30 Septembre
سیام سپتامبر هزارو نهصدو هفتاد و هفت یا به عبارتی دیگر هشتم مهر هزارو سیصدو پنجاه و شش پسری با ریشهای پروفسروی؛ در خانوادهای از ولایت وادشت؛ چشم به جهان گشود! اینکه میگویم با ریشهای پروفسروی؛ شوخی نمیکنمها! اول که به دنیا آمد فقط یک ریش پروفسوری بیشتر نبود! بعدها دست و پایش درآمد و معلوم شد پسر است!
اقتدار و هیبت ظاهریاش از همان بدو تولد والدینش را برآن داشت تا نامش را خسرو گذارند!
خسرو؛ کودکی بازیگوش بود که مثل همه هم سن و سالانش در منطقه! ارازلی بود برای خودش.
اما هیچگاه در ظاهر نشان نمیداد که در پس آنچهره معصوم چه موجود چپ اندرقیچیای نهفته است!!
همیشه با پنبه سر میبرید و در بروز رفتار ابیوستیک (که خودم هم هنوز نمیدانم معنیاش چیست) زبانزد خاص و عام بود.
حوالی سال ۱۹۹۶ جوانی جا افتاده و البته درسخوان! (معمولا کم اتفاق میافتاد کسی نامش خسرو باشد در وادشت هم به دنیا بیآید و درسخوان باشد) پا به دبیرستان دکتر علی شریعتی گذارد تا سرنوشتش را دستخوش اندکی تغییرات نماید.
دانشگاه اصفهان مقصد بعدی خسرو بود! مفسران و تاریخ نویسان دوره دانشجویی خسرو را عصر خاموش نام نهادهاند به دلیل آنکه هیچ کس نفهمید؛ در این دوران چه بر خسرو ما گذشته و اندک اطلاعاتی هم که موجود بود دستخوش تحریف سودجویان و دزدان فرهنگی شد!
الغرض؛ هیچ کس نفهمید که چطوری خسروخان سر از شمال کشور در آورد و به قول معروف بچه شمال شد! پیامد آب و هوای شمال؛ ازدواج بود و بعدش هم ماهان و باران...
جمعه تولد خسرو خان خودمان است؛ دیدیم مدت هاست خبری از او نیست و حتی یاداشتهایش را هم رها کرده به امان خدا؛ گفتیم عرض ارادتی کنیم و از این موقعیت استفاده کرده بعد از مدتها سر شوخی را باز کنیم بلکه او نیز سر ذوق آمده محض فراموش نشدن هم که شده خودی نشان بدهد!
حالا شیرینی تولد هم نداد؛ نداد....
تولدت مبارک عزیز دلم هزار سال زنده باشی و سلامت
این هم کادو تولد از طرف من و چل چو:
خسرو ایران زمین پیش تو مور است ای دوست
حال شورا به یقین پر شر و شور است ای دوست
تا تو خالوی ده و سرور شورا هستی
مطرب و ساقی و می دایره جور است ای دوست...
----------------------------
یادم باشه آدم معروفی بشم تا تولدم یاد همه بمونه