چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

مستقیم آبادی ...

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۴۸ ب.ظ

مشدی این کدخدا امروز هم برنمی گرده ، بی خود و بی جهت وقت خودمونو تلف می کنیم ، بهتره بریم فردا بیایم

مشهدی : نمی دونم این اجلاس کدخدایان پنج به علاوه یک دیگه چه صیغه ایه که  چند روزه  کدخدای ما رو هم زابراه کرده ، ما رو هم از کارو زندگی انداخته

مشهدی  از اسمش پیداست پنج به علاوه یک ،  اون یکی که با اون پنج تا جمع بسته شده همین کدخدای ده ماست که اگه نباشه  ، اجلاس بی اجلاس !

« چند روزیه که کدخدای ده ما برای اجلاس کدخدایان پنج به علاوه یک که با حضور پنج آبادی به اضافه آبادی ما در ده بالا برگزار می شه  رفته و پاک اوضاع ده ما رو به هم ریخته  ، از یه طرف اهالی سر آب دعواشون شده و برای حل اختلاف جلوی خونه کدخدا جمع شدن و از طرفی اینترنت وایمکس آبادی قطع شده و کلا ارتباط آبادی رو با دنیای بیرون قطع کرده ...

بنده خدا کدخدا که این وسط چیزی گیرش نمیاد  ؛ به خاطر رفاه حال این مردم رفته  اگه می دونست این مردم در نبودش اینجوری پشت سرش حرف می زنن که نمی رفت تازه ضرر هم کرده ، همین دیشب گاو کدخدا به خاطر نبودش گوسالشو انداخت کسی هم نبود که به دادش برسه ...

خلاصه بدجور اوضاع به هم ریخته  ، دوشب پیش یه عده از خدا بی خبر شیشه های خونشو آوردن پایین و سطل آشغال کنار کوچه رو آتیش زدند !

وقتی کدخدا اینجاست هیچ کس جرات نفس کشیدن نداره اصلا به خودش اجازه نمی ده صداشو بالاببره ، اما حالا صدای همه دراومده

این یارو وانت باره که هر روز شیر یارانه ای می آورد از روزی که کدخدا رفته با کبلایی حسن بقال دستشون رو کردن تو یه کاسه و شیرارو بالا می شکن ،  خودم دیدم حسن بقال شیرا رو ماست می کنه و با هم می برن شهر می فروشن

گوشت یه دفعه کیلویی دوهزار تومن گرون شده ، اونم کاش گوشت بود این قصاب از خدا بی خبر آبادی دیگه گوشت تایید شده بهداشتی نمیاره  ، یه مشت میش و گوسفند پیرو مریض که تو طویله اش از تب برفکی دارن می میرن و می کشه و به خورد این مردم بدبخت می ده

تا وقتی کدخدا بود ، اکبر نونوا کله سحر پا می شد ، خمیر می کرد تا خمیر ور نمی اومد نون نمی پخت اما حالا چی ...  ده صبح از خواب پا می شه و میاد مغازه یه چیزی سمبل می کنه و می چسبونه به سینه تنور ، بعدشم می ده به خورد ملت ، قربون لاستیک ...

بین خودمون باشه همین دیشب دیدم کریم حمومی دوباره راه فاضلاب حموم رو داشت باز می کرد به طرف قنات پایین تپه ، یادش رفته سر این گند کاریش کدخدا می خواست بندازتش زندون همین مردم آبادی نزاشتن و الا ، الان هنوز توی حبس بود .

چند روز پیش که هنوز اینترنت قطع نشده بود ، نزدیک بود خون و خونریزی را بیافته ، پسر جلال بی کله  دوباره به دختر سِد ممد از طریق یاهو مسنجر پی ام داده بود که می خوام کنار رودخونه ببینمت ، اونم صاف گذاشته بود تو مشت باباش ، نمی دونید چه علم شنگه ای به پا شد ، کم مونده بود پای کلانتری به آبادی باز بشه ؛ از ترس آبروش صداشو درنیاورد .

یکی از بچه ها می گفت پریشب دیده که باز سروکله  رحیم ساقی این دور و بر پیدا شده ، خدا ازش نگذره ، داشته به جوونای آبادی  کراک و شیشه و اینجور اراجیف می داده  ، دوباره پایین تپه شده پاتوق یه مشت بنگی ، همین ماه قبل کدخدا داد همشون رو جمع کردن بردن و پایین تپه رو پاکسازی کرد ولی دوباره روز از نو روزی از نو ...

خلاصه اینکه ده بی کدخدا بهتر از این نمی شه

کدخدا جون مادرت زود برگرد بابا اجلاس تو سرمون بخوره آبادی از دست رفت ...

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۴)

مهدی جان یگ تریلی جلی آموزش پرورش چپش کرتی.. زیتر بش یگ گزارشی ازژ ورگیر.
پاسخ:
دایی جان عزیز ، امروز ظهر دقیقا چند لحظه بعداز چپ کردن تریلی اونجا بودم راستش دلم می خواست گزارشی بنویسم و عکسی بندازم اما دلم نیومد ، اینها حوادثی است که بارها در این نقطه دیده ام و نوشتم و گفتم اما هنوز تکرار می شود ، چرا باید از بدبختی یک راننده بی نوا که از بندرعباس تا اینجا را بدون هیچ گزندی آمده و اینجا در شهر ما زمین گیر شده بنویسم ؟ چرا ؟
فروش مجموعه بی نظیر 100 فیلم خارجی

100 فیلم از بهترینهای هالیوود 2009

ویژگیهای این مجموعه :

1 - تمام فیلمها به صورت دیجیتال تکثیر میشوند و احتمال خرابی نزدیک به صفر است

2 - تعداد دقیق فیلمها 100 عدد میباشد .

فرمت فیلمها Aviمیباشد و فیلمها در دستگاههای پخش خانگی قابل نمایش هستند .

3- در چند مورد زیر نویس فارسی نداشته است.

4 -مجموعه شامل تمامی فیلمهای برتر و محبوب 2008 میباشد .

5 - فیلمها تماماً نسخه اصلی میباشند . هیچ دخل و تصرفی در فیلمها صورت نگرفته است

6 -تمامی فیلمها از نسخه اورجینال تبدیل میشوند ( کیفیت پرده نداریم )

7 - مجموعه در صورت ایراد بدون قید و شرط تعویض میگردد .

کل مجموعه در 9 دی وی دی

10000 تومان

هر فیلم فقط و فقط 100 تومان

حتما به وب ما سر بزنید

http://www.shamgah.ir
http://www.shamgah.ir
http://www.shamgah.ir

یادت نره هااااااااا

منتظرم

بای[خداحافظ]
سلام
قلم خوبی دارید. خیلی طنز شیرین و جالبی بود. امیدوارم مشکلات هر دو روستا و البته روستاهای 1+5 حل بشه.
اون قسمت که دختره تو مشت باباش میذاره خیلی جالب بود...
سلام
طنز زیبا و جالبی بود. فقط نمی دونم چرا وقتی خوندم یاد انجمن ادبی افتادم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی