چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

گزارش اختصاصی چل چو از کنفرانس سران غیر متاهل ها

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۲۵ ب.ظ

امسال نیز همچون سنوات گذشته شهر ما میزبان کنفرانس سران غیر متاهل بود !

همه ساله از سیزدهم تا شانزدهم خرداد ماه سران کنفرانس غیر متاهلین به میزبانی دره بید بالا پذیرای عده بیشماری از کسانی است که از زندگی متاهلی خود خسته شده و تعطیلات را بهانه ای برای تجرد قرار داده و به دامن طبیعت فرار می کنند 

موقعیت جغرافیایی این منطقه اجازه نفوذ ماهواره ها و گیرنده های  مخابراتی را نمی دهد و تا کنون نداده است  و این  دلیل  بر انتخاب این محل برای چنین تجمع عظیم مجردی است ، چرا که کلیه خطوط تلفن همراه اعم از ایرانسل و همراه اول خارج از مدار ارتباطی بوده و اینجا تنها جایی است که از گزند نفوذ جامعه نسوان مصون و مبری  است

دیدن چهره های شرکت کننده در این تجمع بزرگ ،  بعداز پایان نشست ، خالی از لطف نیست چرا که به سبب عدم وجود امکانات بهداشتی و فتوکورومیک ،  چهره آنان به انسانهای صده اول و دوم خلقت شبیه گشته و ظاهری آشفته و خاک آلود به خود می گیرند .

لحظه رویا رویی آنها با همسران محترمشان که در این مدت جز حرص چیزی نخورده و جز جوش چیزی نیاشامیده اند نیز لحظه ای تاریخی است ،آن هم با چهره جدیدی که با خود سوغات آورده اند و یقیننا تا چند هفته آتی رقبت نزدیک شدن به آنها را نداشته و از قدم زدن در کنارشان نه تنها وحشت می کنند ، بلکه آنرا کسر شان و منزلت خود می دانند ،

اما از آنجا که هر کاری از این موجود دو پا برمی آید آنقدر زیرکانه  آتش غضب جامعه نسوان را خاموش می کنند که آب از آب تکان نمی خورد و زنان ساده لوح خویش را از احساسات  لبریز :

عزیزم چقدر دلم برایت تنگ شده بود ،

 این چند روز یکبار هم خواب به چشمم نیامد ( البته این یکی را راست می گویند چرا که تا پنج صبح را پای بساط ورق بازی ( روک) سر کرده اند و خواب معنا و مفهومی برایشان نداشته )

آنان در جواب این سوال که چرا اینقدر بوی دود می دهی ؟ چنین پاسخ می دهند :

آخه فدات شم اونجا که گاز نیست ! بیابونه ، من بیچاره تا صبح کنار آتیش از سرما لرزیدم

و در آخر هم سطل آخری آب را چنین بر آتش نیمه سوز غضب همسران  خود فرو می ریزند :

بیا عزیز دلم این گونی شوید سوغات من از اونجاست ، نمی دونی چقدر زحمت کشیدم تا اینارو چیدم ؛ نمی دونی چقدر جون کندم و از چه صخره ها و پرتگاههایی بالا رفتم تا اینارو برات بیارم  ، البته ریواس نبود امسال شرمنده ( آره جون عمه ات تو که راست می گی ، ریواسها رو خورده و یک بافه شوید برای زن بیچاره آورده  ، که تا این شوید ، شوید گردد زن بیچاره از کت و کول می افتد ، شما که نمی دانید! من می دانم چه زحمتی دارد پاک کردن و خشک کردن و آسیاب کردن و دست آخر هم دوغ درست کردن ، آخی الهی بمیرم ...)

راست یا دروغش را بنده نه تکذیب می کنم و نه تایید چرا که با فاش نمودن این قضایا ، از اینجا رانده می شوم و از آنجا مانده  ...

پ . ن :

(این مقوله یک مثنوی بلند بود که به جهت گنجاندن در حوصله اندک بعضی از شما عزیزان تبدیل به یک دوبیتی گشت )

 

 

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۱۰)

چقدر جالب توصیف کرده بودید.

خوب هم به جزئیات پرداخته بودید.فکر کنم که خودتان هم یکی از سران این کنفرانس بودبد که اینقدر دقیق توصیف کرده بودید.
سلام
می بینم که خیلی بهتون خوش گذشته.
چه شانسی آوردم من که دعوتتو قبول نکردم و در این اجلاس شرکت نکردم وگرنه اول زندگی مشترکمون فنا می شدم.
تو به جرم افشائ اسرار درون گروهی از طرف سران غیر متاهل ها خطرناک شناخته شدی و به زودی در یکی از همین تفرجگاهها در قالب یک دادگاه صحرایی به 7 بار سقوط از پرتگاه ! محکوم میشی.
خائن، ترسو، زذ ، و ....
سلام و درود بیکران بر شما
پست به روزی بود فقط خواهشا توصیفی ننویسید لطفا به تحلیل و ارزیابی مطلب هم توجه کنید و حد المقدور پیشنهاد و راهکار ارائه بدید.سپاسگزارم
نمی گی یه وقت خانومت اینا رو میخونه دستت رومیشه؟!!!!!!!!
یکی از عاملان تخریب گلستانکوه و کلا منابع طبیعی پیدا شد .
هر ساله شاهد حضور یک گروهک جاسوسی در این منطقه هستیم. این گروهک اقدامات خبیسانه ای را در کارنامه خود دارند.(به خصوص در ایام محرم).
  • خاطرات سوتر وومن
  • سلام سیلام سولام سالام
    احتمالا این بار اوله میام وبت
    وب من وب شادیه و مخاطبام خدا رو شکر راضی هستن
    توش کلی عکس و سوتی و خاطرات خنده دار دارم
    تو هم اگه سوتی یا خاطره خنده دار داشتی بگو تا بنویسم
    اگه هم دوست داشتی من و با اسم خاطرات سوتر وومن بلینک
    دوست باحال مجازی
    منتظرتم
  • ِِِِِِِِشهاب
  • سلام
    از اول تیر فیلم مضخرف اخراجیهای 3 کلید می خوره .
  • عبدالحمید حقی
  • سلام
    اومدم

    http://hamidhaghi.blogsky.com
    دومین خیانت مهدی برملا شد .
    در قسمت آخرین به روز شده ها (یادداشت های یک خبرنگار)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی