گلاب به روتون، روم به دیوار
عرض شود که سالها پیش وقتی در منزل پدر بزرگمان نیاز به دستشویی پیدا می کردیم مجبور بودیم یک دالان تاریک و وحشتناک شبیه تونل وحشت را تا آخر برویم و بعد هم به یک دخمه ی پر از تار عنکبوت می رسیدیم و مجبور بودیم پاها را به اندازه 180 درجه باز کنیم تا بتوانیم بر سر کاسه ای به عمق 2.5 متر نشسته با اعمال شاقه کارمان را بکنیم!
بعد از آن تازه دردسر شروع می شد؛ این که با چه بدبختی بلند می شدیم و
با چه فلاکتی هیکل مبارک را به چپ یا راست پرتاب می کردیم تا نکند میان
مخروط فرود آییم و ریق رحمت سرکشیم، خودش یک بدبختی دیگر بود
اگر از مرحله آخر جان سالم به در می بردیم راه برگشت به جهت باز شدن بینایی و گشاد شدن مردمک چشم، در اثر ظلمات؛ قدری سهولت می نمود
خلاصه اینکه یک قضای حاجت به اندازه ی ده بار به فینال رسیدن مورتال کومبات ۵ برایمان اب میخورد تازه اگر گیم اُور نمی شدیم
فکرش را بکنید نیمه های شب مجبور می شدید این مراحل را پشت سر بگذارید؛ باز رحمت به غول مرحله ی آخر؛ مواردی داشتیم که نزدیک بوده به سکته ختم بشود
حالا
با وجود توالت های فرنگی و سانتی مانتال و بعضا" کاسه هایی که عرض و طول و
ارتفاعش به زور به 20 سانتی متر می رسد، فضای رمانتیک و سرامیک های صورتی و
نارنجی و یاسی، آب گرم و شیرهای استیل اهرمی، کلینکسهای لوله ای، فلش
تانکرهای قوی و هزار و یک جنگولک بازی، که بشر برای راحتی و آسایش دست به
اختراع آنها زده باز هم ناشکری کنید و غُرو لند کنید که رفاه نداریم و
آسایشی نیست!
کم
مانده یک رختخواب هم پهن کنند وسط دستشویی! شاید هم آنقدر تکنولوژی پیشرفت
کرد که زحمت یک زور زدن ناقابل را هم از بشریت کم کنند ...
میگم اخه این چه پستی رعایت حال مردم رو بکنید یکم دگه بود همه ی غذای که میل کردم رو بیارم بالا روی صفحه کلیدم
ولی جالب بود