چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

سراومه زمسون

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۲۹ ب.ظ

با درود فراوان 

حضور انورتون عرض شود که مطلبی که در ادامه خواهید دید چیزی نیست جز بازخوانی یک اثر فاخر از موسیقی ایران البته به گویش شیوای خوانساری که اگر عمری بود و جیب مبارک اجازه داد در مراحل بعدی به صورت کاملا حرفه ای و اصولی ثبت و ضبط خواهد شد : بفرمایید دانلـــــــــــــــــود ....

 سر اومد زمستون


 دانلـــــــود با کیفیت Mp3 320

قطعا" نظرات شما عزیزان برای ادامه کار راه گشا خواهد بود دوستان عزیز

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۱)

perfect
پاسخ:
این که نوشتی خدایی نکرده فحش نباشه؟!!
:)))
خیلی قشنگ بود و وصف حال این روزهای خوانساره زیبا!
پاسخ:
لطف عالی کم نشه 
درود برشما 
با سلام.
زیبا بود.دستتون درد نکنه.البته جای کار داره

پاسخ:
صدرصد همینطوره که گفتید 
جای کار که زیاد داره این در اصل یه پیش نویس از کار اصلیه 
ممنون از محبت شما

بالاخره ساعت 19 روز 15 فروردین ما شما رو در شبکه آموزش دیدیم

پاسخ:
خوب به سلامتی 
زیارت قبول انشالله 
مطمئن باش اگه نمی دیدی هم چیز زیادی از دست نمی دادی :)))
تبریک
پاسخ:
مرسی از محبت شما 
سربلند باشید 
سلام
خیلی جالب بود
هم کلی خندیدیم
هم بالاخره برای اولین بار بعد سالها خونساری بودن یه آهنگ خونساری به گوشمون خورد
موفق باشید
چقدرشبیه احسان خواجه امیری شدید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اشتباه نگیرندتون
منتظراثرهای بعدی شما هستیم
پاسخ:
وا؟ مگه خنده داره :))
نه بابا؟ یعنی انقد شبیهم؟!! 
خداوکیلی مسخره نکنی ها اگه شبیهم یه فکری برا خودم بکنم 
تا زوده برم خودکشی کنم :))
  • معصومی کاشان
  • با عرض سلام وخسته نباشید وعرض تبریک سال جدید حدمت شما دوست عزیز صدای زیبای شمار ا شنیدیم ولذت بردیم منتظر آهنگ های جدید شما هستیم موفق باشید
    پاسخ:
    فدایی داری معصومی جان 
    خیلی با صفایی که یادی از ما کردی 
    آفتاب از کدوم ور دراومده عزیزم؟
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    مین خوسار جان جان جان خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    یاچنژ اندان بانمک گنابه ولی حسژ جی خیلی قوی به!
    خوشم اچو موقع خوندن قید کشه ، صدات از ته چاه برن نچو.
    ایزن که ورخونه انگار همه چی آرومو
    فقط نزنان چونو اندان غلظت خوساریژ کمت کرته به؟به من چه که خیلیا خوساری ندفیمنده ، خواب اونا بشنده زبون خوژون گوش بیا کرنده!
    در کل خب به اندان لحجش ویشتر کردین
    (ایکن یکی که وریسو با شمع و گل بیخوسو مین لپت)
    پاسخ:
    لا اله الا الله ...
    ببینی می ذاری چفت دهن من بسته بمونه؟
    خوب نیشتو واس چی باز میکنی؟
    یعنی آدم چارتا رفیق مث تو داشته باشه دیگه دشمن نمیخواد 
    خوبه حالا یکم تعریف کردی آخرش که آتیش ما رو فروکش کنه وگرنه می دادم از حلق آویزونت کنن :)))) 
    والا کارت خوبه به نظرم
    اما این آهنگ اونقدر تاریخچه و بار غم داره که مضمون شادی هیچ رقمه توش جواب نمیده.
    جالبه که آهنگ اصلی هم محتوی شادی داره اما تاریخچه غمناکش اون شادی رو پوشونده...
    برای من البته...
    پاسخ:
    درست حس کردی 
    بار غمش رو نمی شه کاری کرد
    کلا این آهنگ علی رغم ریتم شادش غمگینه 
    اما خوب من خیلی دوسش دارم و آرزوم بود یه روز اصل آهنگ رو بخونم 
    اما چون دیدم می شه خونساریش کرد این ریختی شد 
    شما به بزرگی خودت ببخش اخوی 
    فداییی داری با محبت
  • مرکز مشاوره مهرپویان
  • زیبا بود ، مثل خود خوانسار جان جان جان

    :)

     

    پاسخ:
    ای بابا شما هم مارو دست بنداز 
    عین این هیچکس خیر ندیده  :)
  • داود میرزایی
  • حرف نداشت - عالی بود و بسیار خاطره انگیز
    پاسخ:
    به به درود برشما داود خان 
    راه گم کردید اخوی 
    لطف عالی مبسوط 
    سایتون کم نشه قربان 
    خوشم نیومد
    صد سالم بگذره بازم میگم فقط همون «شهر خوسارِ هاما» قشنگه و بس
    پاسخ:
    بگو نخونیم دیگه ...
    آب پاکی رو بریز رو دست و بالمون و خلاص 

    نگفتم مستعدید؟

    پاسخ:
    چرا فرمودید اما قدری مبالغه کردید 
    ما کجا استعداد کجا :)
    آخه تو که جنبژ نداره مرض داره وترسه اشه تیرون

    آخه پس چونو خوساری و فارسی با هم قاطید کره

    اگه ادگو خوساری ورخونه خا خوساری ورخون چونو فارسی مینژه کره پس ...

    بعدژ جی پس چونو اندی عصبانی ورخونه
     
    وقتی از وشکو و واهار ورخونه باید قربونه اون شکله ماهد باید آروم وبا احساس ورخونه

    مگه داره متنای شمر اون جی مینه تعزیه ورخونه براجون ...
    پاسخ:
    بالاخره من خوم شمران ادگو یگ یاقایی شمر بودنم ثابت کرانی یا نه؟

    خبو گه میون این همه کسلی هنری یه کارید بکرته.آهنگم گوش وانکرت. مث اون نازنین مریم. ولی زونان گه وختی با عشق و علاقه یگ کاری بسازه ری دل اهلژ هاچینو.

    دسد مریزادعمو مهدی گله دار

    پاسخ:
    می گم تو چطوری بدون گوش دادن به آهنگ انقد نظر داری؟!!
    اصلا چرا گوش نمی دی 
    خو گوش بده دیگه :)

    جناب آقای حاجی زکی ضمن تشکر از این سرود زیبای شما باور کنید به وبلاگ شما عادت کرده ام امروز مصادف با روز شهادت صیاد شیرازی است این مطلب را اگر صلاح دیدید منتشر  کنید شهید صیاد شیرازی به گردن همه مردم حق دارد.

    صبح روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸ عوامل گروه تروریستی مجاهدین خلق که در پوشش رفتگر در مقابل منزل سپهبد علی صیاد شیرازی حاضر شده بودند، او را در مقابل چشمان فرزندش با شلیک چهار گلوله ترور کردند و به شهادت رساندند.

    جانشین وقت رییس ستاد کل نیروهای مسلح، برخلاف بسیاری از مسئولان و مدعیان فعلی، آنقدر مردمی بود که نه محافظ داشته باشد و نه راننده. او خود راننده ی خود بود، و منافقین هم نه فقط این را می دانستند، که می دانستند این مقام نظامی آنقدر مردم هست که وقتی نامه ای از یک رفتگر هم دریافت کند، مشغول خواندن آن می شود و طبعا غافل از اطراف؛ و همین روحیات صیاد شیرازی به آنها اجازه داد که به هدف سوء خود برسند و دلاور ارتشی دفاع مقدس را، ناغافل و بی دفاع، ترور کنند.

    مجاهدین خلق که به طور علنی مسئولیت این ترور را پذیرفتند، هیچ گاه از سوی کشورهای حامی خود محاکمه نشدند. هنوز مشخص نیست چرا منافقین به چنین ترور ناجوانمردانه ای دست زدند، آن هم در حالی که سران این سازمان فرقه‌مانند مدعی بودند از فاز نظامی خارج شده اند و قصد مقابله سیاسی با جمهوری اسلامی را دارند.

