من و روزمرگی ...!
خدایا به امید تو ...
در خونه باز می شه مث همیشه رو پله جلوی در؛ کفشامو ور می کشم
قفل فرمون موتور باز می شه و ساسات و بعدش یه هندل جانانه ...
یکی دیگه و چند تای دیگه ...
آخری هاش دیگه جون آدم در می ره ( یه بار هندل در رفت و رفت تو پاچه شلوار و جر خورد تا زیر زانو)
اصلا خر ما از کرگی دم نداشت!
خلاص .... سرازیری خیابون ...
کلاج ...دنده یک و دو ....
خوب خداروشکر روشن شد
السلام علیک یا شاهزاده احمد ...
همیشه روبروش که می رسم نا خداگاه به زبونم میاد؛ دست خودم نیست
خودش هم می دونه آدم خیلی خوبی نیستم و غرق گناهم اما شاید تو همین سلام گفتن ها ما رو هم بین آدم خوبا یه نیگاه کرد ...همونم غنیمته
چهره های اشنا ...یه لبخند یه بوق و یه سلام ...
ترمز ... موتور خاموش ...
- داداش دوتا چشم یه پاچه!
مثل همیشه
آبلیمو و نمک و فلفل بعدش هم یه نصفه نون
الهی شکر ...
یه چایی کمر باریک و چند تا قطره آب لیموی اضافه ...
دوباره هندل و دوباره صدای اگزوز طلاش ...
ای جانم به این نفس ...
خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار ...
در دفتر باز می شه و یه روز کاری دیگه ...
مثل همه روزای رفته ...
سیستم روشن
کلیک روی کانکشن رایان تصویر..
خوب خداروشکر امروز قطع نیست!
گوگل کروم که باز می شه اول از همه صفحه بلاگفا!
انگار این بلاگفا شده همه کس و کار ما
صبح اول وقت قبل از اینکه جواب سلام کسی رو بدی
یه سلام به علیرضا خان شیرازی!
انگار این مرور گر من خودش راشو بلده
صاف می ره تو مدیریت چل چو
هرچی شماره قرمز رنگ رو صفحه مدیریت بیشتر باشه معلومه اون روز یه روز خوبه
کلیک ... خوندن کامنتها
یه بار یکی نشسته بود روبروم منم داشتم کامنتها رو می خوندم ! دیدم داره یه نگاه عاقل اندرمجنون می کنه
گفتم چیه؟ گفت به سلامتی تو هم خل شدی!
گفتم : وا؟
گفت والله هی داری نگاه می کنی به مانیتور هی می خندی !!
عقربه های ساعت؛ زاویه سی درجه به سمت شمال!
استارت ... ترن آف ...کلیک ...
دفتر قفل
موتور روشن ...سرعت معمول ...
درب منزل ترمز
همیشه یک نفر پشت در منتظر! چشماش به دستای باباست ببینه چی خریده
یه جیغ بنفش و بعدش ولو می شه کف راهرو
چرا نخریدی .....
همیشه با دیدن این صحنه کلی می خندم
اصلا همیشه از قصد واسش نمی خرم تا این مدلیشو ببینم
یکم خنده بعدش هم می گم بیا با هم بریم بخریم
یهو سروصدا فروکش می کنه و همینطور که میخنده اشکهاشو پاک می کنه
بی توجه به مادر که صداش می کنه بیا یه چیزی بپوش؛ در خونه رو محکم می کوبه به هم و می پره بالا ...
نهار ...طبق برنامه هفتگی
حسش بود ...نماز! نبود ... چرت بعد از نهار
قبل از چرت کُشتی روی تخت با ولیعهد و سه چهار تا ماچ صدا دار
طوری که خانوم از توی آشپزخونه صداش رو می شنوه و غر می زنه
- صورت این بچه رو قرمز نکن! این چه مدل بوس کردنه؟
صدای آلارم موبایل
و دوباره یه بعدازظهر کاری دیگه ...
نماز که به موقع نخونی تا غروب انگار یه چیزی گم کردی
همش نگاه آفتاب می کنی نکنه بره پشت کوه
اما بعد که یادم میاد نماز خوندم
آفتاب؛ نابود هم شد.. شد!
شب ...
رسید ... آروم و بی صدا
فردایی در راه است ...
اگر بیدار شوم ...
تو دو تا کلمه دوست داشتنم رو بهت میفهمونم .
خیلی خری .
پ و : همین الان صدای موتورت رو شنیدم : 11:57 ها ها