موضوع انشا: ازدواج
ازدواج باعث می شود آدم ؛ آدم بشود و بچه دار بشود و بچه هایش را هم زن بدهد و آنها هم بچه هایشان را زن بدهند و آدم؛ بابا بزرگ بشود و وقتی که سر سفره می نشینند تا آبگوشت بخورند اول گوشت لُخم را می دهند تا او بخورد و جان بگیرد ...
ازدواج خیلی فایده های دیگری هم دارد، مسعود پسر اقدس خانوم قبل از اینکه ازدواج کند همش دنبال یللی تللی بود و حتی شبها تا دیر وقت توی کوچه ول می گشت
اما وقتی دختر خاله اش را گرفت همیشه توی خانه می ماند و بیشتر وقتها خواب است حتی سر سفره هم چشمهایش بسته است ...!
ازدواج باعث می شود آدم مرد هم بشود و ریش و سبیل در بیاورد ...
پدرم می گوید آدم باید پول و ماشین داشته باشد تا بتواند زن بگیرد ؛ اما مادرم می گوید پول خوشبختی نمی آورد
اگر مادرم راست بگوید ما خیلی خوشبختیم چون نه پول داریم و نه ماشین ...
و اگر پدرم راست بگوید من باید تا الان سه تا زن گرفته باشم ...
یک روز در تلوزیون می گفتند برای ازدواج تفاهم خیلی مهم است
من با اکثر دخترهای فامیل تفاهم دارم و می خواهم همه آنها را بگیرم ..! ولی نرگس دختر شهین خانوم همیشه مرا مسخره می کند و میگوید تو بچه هستی و نباید با مابازی کنی !!!
بچه ها می گویند نرگس همین روزها شوهر میکند، چون همیشه کفشهای مادرش را می پوشد و رُژ لب مادرش را می زند و موهایش را هم دمب اسبی میکند ... ولی من می کویم نرگس با هیچ کس تفاهم ندارد و اگر هم ازدواج کند مثل سوسن دایی مرتضی اینا بر می گردد خانه پدرش و مهریه اش را هم می گذارد اجرا تا شوهرش برود زندان و آب خنک بخورد ...
مادرم میگوید آدم باید یک زن بگیرد چون خرج زندگی خیلی زیاد می شود
دیروز کبری خانوم به مادرم میگفت لوازم آرایش این روزها خیلی گران شده است
او و شوهرش ماهی یک بار می روند بندر و جنس می آورند
کبری خانوم چهار تا شوهر دارد که سه تای آنها مُرده اند ...و فقط این آخری زنده مانده ...
من دوست دارم در آینده ازدواج کنم تا بتوانم خرج زندگی و ریش و سبیل در بیاورم ....
این بود انشای من ...
نمره ی شما 20