    ترور صیاد شیرازی نه فقط سندی بر دروغ بودن این ادعا، بلکه شاهدی بر خیانتکار بودن این سازمان و وابستگی آن به دشمن دیرین ایران و ایرانیان، یعنی صدام حسین است. حتی این نقل قول مطرح شده که صدام از رجوی خواسته است این ترور را صورت دهد تا انتقام رشادت های صیاد شیرازی در دفاع مقدس گرفته شود.

    تنها جرم صیاد این بود که فرماندهی عملیات مرصاد را برعهده داشت و در مقابل حرکت خائنانه این فرقه در اتحاد با دشمن بعثی ایستاد تا مدافعان حریم کشور، مهاجمان به خاک میهن را تار و مار کنند. این جرم کمی نبود، کینه مجاهدین خلق از همان زمان به آتش خشمی بدل شد که حدود ۲۱ سال بعد، مغز قهرمان مرصاد را نشانه رفت و او را به شهادت رساند.

    فرزند شهید صیاد شیرازی که شاهد عینی این ترور بوده، در گفت و گویی در شرح واقعه گفته است: در روز ترور من و برادرم برای رفتن به مدرسه آماده شده بودیم و قرار بود که پدرم ما را به مدرسه برسانند. بنده کمی زودتر وارد حیاط شدم و پدرم از حسینیه‌ای که در طبقه پایین منزل ما بود با دو کیفی که در دست داشتند خارج شدند و آن دو کیف را در صندق عقب ماشین تویوتایی که داشتند قرار دادند و بنده هم کیف مدرسه خودم را در ماشین گذاشتم و درب پارکینگ را باز کردم و ایشان ماشین را ساعت شش و ۳۰ دقیقه بود که از پارکینگ منزل خارج کردند و چند دقیقه‌ای برای اینکه برادرم هم به ما ملحق بشوند در مقابل درب منزل توقف کردند.

    وی ادامه می دهد: در این لحظه من مشغول بستن درب پارکینگ بودم و شخصی را دیدم که با لباس نارنجی رنگ شهرداری در حالی که ماسک به صورت و یک خارو در دست داشت، و در حالی که مشغول جارو زدن زمین بود به ماشین نزدیک شد و نامه‌ای را به پدرم داد و در حالی که پدرم مشغول مطالعه این نامه بودند، این فرد اسلحه‌ای را از لباس خودش خارج کرد و چهار گلوله به سر ایشان شلیک کرد و به سرعت به سمت کوچه پایینی منزل ما فرار کرد و در همان لحظه صدای موتوری را شنیدم؛ لذا به احتمال زیاد این فرد تنها نبود. وقتی بنده صدای تیر را شنیدم به سمت ماشین حرکت کردم و پدرم را غرق در خون دیدم و دیگر اعضای خانواده نیز که صدای شلیک را شنیده بودند به سمت درب منزل آمدند و ما به سرعت ایشان را به بیمارستان رساندیم ولی به دلیل اینکه گلوله‌ها به نقطه حساس بدن ایشان یعنی سر، مغز و جمجمه اصابت کرده بود به فیض شهادت نائل شدند.

    علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد شهرستان درگز از توابع استان خراسان رضوی متولد شد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. زیاد از جذبه‌ای خاص برخوردار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه‌مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده‌های نظامیان، پیوسته از شهری به شهری دیگر مهاجرت می‌کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند.

    علی صیاد شیرازی، در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم شد. در سال ۱۳۴۳ با قبولی در کنکور وارد دانشکده افسری شد و سرانجام در مهرماه ۱۳۴۶ در رسته توپخانه دانش‌آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد.

    او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد. ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل اینکه محمود، عموی علی از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت موافقت کرد.

    علی صیاد شیرازی به دلیل لیاقت‌ها و دقت‌هایش در کار، در سال ۱۳۵۲ برای تکمیل تخصص‌های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل در ایالت اوکلاهما، در منطقه‌ای نظامی، با موفقیت طی کرد و پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید به ایران مراجعت کرد.

    ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامه‌ای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی به حمدالله پیش می‌رویم مخصوصاً در آن قسمت که می‌دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آن‌ها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.

    در‌‌ همان سال‌ها بود که ماموران ساواک در گزارشی تحت عنوان «کنترل اعمال و رفتار سروان علی صیاد شیرازی» نوشتند: «۱- منبع ۴۴۲۲ گزارش نموده است که: رفتار نامبرده با گذشته فرق کرده و بدین ترتیب که بیشتر تمایل به انزوا و گوشه‌گیری از دیگران دارد و اظهاراتش غیرعادی بوده و آثار حکومت نظامی و طرز رفتار دولت با مردم از صحبت‌هایش مشهود است و در بحث کوتاهی که سر صف پیش آمد اظهار داشت که علمای اسلام وظیفه دارند در مقابل هر ستمی سکوت نکنند و وظایفی دارند که ما از آن آگاه نیستیم، روزی که تیمسار سپهبد نجیمی برای پرسنل سخنرانی کرد در بحثی که پیش آمد افسر نامبرده اظهار داشت از اینکه امروز خود را در این اجتماع می‌بینیم سخت متأسف هستم و ننگ دارم.»

    ۲ـ‌ منبع ۴۲۶۸ گزارش نموده است که:
    الف ـ نامبرده فوق فردی است مؤمن و معتقد در کارهای مربوطه ‌‌نهایت دقت و سعی را به کار می‌برد و با علاقه‌مندی انجام می‌دهد، لکن برابر اظهار دیگران در شرایط فعلی جزو کسانی است که علیه مقامات صحبت می‌کند و طرفدار برنامه انقلاب مردم است ولی خود من چیزی از او نشنیده‌ام.

    ب ـ چند روز پیش که لایحه لغو قانون خدمات اجتماعی زنان به مجلس داده شد از ورزش صبحگاهی به طرف ستاد می‌رفتیم و من اظهار داشتم سپاه دانش برای کشاورزان خیلی خوب بود و آن‌ها را باسواد کرد ولی ایشان در جواب اظهار داشتند طرح‌های بهتر از آن هم هست که ظرف یک سال همه را درست کند.

    ۳ـ کلاسه ۲۸۳۶۳ گزارش نموده است که: افسر نامبرده چندین مرتبه از حکومت اسلامی صحبت کرده و شدیداً از عقاید خود طرفداری می‌کند و هنگام صحبت نیز بسیار جدی است.

    ۴ـ نامبرده از مورخه ۵۷/۹/۲۹ به مدت ۴ روز در خارج از پادگان تحت کنترل تیم ۱۰۱ بوده که مورد مشکوکی از وی مشاهده نشده است.

    ۵ـ با عرض مراتب بالا استدعا می‌شود مقرر فرمایید اوامر عالیه را ابلاغ فرمایند.»

    در اواخر حکومت پهلوی به دلیل اینکه سروان صیاد در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می‌کرد و از مخالفان شاهنشاهی پهلوی بود، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ‌افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در ۱۹ بهمن دستگیر و زندانی شد و در آستانه پیروزی انقلاب، در بهمن ۱۳۵۷ آزاد گردید.

    صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و حجت‌الاسلام سالک آشنا می‌شود و با یکدیگر از پادگان‌های اصفهان حفاظت می‌نمایند. صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحهٔ غائله سال ۱۳۵۸ مخالفان در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و به همراه شهید دکتر چمران در آن ماجرا نقش مهمی ایفا نمود.

    پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی بار دیگر به غرب اعزام می‌گردد و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می‌کنند. این عملیات در کردستان موجب می‌گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. در این دوره اختلافات سرهنگ علی صیاد شیرازی با بنی‌صدر به اوج می‌رسد. موضوعی که در ‌‌نهایت موجب خلع دو درجه و برکناری صیاد شیرازی شد.

    پس از برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری، با حضور محمدعلی رجایی در رأس دولت، صیاد شیرازی بار دیگر با دریافت دو درجه، به ارتش بازگشت و برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش تحت عنوان قرارگاه حمزه سید الشهداء را راه‌اندازی کرد. سرهنگ صیاد شیرازی با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ‌های ۲۳ نیروی ویژه هوا برد و تیپ ۳۰ گرگان، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد.

    پس از کشته شدن سرلشگر ولی‌الله فلاحی در ۹ مهر ۱۳۶۰، سرلشگر ظهیرنژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی) به سمت رییس ستاد مشترک ارتش منصوب و صیاد شیرازی (با درجه سرهنگی) به درخواست رییس شورای عالی دفاع (اکبر هاشمی رفسنجانی) و با حکم امام به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

    او با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن‌عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر ۱، ۲، ۳، ۴، ۸، ۹، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت کرد و پیروزی‌های بزرگی را برای ایران به ارمغان آورد. سرهنگ علی صیاد شیرازی در تابستان سال ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد ریاست جمهوری وقت و تصویب امام خمینی به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد.

    صیاد شیرازی همچنین از جمله افرادی بود که نقش حساسی در جریان آزادسازی خرمشهر ایفا نمود و حضور او در هشت سال جنگ ایران و عراق پیروزی‌های متعددی را برای ایران به همراه داشت. وی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.

    عمده شهرت سرتیپ صیاد شیرازی به واسطه حضور در عملیات مرصاد به عنوان فرمانده است. در سال ۶۷ که مجاهدین خلق با حمایت نیروهای عراقی مرزهای غرب ایران را مورد هجوم قرار گرفته داده بودند، صیاد شیرازی آن‌ها را در عملیاتی تحت عنوان مرصاد شکست داد و ضربه‌ای سخت به آنان وارد کرد.

    صیاد شیرازی در مهر ۱۳۶۸، بنا به درخواست رییس ستاد کل نیروهای مسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح و در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر خم به درجه سرلشگری نائل آمد که این درجه پس از ترور وی به سپهبدی ارتقاء یافت.

    پاسخ:
    شما لطف داری به من سعید جان 
    با افتخار مطلبتون رو تایید میکنم دوست عزیز 
    صیاد شیرازی به دور از سمت و پست و مقامش یک ایرانی بود که شایسته ستایشه  
    ما هنوز در عصر حجر زندگی میکنیم وداریه وتنبک بلد نیستیم ولی قرارنیست شما به سر نزنی .
    پاسخ:
    شما بدون دایره تنبک هم عزیزی
    من همیشه به شما سر می زنم عزیز 
    اگر نظری نمی دم دلیل بر سر نزدن نیست 
    چشم حتما این بار رد پایی به جا خواهم گذاشت عزیز دل 
    چون کار ها داره پیشرفت میکنه جای تعریف انتقاد میکنم شاید کارساز تر باشه

    صدا به اهنگ نمیخوره منظورم اینه وقتی میشنوی این حس بهت دست میده که اهنگ داره سوا پخش میشه و شما هم اون ور جدا داری برای خودت میخونی  تنظیمش هیچ چنگی به دل نمیزنه باید بیشتر روش کار بشه خیلی بیشتر و صدا و اهنگ یکی بشن
    پاسخ:
    ممنون علی جان 
    همینطور که گفتم ایراد زیاد داره و امیدواریم بتونیم ایرادهاشو برطرف کنیم 
    البته با امکانات محدودی که داریم همینم بدک نشده داداش 
    ممنون از اینکه به جای تعریف انتقاد می کنی عزیز

    بابا هنرمند خدا وکیلی نمیدونم چی بگم من که خیلی خوشم اومد امیدوارم شاهد موفقیتتون باشیم یه دعا هم به جون اون زیرزمین بکنید خوانسار زیبایم دوستت دارممممممممممم

     

    پاسخ:
    ما از همین زیر زمینا به طبقه ی هشتم رسیدیم 
    دعا گوش هستیم 
    قشنگ بود,ولی نه به قشنگیه شهر خوسار هاما .
    پاسخ:
    مرسی لطف داری 
    امیدوارم بتونم بهتر از این باشم 
    البته با حمایت شما 
    آقای حاج زکی واقعا خیلی بی مزه ویخه
    پاسخ:
    اتفاقا خودمم همین فکرو می کنم
    راستی چرا من انقد یخم؟!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی