاجی در افتاد ، و زمام امور به فرزند ذکور خود بسپرد ، مدتی بگذشت و روزی ولیعهد خود فراخواند و احوال وبلاگ جویا شد ،
پسرک سینه ای سپر نمود و بادی به غب غب انداخت و گفت : ملالی نیست جز دوری حضرت عالی ، که آن هم امید است بدین زودیها میسر گردد ، تنها یک چیز است که قدری مرا نگران گردانیده ؛ و آن هم اینکه چندی است کاربران ، نظری نمی دهند و انگار نه انگار ما نگارشی می کنیم ، تنها گاهی سری می زنند و یا از احوال شما جویا می شوند ، یا چنین می نگارن : آپم ، زود زود بیا !
پدر قدری اندیشید و گفت مگر چه می نگاری که کاربران را به مزاق خوش نیامده ؟
پسر گفت : چیزی نیست که قابل عرض باشد ، گفتم تا آنهنگام که شما خود بر مسند خلافت تارنگار درآیید ، ذوقی نشان دهم و شور و حالی افکنم
پدر بر آشفت و ز جا برخواست و با بانگی بلند فریاد برآورد : کی فرزند چه برسر وبلاگم آورده ای ؟
فرزند بر خود لرزید و در دم جان سپرد ...
(چهل روز از فقدان ولیعهد گذشت)
روزی کدخدای مذکور از سر کنجکاوی بر مسند خلافت نشست و با خود گفت باید ببینم این چه بود که فرزندم را چنین هراسی بر دل نهاده بود که از آن جان باخت ؟
تارنگار را گشود و با تعجب دید هیچ نگارشی جز نگارش خود موجود نیست !
بلافاصله کنترل پنل اعضا را گشود و با حیرت دید هرچه فرزند نوشته ثبت موقت است و هیچ در وبلاگ نیست ...
فکر می کنیم نگارشات دلنشین جنابعالی به مذاق بعضی ها خوش نیاید و به همین دلیل از دادن کامنت استنکاف می نمایند. چنین رفتار ناشایستی از خوانین مغرب و مشرق زمین به دور از انسانیت و رادمردی است.