چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

شوخی با وبلاگرها قسمت سوم

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۵۳ ب.ظ

از آخرین باری که وبلاگر های عزیز خوانساری دستخوش شوخی های بنده شدند مدت زیادی نمی گذرد ، در این مدت جمع مشتاقان این عرصه روز به روز سیر صعودی گرفت و عن قریب است دهکده جهانی در چنگال وبلاگ نویسان خوانساری قرار گیرد

این قوم آریایی به تبعیت از اجداشان همچون کوروش  خوی کشورگشایی خویش را فراموش ننموده و اینبار دنیای مجازی را مورد تاخت و تاز قرار داده اند ، تا جایی که تارنگار این حقیر که عضو کوچکی از این ارتش بزرگ است  به طور میانگین از 30 کشور جهان بازدید کننده دارد که پیش بینی می شود دو سوم آنها از خون و رگ و ریشه این سرزمین باشند .

صنعت وبلاگ نویسی ما دستخوش تغییرات زیادی شد !

حتی بعضی ها ! به پیشرفتهای زیادی نایل آمدند که کمتر از دستیابی به تکنولوژی نانو نبود !

بعضی ها تبدیل به سایت شدند و بعضی ها تعطیل و بعضی ها تعدیل !

در همین بین سرو کله دایی جان پیدا شد دایی جانی که هر چه در شجره نامه خانوادگی خویش جستجو کردیم اثری از او نبود ، کم مانده بود به پدر بزرگ خود شک کنیم که نکند شلوار کهنه اش دوتا بوده و ما از آن بی خبر ، راستش قدری هم ترس برمان داشت که یک میراث خور دیگر پیدا شود و مال و اموال والده مکرمه ما را صاحب شود ، اما از حد نگذریم دایی جان خوبی گیرمان آمد بهتر از دایی های دیگرمان نباشد بدتر نیست ، کارش درست است ، گو اینکه بر سر داشتن همین دایی جان هم کلی لیچار شنیدیم ! متهم شدیم که هوای هم را داریم و به قول معروف دستمان در یک کاسه است

بگذریم ،

 بعد از دایی جان میزبان حمید خان حقی شدیم و کلی مورد تفقد ایشان ، فقط نمی دانم در این شهر به این کوچکی چقدر چیز تازه پیدا می شود که حمید خان دم به ساعت از ما چیزهای جدید می خواهد ، راستش گاهی به خود شک می کردیم که نکند این اراجیفی که می نگاریم کهنه است و بوی تازگی نمی دهد

خلاصه بعداز مدتها که دم از خرس بودن زدیم و خرسی ندیدیم سرو کله خرس خوانسار پیدا شد ، اون هم عجب خرسی ! چه خرس با ادبی ! هر چه به لانه اش سر می زنیم و هر چه می خوانیم سیر نمی شویم ، خدایی بعداز ورود خرس نو رسیده ما که آرد های خود را الک کردیم و الک ها را زدیم سینه دیوار کلا زدیم گاراژ ، به قول حج اسمعیل شکر : جایی که عقاب پر بریزد از پشه بی نوا چه ریزد !

 

اما بر حسب حسادت بود ؟ نمی دانم ، رقابت بود ؟ نمی دانم ، خلاصه هر چه که بود خورشید دیگری طلوع کرد ، آن هم از پشت همین کوه سیل خودمان ! نه ببخشید فی المجلس از پشت کوه طلوع نکرد ، از جلوی کوه طلوع کرد

از بس بنده از این مسعود خان ده نمکی تعریف و تمجید کردم و نامش را بالای سرای پیوندها قرار دادم ، ادیت من با حال ما هم تکانی به خود داد و به این ارتش جهانی ملحق شد ، همین شهراب خودمان را می گویم ! ببخشید شهاب خودمان ( آخرش هم من اسم اینارو یاد نمی گیرم !) پیش بینی می شود با این رویه ای که شهاب جان پیش گرفته عن قریب است در دکان خود را تخته کند ، آخر پدرجان آدم عاقل که فوت و فن کسب روزیش را به همه یاد نمی دهد ، شهرام خان شما که اهل فضل و کمالی بگو ، اگر آمدی و دیدی شهاب به جای میکس و مونتاژ فیلم جدول پاک می کند ! نگی که نگفتی !(جدول حل می کند گمان درست تر باشد)

 

خلاصه اینکه حال همه خوب است و هیچ ملالی نیست و این چرخ با آب و بی آب می گردد و می گردد ...

تا ظهور شمسی دیگر در دهکده جهانی ما ...

درود و بدرود ...

( اینها جز شوخی چیز دیگری نبود ، کلیه شخصیتهای فوق ساخته ذهن نویسنده بود و هر گونه تشابه اسمی اتفاقی می باشد )

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۷)

سلام
مهدی عزیز به فرض که این اسامی ساخته ذهن شما نباشه
شما مختارید با هر کس که بخواهید شوخی کنید .
کسی جنبه نداره نیاد سر به وبلاگت بزنه .

امیدوارم همیشه نوک قلمت به طنازی بچرخه .
من امزونا با دایی جان یگ نسبتی داردین ...
هلا جی من یاقایی نداژان .خیالتون راحت بو
سلام
اولاَ که قالب نو مبارک. خیلی عالی و برازنده وبلاگ شماست.
ثانیاَ حالا هم که یکی پیدا شده می خواد زکات علمشو بده تو داری حرص و جوش می خوری؟
ثالثاَ تو کی می خوای اسم ما رو درست تلفظ کنی؟
رابعاَ نمی خواد اسم ما رو درست تلفظ کنی ،برو اسم این یارو رو از کنار اسم ما حذف کن.
سلام وبلاگ با حالو قسنگی داری پیش ماهم بیا مایل به تبادل لینک هم هستم
جووووونی من بیایاااا مونتظردماااااا
پره من خا به گرت شما جی نرسان. تا شما بیدردین هاما جی فعالیت دارمین. افتخار کران که در کنار شما بخچه همشهریام وانویسان.
به قول حج اسمعیل شکر: امید جان ما تویی ...
با پیغام دایی جان ادی شکم به یقین تبدیل گنا ...
من کاری به شهرام وشهاب نداران اما راست داژنده اسم این علافه از مین وبلاگت ورگیر .
آخه آدم قحدو ؟
  • عبدالحمید حقی
  • اول چقدر
    قالب بیشی!

    دوم این عکست تو دل بروتره

    سوم اینکه مرسی از تعریفت جای جند تای دیگه خالی بود

    اخر اینکه چرا یک کلاغ چهل کلاغ میکنی(همینطوری گفتم)

    یکی به اخر اینکه دوسد داران چلچو

    دوتا به اخر اینکه مثل همیشه تازه تازه تازه تر (فقط تو و دو تای دیگه این توانایی را دارید)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی