لطفا فقط لبخند بزنید ...!
سلام ، این چند روز اونقدر اتفاقات جور واجور و عجیب و غریب و البته گاهی طنز و گاهی تلخ افتاد که بنده هم سر ذوق اومدم و چند خطی نوشتم ، البته فقط محض خنده ...
از الان بگم اگه تو نوشتنم غلط املایی یا نگارشی یا ادبی دیدید مطمئن باشید اتفاقی نبوده و عمدیه ، دوم اینکه دنبال جوابیه و بیانیه نباشید چون فقط برای خنده است ...
از ماجرای فیلترینگ النگات هرچند کسی سر در نیاورد ، اما دایی جان بیچاره که فکر می کرد دنیای مجازی مال ابوی محترمشونه و هر کاری دلش می خواد می تونه توش بکنه ، بالاخره گرفتار قانون شد ، اونم قانونی که تا حالا اسمش هم به گوشش نخورده بود ، « قانون جرایم رایانه ای » مافیای زرین گیاه که بعداز انتشار خواص این گیاه در النگات ، موقعیت خودشون رو در خطر دیدند و از دایی جان به خاطر نشر اکاذیب شکایت کردند ، گویا در کل منکر وجود چنین گیاهی شده و اعلام کردند نوشته های دایی جان جز اراجیف چیز دیگه ای نبوده و نیست ...
خسرو خان که ما به تعطیل کردن وبلاگشون عادت داشتیم و هراز چند گاهی سر در تارنگارشون رو با این جمله مزین می کردند : تا اطلاع ثانوی تعطیل ، یک بار دیگه دستی دستی ، یادداشت رو تعطیل کرد ،متاسفانه کارشناسان دلیل این تعطیلی های فصلی رو ، هنوز کشف نکردند ، اما بین خودمون باشه با پیگیریهای چل چو فهمیدم ، خسروخان تو این فصل مشغول برداشت سیب زمینیه و شبا تا از سر زمین برمی گرده خونه نای حرف زدن نداره تا چه برسه بخواد مطلب بنویسه ، گویا حقوق معلمی و کار تو شورا کفاف خرج خسرو خان رو نمی ده و مجبور شده رو به کارهای طاقت فرسا بیاره ( البته اگه بنده هم راه براه لب تاب نو بخرم آخر ماه تو خورد و خوراکم هم می مونم !) فقط مونده بودم دلیل تعطیلی یاد باران چیه ؟که اونم فهمیدم ، گویا رسمه زن و مرد در مواقع سختی یار و یاور همدیگه هستند و پابه پای هم کار می کنند !
خبر رسیده کیومرث خامه ، که تو این مدت واسه خودش آتش نشان حرفه ای شده بود و هرجا دودی به هوا بلند می شد قبل از آتش نشانی خودشو می رسوند ، دیروز 5 صبح در منطقه تیزاب با عده ای شکارچی درگیر شده و کار به نیروی انتظامی و محیط زیست کشیده و خوشبختانه متخلفان دستگیر شدند اما متاسفانه حدود 30 فقره از پرندگان منطقه از بین رفتند که بیشتر اونها کبوتر و تعدادی هم فاخته بودند ، حالا اینکه جناب خامه ای صبح به این زودی تیزاب چیکار می کرده ؟ مسئله ای بود که چل چو پیگیر شده : گویا تو این مدت کیومرث خان از بس آتیش بازی کرده و هربار با سر و وضع سیاه و دود آلود به خونه برگشته ، بین خودمون باشه دیگه تو خونه جایی نداره و الان مدتیه شبا تو کوه و کمر می خوابه ...