زندگی ما آدمها
نزدیک ظهر بود که رسیدم به بانک ، نوبت گرفتم و رفتم بشینم تا نوبتم بشه
سرو صدایی توجه منو جلب کرد !
صدا از اطاق رییس بانک بود ، کنجکاو شدم ببینم چی شده
خوشبختانه جدیدا اطاق ریس هم اوپن شده و از جایی که نشسته بودم همه چی رو می دیدم
یه آقای نسبتا جوون داشت با رییس بانک بحث می کرد
سرو صدا بالا گرفت چیز زیادی نفهمیدم تا اینکه همون آقایی که گفتم اومد و کنار من نشست
به قول معروف کارد می زدی خونش در نمی اومد
یه کم آروم که شد ازش پرسیدم فضولیه چیزی شده ؟
آروم سرشو برگردوند به طرف من ، انگار تازه فهمیده بود من کنارش نشستم ، یه مدت طولانی مکث کردو فقط نگاهم کرد ، انگار بین افکارش دنبال جمله ای می گشت تا جواب منو بده
دوباره پرسیدم : حالتون خوبه ؟
انگار افکارشو بهم ریختم جواب داد : چیزی گفتین ؟
پرسیدم : ببخشید حالتون خوبه ؟ دیدم خیلی عصبانی هستین چیزی شده ؟
آهی کشید و گفت :
سه ماه پیش با خوشحالی اومدم توی این بانک تا وام ازدواج بگیرم ، از انصاف به دوره ، خداییش کارم خیلی زود حل شد و وامم رو گرفتم ، یه هفته بعد با دنیای مجردی خداحافظی کردم و با هزار امید رفتم سرخونه زندگی جدید ، اوضاع خوب بود تا اینکه یه ماه پیش احضاریه ای به دستم رسید ،
دوباره رفت تو فکر انگار اصلا اونجا نبود ، تو دنیای افکار پیچیده سردرگم بود که صداش زدم :
آقای ... چی شد دوباره حالتون خوبه ؟
به خودش اومد و گفت ببخشید من اصلا حالم خوب نیست
پرسیدم احضاریه چی شد ؟ برای چی بود ؟ از کجا بود ؟
گفت : از دادگاه ، همسرم مهریشو اجرا گذاشته بود !
پرسیدم دوماه بعد از ازدواج ؟ مشکلی داشتین با هم ؟
جواب داد : نه نه اصلا ، زندگی خوبی داشتیم تا اینکه من قافلگیر شدم
الان یه ماهه رفته خونه باباش
خیلی باهاش حرف زدم ، هم من ، هم بزرگترای فامیل
اما خر خودشو سواره ، کوتاه نمیاد می گه حقمه مهریه عندالمطالبه است تو که نداشتی واسه چی زن می گرفتی ؟
حکم جلبمو گرفتند الان با سند آزادم تا بتونم مهریشو جور کنم
گفتم چقدری هست ؟ جواب داد همش پونصدتای ناقابل ، پونصد تا سکه تمام و دوباره غرق دریای افکارش شد .
سکوت کردم ، حرفی برای گفتن نداشتم ، اجازه دادم خودش شروع کنه و بقیه ماجرا رو بگه
کمی بعد ادامه داد : به هر دری زدم نشد که نشد
امروز اومدم بانک به رییس بانک گفتم یادته با چه ذوقی اومدم و تقاضای وام ازدواج کردم ، هنوز قسط سومشو ندادم که زندگیم داره تباه می شه !
اومدم بهم کمک کنی ، بهم یه وام بده تا باهاش بتونم حداقل مقداری از مهریه زنم رو بدم
می دونی چی جوابمو می ده ؟ می گه شما تازه وام گرفتی درثانی هنوز پرداخت نکردی ! ثالثا در صورتی وام می دیم که بتونی مبلغی رو سرمایه گذاری کنی اونم تازه چند ماه باید ازش بگذره .
درمونده شدم نمی دونم باید چیکار کنم
ذهنم هنگ کرده بود ، نمی دونستم باید چی جوابشو بدم ، می خواستم باهاش همدردی کنم که ...
بلندگوی بانک صدا کرد : شماره 468 به باجه 5 ، به برگه نوبتم نگاه کردم شماره من بود
فقط تونستم یه جمله بگم : امیدوارم مشکلتون خیلی زود حل بشه ...
با خودم فکر می کردم در دنیایی که همه چیزش زوجه و همه چیز قرینه هم
ای کاش قانونی هم بنام وام طلاق تصویب می شد
و خیلی ای کاش ... های دیگه ...
وبلاگ زیبایی داری
ممنون میشم به وب کوچولوی منم سری بزنی
اگه با تبادل لینک - بنر - یا لوگو موافقی بهم خبر بده
منتظر حضور گرمت هستم دوست خوبم
تا بعد