چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

من و روزمرگی ...!

جمعه, ۱۵ مهر ۱۳۹۰، ۱۱:۲۹ ق.ظ


خدایا به امید تو ...

در خونه باز می شه مث همیشه رو پله جلوی در؛ کفشامو ور می کشم

قفل فرمون موتور باز می شه و ساسات و بعدش یه هندل جانانه ...

یکی دیگه و چند تای دیگه ...

آخری هاش دیگه جون آدم در می ره ( یه بار هندل در رفت و رفت تو پاچه شلوار و جر خورد تا زیر زانو)

اصلا خر ما از کرگی دم نداشت!

خلاص .... سرازیری  خیابون ...

کلاج ...دنده یک و دو ....  

خوب خداروشکر روشن شد

السلام علیک یا شاهزاده  احمد ...

همیشه روبروش که می رسم نا خداگاه به زبونم میاد؛ دست خودم نیست

خودش هم می دونه  آدم خیلی خوبی نیستم و غرق گناهم اما شاید تو همین سلام گفتن ها ما رو هم بین آدم خوبا یه نیگاه کرد ...همونم غنیمته

چهره های اشنا ...یه لبخند یه بوق و یه سلام ...

ترمز ... موتور خاموش ...

- داداش دوتا چشم یه پاچه!

مثل همیشه

آبلیمو و نمک و فلفل بعدش هم یه نصفه نون

الهی شکر ...

یه چایی کمر باریک و چند تا قطره آب لیموی اضافه ...

دوباره هندل و دوباره صدای اگزوز طلاش ...

ای جانم به این نفس ...

خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار ...

در دفتر باز می شه و یه روز کاری  دیگه ...

مثل همه روزای رفته ...

سیستم روشن

کلیک روی کانکشن رایان تصویر..

خوب خداروشکر امروز قطع نیست!

گوگل کروم که باز می شه اول از همه صفحه بلاگفا!

انگار این بلاگفا شده همه کس و کار ما

صبح اول وقت قبل از اینکه جواب سلام کسی رو بدی

یه سلام  به علیرضا خان شیرازی!

انگار این مرور گر من خودش راشو بلده

صاف می ره تو مدیریت چل چو

هرچی شماره قرمز رنگ رو صفحه مدیریت بیشتر باشه معلومه اون روز یه روز خوبه

کلیک ... خوندن کامنتها

یه بار یکی نشسته بود روبروم منم داشتم کامنتها رو می خوندم ! دیدم داره یه نگاه عاقل اندرمجنون می کنه

گفتم چیه؟ گفت به سلامتی تو هم خل شدی!

گفتم : وا؟

گفت والله  هی داری نگاه می کنی به مانیتور هی می خندی !!

عقربه های ساعت؛ زاویه سی درجه به سمت شمال!

استارت ... ترن آف ...کلیک ...

دفتر قفل

موتور روشن ...سرعت معمول ...

درب منزل ترمز

همیشه یک نفر پشت در منتظر! چشماش به دستای باباست ببینه چی خریده

یه جیغ بنفش و بعدش ولو می شه کف راهرو

چرا نخریدی .....

همیشه با دیدن این صحنه  کلی می خندم

اصلا همیشه از قصد واسش نمی خرم تا این مدلیشو ببینم

یکم خنده بعدش هم می گم بیا با هم بریم بخریم  

یهو سروصدا فروکش می کنه و همینطور که میخنده اشکهاشو پاک می کنه

بی توجه به مادر که صداش می کنه بیا یه چیزی بپوش؛ در خونه رو محکم می کوبه به هم و می پره بالا ...

نهار ...طبق برنامه هفتگی

حسش بود ...نماز! نبود ... چرت بعد از نهار

قبل از چرت کُشتی روی تخت با ولیعهد و سه چهار تا ماچ صدا دار

طوری که خانوم از توی آشپزخونه صداش رو می شنوه و غر می زنه

- صورت این بچه رو قرمز نکن! این چه مدل بوس کردنه؟

صدای آلارم موبایل

و دوباره  یه بعدازظهر کاری دیگه ...

نماز که به موقع  نخونی تا غروب انگار یه چیزی گم کردی

همش نگاه آفتاب می کنی نکنه بره پشت کوه

اما بعد که یادم میاد نماز خوندم

آفتاب؛ نابود هم شد.. شد!

شب ...

رسید ... آروم و بی صدا

فردایی در راه است ...

اگر بیدار شوم ...


  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۳)

سلام
تو دو تا کلمه دوست داشتنم رو بهت میفهمونم .

خیلی خری .

پ و : همین الان صدای موتورت رو شنیدم : 11:57 ها ها
پاسخ:
عزیز دلمی داداشی کوچولو ...!
خیلی خیلی قشنگ بود. خیلی کیف کردم مهدی جان. چه قدر قشنگ نوشتی. چه قدر قشنگ تصویر کردی...
چه قدر قشنگ زندگی می‌کنی. چه قدر قشنگ خوشبختی. چه قدر قشنگی ... حسودیم شد. برم یه بار دیگه بخونمش و غرق لحظاتت شم...
...
و امان از این هندل که گاهی برمی‌گشت وسط ساق پام و اشکمو درمی‌آورد.
پاسخ:
برای همین دست به کار شدم ...اگر چنگی به دل نزد به بزرگی خودت ببخش
تو کل روز یه قلم کاغذ دستت بوده که اینا رو نوشتی؟
اونوقت تو با چه رویی با شلوار جر خورده تا زانو میری سر کار؟
کوفت بخوری! میمیری ما رو هم خبر کنی بیایم؟ نترس! پولشم خودم میدم!
با "آفتاب نابودم شد" عجیب حال کردم!
شب رسید.... نماز شب یعنی نمی خونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ جای زبان فارسی واژه ی "درب" وجود نداره. نمیدونم از کجا دراومده این غلط مصطلح افتضاح.

صبحت بخیر.
پاسخ:
صبح تو هم بخیر ...
بیش از اندازه نا امید کننده بود.تصویر سازی خوب بود.میشد همه چیز رو تصور کرد ولی اگر زندگی همیشه این بود فردا شدن چه ارزشی داشت
پاسخ:
خدا قسمت شما هم کنه ایشالله ...
قشنگ بودا
ولی از روزمرگی متنفرم
همیشه سعی می کنم روزهای زندگیم با هم فرق بکنه!! حتی به یه کار خیلی کوچولو هم که شده یه کاری می کنم که روز قبلش نکرده باشم!!
تکرار روانیم می کنه حالا هر تکراری که باشه، تکرار روزهای زندگی، تکرار سریال های مسخره تلویزیون، تکرار حرف هایی که زدم و ... !!!
سلام مهدی عزیز
عالی بود.
ساده و روان و دلنشین مثل همیشه.
به این جمله اینقدر خندیدم که همکارام شک کردند:
( یه بار هندل در رفت و رفت تو پاچه شلوار و جر خورد تا زیر زانو)
موفق باشید.
فردا همان امیداست
فردا چیزی جز امروز و بعد دیروز نخواهد بود امروز فقط امروز است امروزمان را دریابیم
پاسخ:
این یعنی امید !!
  • محمد جدیدی
  • احسنت
    بسیارزیبا بود
    زندگی یعنی شناخت زیبایی های پیرامونمان ولذت بردن ازآنها
    زندگی یعنی دوست داشتن
    زندگی یعنی السلام علیک یا شاهزاده احمد
    زندگی یعنی هندل زدن وبعد هل دادن
    زندگی یعنی پاچه (چه وقتی پاره میشودچه وقتی که میخوری)
    زندگی یعنی کشتی گرفتن آن هم با ولیعهدت
    زندگی یعنی نماز
    زندگی یعنی سپاس وتشکر به خاطر اینهمه نعمت واحساس لذت بردن ازآنها
    چه تکراری باشند وچه تازه
    پاسخ:
    تکرار های به جا و به موقع حال آدم را جا می آورد
    سلام کلی خندیدم .خیلی جالب بود.
    این روز ها همه دچار روز مرگی شده اند ،ولی یه وقتایی همین تکرار ها هم خوبه مثلا بازی با بچه ها یا دیدن دوستان تو خیابون و تلفنی با اون ها حرف زدن و...............
    خوندمش
    بسیار زیبا بخصوص اون جمله های کوتاه و پرمعنا.. خیلی قشنگ زندگی یک روزت را به قلم کشیده ای اما از همه مهمتر نقش وبلاگدونی در زندگی روزمره ات... و اون آقاهه.. فکر کنم مدت زمانی را بیخیال اون آقاهه شده بودید اونهم اینجوری بهت کامنت داد که بعله ما هم اینجا هستیم... منظورم این بود اینقده کامنت ها خوب بود که آن حضرت را بکلی فراموش کرده بودی...
    پاسخ:
    نمی گی آدم نگران می شه؟!
  • یکی از خودون
  • خداوند شما وخانواده ات را همیشه شاد وسرزنده وسلامت وشاد سالهای سال نگه دارد . بعد از دیدارمان باعث شدی با گشت وگذاری که در وبلاگت زدم یاد گذشته زنده کرده وکلی بخندم . ازت واقعا ممنونم .خداوندگارا دوستان خوب مرا همرا با خانواده اشان همیشه شاد وپاک وسالم نگهدار ! آمین یارب العالمین.
    پاسخ:
    باز هم پیش ما بیا فدات شم
    منم

    خیلی خری!!؟؟

    با خیال روی دوست

    آپم

    http://hamidhaghi.blogsky.co
    زیبا بود زندگی هممون شاید همین طوری باید باشه زیبا اما نیست همه درگیر مشکلات خودشون امیدوارم همیشه سربلند باشی وچل چو برقرار
    پاسخ:
    با تمام بی اسم و رسم بودنت خیلی ماهی که بیاد مایی
  • ادم کریستالی
  • موفق باشی و سربلند
    پاسخ:
    مرسی عزیز دلم تو هم همینطور...
  • خوشنویسان
  • زندگی موسیقی گنجشکهاست
    زندگی با غ تماشای خداست
    گرتورا نور یقین پیدا شود
    می تواند زشت هم زیبا شود
    زندگی یعنی همین پروازها
    صبحها،لبخندها،آوازها

    پایداروسلامت باشید.
    پاسخ:
    ممنون از حضورتون ...
    هویت که مهم نیست من چند ماهی است که با شما آشنا شدم یه همشری که خیلی عاشق شهرش و از آشنایی با شما خوش حال موفق باشید اگه خدا بخواد سعی می کنم تا آخرش باشم با شما
    پاسخ:
    منزل خودتونه !!
    چه توصیفات زیبایی ...
    گاهی وقتها همین روزمرگی ها بسیار لذت بخشه
    پدر من هم همیشه وقتی از جلوی شاهزاده احمد با رد میشه سلام میده و این عادت خیلی قشنگیه که من هم سعی میکنم انجامش بدم چون شاهزاده احمد ما خیلی غریبه .....
    پاسخ:
    من که خیلی دوسش دارم
    منتظررم گوگولی........
    همه ی نوشته هات قشنگه

    از همه بهتر اونجا که گفتی .........اهای....بیا وسط ...دیم دام دارام............................. هر وقت یادش میافتم روده بر میشم میتی جون
    پاسخ:
    میخوامت هوارتا ....
    میدونم اخر بی ادبیه. ولی نمیدونم چه مرگمه حال ندارم بخونم با این که مطمئنم خوشگل نوشتی. فقط اومدم عرض ادب کنم. ایشالله سر حال باشم و بیام بخونمش.
    پاسخ:
    هرموقع وقت کردی بیا بخون
    ای سعدی ای سهراب ای گوته ای...... چند سطر آخر از همه جالبتر بود مرسی
    پاسخ:
    عزیز دلمی سعید خان چه عجب از این ورا
    البته من بی سر و صدا سرک می کشم. موفق باشی
    پاسخ:
    عزیزی داش سعید گل

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی