چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

بهار؛ چه اسم آشنایی

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۳۵ ب.ظ


با این اوضاعی که داره پیش می ره "بهار" هم رفت جزو خطوط قرمز!! 

یه دلیل "اجتماعی- اقتصادی" داره و یه دلیل  روم به دیوار "سیاسی" ... 

دلیل اجتماعی - اقتصادیش که تا حدودی همه باهاش سرکار دارند : شب عید است و یار از من چغندر پخته می خواهد ...

دلیل سیاسیش هم اینه که آقا آدم دیگه جرات نمی کنه تعریف بهار بکنه!! خود بنده اون بالای وبلاگم نوشته بودم در انتظار بهار ...

بسکه دوستان سوسه اومدند و مذقون که ما جزو دار و دسته ی فلان کاندیدای فلان سمت مهم مملکتیم شبانه عوضش کردم که کسی هم شک نکنه 

با این حال روحیه ی لطیف بنده به دور از هر گونه جناح و حزب و دسته و به دور از برنج کیلو خداتومن و پسته ی فرد اعلای شصت تومنی؛ بدون بهـــــــــــار جون شما اصلا با ما راه نمیاد 

بالا غیرتا" جان اون سیبیلای قیطونیتون همین یه فصل درست و درمون رو هم با فضای زبونم لال "سیاسی" خرابش نکنید

ما که عرضه ی خرید پسته و بقیه مخلفات عیدو نداریم دلمون به همین اسم و رسمش خوشه این دلخوشی رو حوالتون به ابلفضل از ما نگیرید ...

ما با همه نامردی هایی که همین بهار در حقمون کرده بازم دوسش داریم ...

دم شما گرم ...

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۳۴)

پره حرف بو دار نوا ..... ادبرنده وا .... دم عیدو خرجا جی بالا تو ژی خو آدم مهمیه اگه بدروشنده حسابی خرج و برج شب عیدشون برنچو هم قوژونو پسه هاگیرنده هم برنج با تتمش یک پراید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدایش راس واژه یه عده ای تر از بس بژون خورتی لوپاشون تا ری زانی دلنگونو حرف کسی گوش وانندنده ... هاما مین کله هم خوسمین که چی شی گنو شی عیدی .........
پاسخ:
لوپاژون تا ری زانی بومی خیلی باحال به 
کلی بخنداینی 
دمت گرم عزیز
نتیجه اخلاقی این پست این بود که «زنده باد بهار»
پاسخ:
داش علی این کاره ای ها؟!! 
به به منزل نو مبارک.
میبنیم که خشت خونه جدید رو با نق نق و غر غر گذاشتی. غرق بهار شو و ازش لذت ببر.
گور بابای چشم حسود بترکه:))
پاسخ:
چاکر آقا 
ما که از اول حالشو می بردیم داداش حالا به بعدم همین کارو می کنیم تا کور بشه هرچی چشم ترکیده :))
  • pحمید امینی
  • اگه دلت هوا کتک کرده اره؟ این مسخره بازیها دیگه چیه!1!!
    پاسخ:
    دقیقا کجاش مسخره بازیه حمید جان ؟
    با عرض سلام و تبریک و تهنیت
    ببخشید دست خالی اومدیم!از خودتون یاد گرفتیم!!!!
    به هر حال مبارک باشه!
    پاسخ:
    تو بقربون 
    دست خالی خالی هم نبود 
    یه همچین دسته گلی اومده عزیز 
    مزخرف
    پاسخ:
    ممنون از لطفتون 
    بالخره هر کس از دریچه دید خودش به ما نگاه می کنه 
    از نگاه شما ما مزخرفیم چه اشکالی داره 
    بالاخره مملکت نیاز به مزخرف هم داره 

    سلام

    خیلی خیلی مبارک ....

     

    پاسخ:
    قربون آقا 
    چاکرتیم 

    خیلی خیلی مبارکه! عیدی ما همون دعوت نامه بیانه که قراره همین الان واسم بفرستی . به همین قانعم. دستت درد نکنه. اینجا شکلک نداره؟؟!!

    پاسخ:
    فعلا دسترسی به دعوت نامه ندارم 
    این سرویسم فعال بشه سه سوت برات می فرستم داداش 
    در ضمن ایمیلتم برام بزار 
  • علی معصومی
  • تو بلاگ فا خیلی راحت تر میفهمیم به روز شدی
    پاسخ:
    این تنها امکاناته بلاگفا ست  داداش اما اینجا کلی امکانات خوب داره که کار آدمو راحت می کنه 
    کم کم همه بیاند اینجا این موردم حل می شه 
    مطمئنم بقیه هم میاند 

    یه عمر داشتیم اینجا دور هم راحت زندگی می کردیم.

    حالا یه دیوونه اومده سنگی انداخته ته چاه میگه همه باید سنگ بندازند.

    ببین با این کارات بقیه رو زابرا می کنی یا نه؟فعععه به وچه.

    تا در بلاگفا رو تخته نکنه که ول کن نیست.

    من که حوصله ندارم هر روز پاشم بیام اینجا ببینم آپ کردی یا نه.

    خوب بود تو همون محله بلاگفا می موندی تا از حال و روزت خبر داشته باشیم.

    پس شکلکات کو؟ پس کو اون همه امکانات که می گفتی؟ من الان شکلک عصبانی در حال فحش دادن می خوام از کجا باید بیارم؟

    پاسخ:
    داداش چرا انقد غر غر می کنی 
    عادت میکنید به خدا 
    بزار چند وقت بگذره 
    عادی می شه 
    عین آمپول زدن میمونه عزیزم 
    اولش درد داره بعد انگار نه انگار 
    حالا این کیه که هادون گفتی از خودونو ؟  پس چون ایزن زیوار برشتو ؟ یا قا دون خا خب به . من خو ابی نچان .یا خو تاکسی ند خورکو  ببام بو مه ور چشمام .
    پاسخ:
    دقیقا مشکلتون برای ورود چی بوده ؟
    بقیه که مشکلی نداشتند خداروشکر
    سلام ...مبارکه...خیلی شیک تره این جا
    اینم کادوی منزل جدید

     بهار را باور کن....فریدون مشیری
    باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد
    و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است
    همه چلچله ها برگشتند  و طراوت را فریاد زدند
    کوچه یکپارچه آواز شده است
    و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست
    باز کن پنجره ها را ای دوست
    هیچ یادت هست  که زمین را عطشی وحشی سوخت
    برگ ها پژمردند تشنگی با جگر خاک چه کرد
    هیچ یادت هست توی تاریکی شب های بلند
    سیلی سرما با تاک چه کرد با سرو سینه گلهای سپید
    نیمه شب باد غضبناک چه کرد
    هیچ یادت هست
    حالیا معجزه باران را باور کن
    و سخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم
    که در این کوچه تنگ با همین دست تهی
    روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد
    خاک جان یافته است
    تو چرا سنگ شدی
    تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
    باز کن پنجره ها را
    و بهاران را
    باور کن
    پاسخ:
    سلام ممنون از لطف شما 
    و ممنون از این شعر قشنگ 
    و ممنون از قریدون مشیری عزیز که دل را بهاری کرد ...
    درود برشما 
  • دختر کاغذی
  • سلام دادا
    منزل نو مبارک
    پاسخ:
    ممنون از لطفتون 
    سربلند باشید 

  • کلثوم ننه (هادی افسر ولایی)
  • سلام عزیزم
    چه خبره اینجا
    نکنه آخر سالی سازمان برنامه ریزی وبودجه بودجه وبلاگتو بهت عاطا کرده
    بابا دمت گرم هر سوراخ سمبه وبلاگت میرم با یه چیز باحال روبه رو میشم بابا دمت گرم
    خوشم میاد
    خلاقیتت در حد ماکسیمومه
    پاسخ:
    چاکرتیم عزیز دلم 
    قابل تو رو نداره 
    خوشحالم که خوشت اومده جیگر
    این حرفا رو زدی که چشت نکنیم برو بابا مایه دار شدی نمیخوای در زار خرج کنی برا چی قر میآی
    پاسخ:
    ای بابا دیگه چارتا پسته و بادوم که مایه نمی خواد این ننه من غریبم بازی ها واسه اینه که یکم قیمتا بیاد پایین وگرنه من بهت قول می دم امسال از هر سال ملت بیشتر آجیل ماجیل می خرن 
    سرت سبز و تنت گرم و دلت شاد...
    بهار فصل جونه زدنو شکوفه دادنه!
    نه پسته خورن!
    همین که واسه ی رستاخیز توی دلت شورو شوقی هست،یعنی برای زندگی ارزش قائلی...


    همین تازگی یه جایی خوندم که خوشبختی آدما هیچ ربطی به وجود امکانات و شرایط مساعد نداره!
    این دیدگاه هر فرد و طرز تفکرشه که اونو خوشبخت یا بدبخت میکنه!!!!!!!
    پاسخ:
    می گم سرت به جایی نخورده؟!!!
    چته امروز عصا قورت داده حرف می زنی؟
    همیشه سرت درد می کرد من چارتالیچار بارت کنم اما الان یه جوری حرف زدی دهن منو بستی 
    چیزیت شده؟!!
    تو واقعا کارت بیسته دوستت داریم مهدی جان خوش باشی اگه این کمش بزاره 
    پاسخ:
    چاکرتیم 
    بنده خدا کمش که کاری به کار ما نداره 
    فقط گاهی رو احصابه 

    دوستان به نظر من ما نباید دیگر گول ظاهر اراسته و لبخند بعضی ها را بخوریم. این 8 سال بدبختی برایمان بس است باید دوران طلایی دولت خاتمی که انصافا در دنیا درخشیدیم و در داخل هم  علیرغم وجود مشکلات ولی رو به پیشرفت بودیم را فراموش نکنیم. به نظر من اکنون حاصل سیاست های غلط دولت روبرویمان است. اعتقاداتمان بازیچه قرار گرفته و یک فرد هوسران دارای  انحراف اخلاقی به عنوان یار امام زمان معرفی شده است. پس بیایید همه با هم به عنوان قشر روشنفکر و صاحب قلم( البته در مورد روزگار امروز صاحب کیبورد) مردم را آگاه کنیم تا گول این 40 هزار تومان و یا 100 هزار تومان را نخورند. بیایید جنبشی راه اندازی کنیم تا با آن افراد دلسوز نظام مجبور به کاندیدا شدن شوند. سرنوشت ما خواهی نخواهی در دست سیاستمداران است. پس باید با آگاهی سازی سو استفاده از ملی گرای و بهار و ... را به مردم اعلام کنیم.

    فرزندان ما از ما خواهند پرسید که شما برای بهبود شرایط چه کرده اید.

    پاسخ:
    ای آقا
     قربونت برم 
    فدات بشم 
    شما انگار از اون ترمز بریده های جنگی ها 
    من از دوران اول ریسات جمهوری خاتمی پایه ی همه ی انتخابات بودم و به قول معروف استخون ترکونده ستادم 
    اما مدتیه فهمیدم سیاست چه از نوع خاتمی چه از انواع دیگش پدر و مادر نداره 
    با همه ی احترامی که برات قائلم نه در مورد سیاست حرف می زنم و نه دلم می خواد حرف بزنم 
    خیلی دوستت دارم آقا سعید اما تو رو به خون همرزمانت قسم توی گود سیاست نرو داداش 
    من میگم کاشکی میشد یه جورای به این سعید کمک کرد حالا اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی ویا هرجوری که لازم کمکش کنیم اون خیلی ناراحته .
    پاسخ:
    قربون شکل ماهت بشم این داش سعیدمون خودش داره تلاظ می کنه به ما کمک کنه 
    منتهی ما حالیمون نیست 
    یادش بخیر
    سال 1375 من دانشجوی یکی از دانشگاه های اصفهان بودم. اوایل فروردین 1376 در ستاد اصفهان به من ماموریت دادند با توجه به سابقه جبهه ای که دارم برم خونسارو و برای خاتمی ستاد بزنیم. یکی دیگه از جانبازان جنگ هم اصفهان دانشجو بود با اون مشورت کردم ولی با تایید آقای خاتمی ولی جو شهر را برای تبلیغات مسموم می دید. من به تنهایی به خوانسار رفتم و به کمک حجه الاسلام سعیدی که از قم آمده بود ستاد را بین فلکه اول و دوم برقرار کردیم. دوستان جبهه و برادران سپاه بسیار به من فشار می آوردند که به ستاد نروم یک روز یکی از برادران رزمنده جلوی بانک ملی به من گفت که اگر خاتمی رای بیاورد مملکت نابود می شود. او گفت از آمدن خاتمی بسیار نگران است. من به ایشون گفتم من از هیچ شخصی احساس خطر نمی کنم ولی با احترام به هر 4 کاندیدا(ناطق نوری، زواره ای خدا بیامرز، خاتمی و ری شهری) برای آقای خاتمی فعالیت می کنم. به ایشون گفتم شما چه فعالیتی دارید او گفت من هیچ فعالیتی ندارم ولی به آقای ناطق نوری رای می دهم. من بسیار ناراحت شدم و برآشفتم و گفت دوست عزیز برات متاسفم احساس خطر می کنی و دست رو دست گذاشتی برو از همین حالا به ستاد آقای ناطق کمک کن. در ادامه گفتم من با وجود این که هیچ احساس خطری نمی کنم در حال فعالیتم ولی اگر احساس خطر می کردم فعایتم شبانه روزی می شد. اون بنده خدا کمی تامل کرد و رفت. روز بعد که از مقابل ستاد آقای ناطق نوری نزدیکی های پل دختر می گذشتم دیدم داخل ستاد بود مراهم به ستاد دعوت کرد و آن زمان یک چاهی دوقند پهلویی با هم خوردیم. روز بعد به کمک بعضی از دوستان ستاد که مصادف با دهه اول محرم هم بود ما یک نظر سنجی ترتیب دادیم و در نقاط مختلف شهر حدود 500 فرم پر کردیم نتیجه جالب بود 62 درصد آقای خاتمی، 32 درصد آقای ناطق نوری، 4 درصد آقای ری شهری و 2 درصد به آقای زواره ای رای داده بودند ما نتیجه نظر سنجی را در ستادها پخش کردیم برخی از رفقا می خندیدند و می گفتند آرزوهاتون را اعلام می کنید. گذشت و انتخابات انجام شد و آقای خاتمی در خوانساز بالای 60 درصد رای آورد. آره دوستان جوان ها چه شوری داشتند. مقام معظم رهبری اون انتخابات را حماسه نامیدند. بگذریم به آقا مهدی می گم که بهتره حداقل بحث انتخابات را در منازل راه بیاندازیم. باور کنید مشارکت بالا خیلی از مشکلات را حل می کنه. نظامی که با خون شهدا پایه گذاری شده باید حفظ بشه. باور کنید تصاویر بچه هایی که شهید شدند مانند مجید علایی، حمید توحیدی، ناصر توکلی، عباس سمیعیان، کمال اسدی، سعید جدیدی، ناصر تائبی، جعفر خسروی و ده ها شهید دیگه جلوی چشمان منه. همین چند شب پیش حسین کاظمی به خواب من اومده بود و می گفت سعید چرا مصمم نیستی. چرا با جوان ها هم کلام نمی شی. چرا رشادت های بچه ها را به نسل های بعدی منتقل نمی کنی.
    پاسخ:
    حرفات قابل تامل بود داداش 
    اما بازم میگم چون بوی سیاسی داره من حرفی می زنم 
    فقط تاییدش می کنم تا دوستانی که در این رشته تبحر دارن نظر دن 
    جیگرد بقربون 

    .وایل فروردین 1376 در ستاد. اصفهان به من ماموریت دادند با توجه به سابقه جبهه ای که دارم برم خونسارو و برای خاتمی ستاد بزنیم2.همین چند شب پیش حسین کاظمی به خواب من اومده بود و می گفت سعید چرا مصمم نیستی. چرا با جوان ها هم کلام نمی شی. چرا رشادت های بچه ها را به نسل های بعدی منتقل نمی کنی

    سلام اقا سعید علت انتخاب شما از سوی مسولین ستاد اقای خاتمی کمی قابل تاملست شما خودت میدانی برو بچه های جنگ باسابقه ی بالا تعدادشون تو خونسار  کم نیست پس ملاک انتخاب شما برای ستاد جناب اقای خاتمی دلیل دیگری دارد ...مثلا تا آنجائیکه من میدانم حضرت حجت الاسلام اقای سعیدی اهل جبهه نبودند ولی بسیار فردی باهوش وبا ذکاوت بودند .خوابی که شما دیدید صرفا برای خود شخصتان حجیت دارد ولاغیر تا آنجاییکه من از ظاهر ونمایش اقای خاتمی سراغ دارم اصلن اهل خرافات نیستند .سعید جان من مثل شما اهل جنگ نبودم وبنا به دلایلی نتوانستم سهمی را ادا کنم شرمنده ام .ولی یک نکته را به شما گوشزد میکنم نام از شهدا بردید اگر شهیدان فتاحی وسیدصالحی و بهارلوئی و علی احمدی وغیره میبودند وهمانطور شهدائی که شما نام بردید چه میکردند .من به رای شما وانتخابت احترام میگذارم .

     

    پاسخ:
    این هم جواب جناب خوانساری 
    آقا سعید ما که صاحب نطر نیستیم شما تحول بگیر اخوی 
  • سعید- غ پاسخ آقای خوانساری
  • برادر عزیزم خوانساری گرامی با عرض سلام و احترام

    نمی دانم همان خوانساری هستی که در پیام اول من در این پست نظر دادی یا نه ولی این را می خواهم بگویم که با این فرض که دو پیام را یک نفر دده پاسخ می دهم. بردر عزیز صبور باش و مهربان. مهربان باش عصبی نشو پاسخ اگر شهدا زنده بودند چه می کردند را خودت بده.  پاسخت غیر منطقی است من فقط خوابم را تعریف کردم و هیچ تفسیری نکردم شما خواب مرا تفسیر کن مثلا تفسیر کن که فردی مردد هستم و یا تفسیر کن که بریده ام. دوست عزیزیم به جای پاسخگویی و شک و شبهه در این که چرا من را انتخاب کرده اند بهتر نیست در مورد وضع موجود حرف بزنی. من کاملا تو را می شناسم تو همان شخصی هستی که در وبلاگ .... وقتی کم آوری مطالب من را منتشر نکردی و به دنبال من از این وبلاگ به آن وبلاگ آمدی آری من همان سعید- غ هستم .

    امیدوارم به جای این که به دنبال پرونده سازی و ... باشیم در قدم اول بدانیم ما همه انسانیم و بنده خدا پس اوست که دلیل خیای از کارها را می داند و از درون ما آگاه است.

    به دلیل احترام به وبلاگ من دیگر هیچ نظری ارسال نمی کنم.

     

    پاسخ:
    ببین داش سعید قرار نشد احترام به وبلاگ رو بهونه کنی و دیگه به ماسر نزنی 
    پسمن که میگم سیاست پدر مادر نداره همینه 
    ببین الان بین دو تا همشهری کدورت پیش اومد 
    و همش هم به خاطر همین سیاست ولدزناست 
    بیایید به دور از هرچه حرفهای سیاسی با هم مهربان باشیم و کرامت انسانی امان را زیر پا نگذاریم 
    چاکر آقا هم هستیم 
    آقا میدی( مهدی) کلا این طیف آدم ها همیشه همین جور بوده اند. مقدسات و جبهه ها را مال خود دانسته اند. من یک خاطره و خواب وانتخاب به عنوان نماینده ستاد در شهر را مطرح کردم این برادر در مورد مشکوک بودن انتخاب حرف می زند. برادر عزیر ما آن سال کلی زحمت کشیدیم. من فقط خاطره و خواب تعریف کردم و بس. ببینید اینها چه مسائلی را به هم می چسبانند. مسلند اینها علم غیب دارند که اگر شهدا زنده بودند اکنون چگونه می اندیشیدند و هزار نکته عبرت آموز دیگر. من می گویم که افرادی که 4 سال پیش از احمدی ن ژاد حمایت کردند و امروز تمام اتفاقاتی که منجر به این شرایط شد را فراموش کرده اند و انگار نه انگار که آن ها هم در این وضعیت سخت سهیم هستند. دوستان عزیز بیایید مسئولیت پذی باشیم. باور کنید من بعضی مواقع دلم برای احمدی نژاد می سوزد. آخر این بنده خدا روزی مالک اشتر علی بود و امروز زحمات او را که ما هم منکر آن نیستیم به اسم دیگران نوشتند و بدبختی ها را به گردنش انداختند. خوب این می شود که او هم از هر در برای اثبات مسئولین وقایع استفاده می کند. مهدی خان اگر سیاست با اخلاق باشد باور کنید خیلی هم خوب است. مشکل ما این است مسائل سیاسی و جناح ها را به حق و باطل تبدیل می کنیم و این می شود که یکی می رسد و می گوید اگر شهدا زنده بودند چه می کردند. خوب مگر تعداد زیادی از رزمندگان از اصلاح طلبان نیستند من در همین خوانسار افراد زیادی را سراغ دارم که هم مدت جبهه زیادی دارند و یا جانباز با درصد بال هستند و یا آزاده و از خانواده شهدا ولی اصلاح طلب هستند. من به دلیل جلو گیری از حساسیت نام آنها را نمی برم ولی این آقای خوانساری بهتر است شبهه ها را بر طرف کند نه این که صورت مسئله را پاک کند. آقا مهدی عزیز اگر فکر می کنی این مناظره ها باعث آسیب وبلاگ می شود آنها را منتشر نکن.
    پاسخ:
    قربون قدت بشم آقا سعید 
    من از روزی که وبلاگ زدم برای نظر همه ارزش قائل بودم و نظرات همه را مگر در مواقعی که شئونات اخلاقی را زیرسوال ببرد تایید کردم 
    چیزی که مرا آزار می دهد مناظره ی دو همشهری دوست داشتنی است که از همین حالا آخرش معلوم است 
    من نمی گویم ادامه ندهید 
    اما دلم نمیخواهد بر سر مسائل پوچ دو عزیز را روبروی هم بگذارم و خدایی نکرده کدورتی این وسط حاصل شود 
    وگرنه شما هرچه دل تنگ می خواهد بگو ...
    یک چیز راه هم من اضافه کنم 
    قدری این به قول شما مناظره را بزرگش کردید 
    دوست خوانساری ما اگر همان خوانساری هیشگی باشد مطمئن هستم چیزی در دلش نیست و برداشت شما از حرفهایش قدری مغرضانه بوده 
    مهربان باشید که خدا مهرش را از ما دریغ نکند ....

    سلام

    اقای حاج زکی دوست عزیز از اینکه گفتگوی من با برادر گرانسنگم (سعید –غ)را نشر مینمائی کرور کرور تشکر میکنم .

    سعید عزیز من خودم را در حد شما نمیبینم چونکه شما شیرمردی بودی که از این مملکت حراست نمودی وامروز نیز انقدر خاضعیکه که نامت را مخلصانه (واجه روه)عنوان میکنی .من قریب به 11ماه است وارد جرگه ی وبلاگهای خوانساریها شده ام وهیچ وقت قبل از آن نیز در این حوزه پر حاشیه حضوری نداشته ام (این ورودم نیز توفیقی اجباری بود که دوستی از دوستانم ترغیب کننده اش شد ). من بااکثرجماعت رزمندگان خوانساری افتخار آشنائی دارم وهمینجا اعلام میکنم بنا به یکسری اقتضائاتم صرفا میتوانستم فعالیت بسیجی گونه ام را با تلاش در یکی از مهمترین پایگاهای معروف آن دوران طلائی ادا کنم ولاغیر.شما اگر میخواهید مطمئن از این قضیه شوید کافیست قرار ملاقاتی راهر طورکه شما صلاح میدانید تنظیم کنیم  .من پوزش میطلبم از اینکه ایرادی به نفدتان یا خاطره اتان وارد کردم من خواستم بگویم اگر رزمنده ای در خوابش توصیه ی به آرامش وصبرشده باشد چه،  کدام را باید میزان قرار داد، به عبارت دیگر از قدیمهم گفته اند خوابت را برای شخصی مگو خب فلسفه اش همینست که این بازیچه نشود برای سفسطه گران .الان همانطورکه خواب دیده اید  شما  ملزم به جنبشید خب آیا چگونه جوانان امروز این شهر را میخواهید همسان خود کنید، شما که اکثر رزمندگان خوانساری را درهمین وبلاگ (چل چو) محکوم به خوابزدگی ،خدعه دنیا پرستی نمودی چگونه دست تنها خواهید جنبید آیا میشود .من از بابت اینکه شما نحوه انتخابتان برای ستاد نامزدی جناب آقای خاتمی  را آن گونه مطرح کردی مورد نقد قرار دادم نه اینکه چرا شما به صف چپ رفته اید به من هیچ ارتباطی ندارد که شما میخواهید به چه کسی رای دهید ولی این حرفتان خیلی زیبا بود که اصل شرکت در انتخابات است، از اتفاق برایت بگویم مدتی پیش تقریبا 1.5ماه قبل بنده شروع به تحلیلهائی در این زمینه (انتخابات 92)نمودم در جندین قسمت (وبلاگ واژه بیدار)، دست کم 2 ویا 3 نظر توهین آمیز را دیدم وبعد با مشورت با بزرگترها در یافتم که اینک زمان سکوتست نه جنبش (صرفا بحث انتخابات رااشاره میکنم )خلط موضوع نشود .برادر عزیزم آقای سعید** رزمنده ی دلاور** من خاک پای شما وامثال شما را سرمه ی چشمانم میکنم چراکه با همین چشمانم در این فضای مجازی مطالبی میبینم که کوری وتکدر را غایتی نیست وبه فرمایش حضرت امام خمینی (ره)ثقل اکبر نیز ممکنست تکدر ایجاد کند .شمابه گمان خود  گفتید که  من(خوانساری) در وبلاگی که نامش را نبردید دنبال شما بوده ام ،من خواهش میکنم آرام باشید اینجانب رهرو شما وهمه رزمندگان هستم ودوست دارم تا آخر نیز با شما باشم .شاید مهدی حاج زکی برای ادای دین به ساحت مقدس رزمند گان والبته صلاحدیدش تصمیم به پست نمودن این چند خط نا قابل بنماید، لذا از حیث احترام به خون شهدا واحترام به وجود تمام رزمندگان خوانساری اینجانب با تمام سرمایه ام که آبرویم میباشد عنوان میکنم (جانم فدای شیر مردانی باد که ،جان ونان که هیچ، پدر ومادرشان را نیز به نام نامی حسین دادن ومیدهند ).اردتمندشما ، خوانساری     

     

     
    پاسخ:
    غیر از این بود به خوانساری بودنت شک می کردم عزیز 
    امیدوارم همه ی ما پشت به پشت هم و به یاری هم شهر و موطن خود را بسازیم نه روبروی هم قرار بگیریم 
    از هر دو شما دو بزرگوار هم ممنونم که قبل از هرچیز احترام به همنوعتان را فراموش نکردید 
    درود بر شرف شما 
    با عرض سلام و احترام
    برادر عزیز تر از جانم خوانساری با غیرت
    تشکر می کنم که به ایثارگری ها ادای احترام کردی و مطمئنا خودم را کوچکتر از آن می دانم از این همه تعریف و تمجید. باور کنید بنده به عنوان کسی که از سال 1361 تا سال 1367 در جبهه ها بودم فقط به این دید نگاه می کنم که این توفیق لطفی بود که خدا در دوران جوانی به من و جوانان ایرانی نمود. هیچ وقت فراموش نمی کنم شهید ناصر تائبی که دومین شهید خانواده بود در اواخر جنگ با سن کمش به جبهه آمده بود. در غرب کشور عملیاتی در حال انجام بود و گردان یازهرا از لشکر امام حسین را برای عملیات برده بودند. روز قبل از عملیات خوانساری های گردان تصمیم می گیرند او را به پشت جبهه منتقل کنند اخر او هم سن کمی داشت و هم این که برادر بزرگترش در سال 1361 شهید شده بود. ناصر وقتی متوجه می شود که می خواهند مانع شرکت او در عملیات شوند و او را از خط مقدم به عقب بفرستند ناراحت می شود و با خواهش و گریه زاری تقاضای شرکت در عملیات می کند ولی با این درخواست او مخالفت می شود. و نهایتا او را با یکی از امبولانس ها که برای به عقب بردن مجروحین آمده بود به عقب می فرستند. در لحظه آخر او به برادران رزمنده می گوید که شما از این عملتان پشیمان می شوید و در ادامه می گوید من در پشت یک تپه که نشان می دهد شهید می شوم و شما تا آخر می سوزید. آقای جدیدی راننده آمبولانس تعریف می کنئ ناصر را سوار آمبولانس کردم و در حال حرکت به عقب بودم که یکی از پیچ ها خمپاره ای جلوی آمبولانس منفجر می شود و ترکشی به ناصر می خورد و شهید می شود آری ناصر تائبی در همان نقطه ای که نشان داده بود شهید می شود. و همه ما را می سوزاند. همین ناصر در قسمتی از وصیتنامه اش اشاره می کند که خدایا از تو متشکرم که جوانی مرا در این دوران قرار داده ای تا با این واژه های زیبا آشنا و عجین شوم. یاد و خاطره همه شهدا  گرامی باد. و اما برادر عزیزم خوانساری گرامی اول از همه من از شما معذرت می خواهم که پاسخ مناسبی نداده ام. شاید به عنوان یک رزمنده بهتر بود که مطلب شما را به خدا واگذار کنم. خوب اگر من در سال 1376 تلاشی داشته ام که به طور حتم بر اساس تشخیص و تکلیف بوده چه ایرادی دارد که اگر بر فرض حسنه ای هم بوده و یا اشتباه آن را به حساب خودم بگذارم که چیزی بین من و خدای من بوده است. بگذریم بیاییم به نظرات و عقاید هم احترام بگذاریم. بیاییم از اشتباهات گذشته خود درس بگیریم. ایران متعلق به همه ایرانیان است همانگونه که در دفاع مقدس از همه طیف ها بودند باید اجازه بدهیم همه کسانی که نظام را قبول دارند اجازه فعالیت داشته باشند. خوب ما که کاره ای نیستیم این تصمیم را مسئولین باید بگیرند. اگر من و شما یاد بگیریم که هم را تحمل کنیم به طور حتم مسئولین هم مجبور می شوند هم را تحمل کنند و اجازه فعالیت به همه جناح ها خواهند داد.
    بیایید فضاهای جامعه را به سمت کینه نبریم. بیایید هم را دوست داشته باشیم و با انگ های غیر واقعی هم را متهم نکنیم. در پایان انشاء الله در موقع مناسب مقدمات یک دیدار را فراهم می کنم. ولی امروز مناسب نیست. از این که با حسن نظر به پیام آخر من پاسخ داده ای بسیار سپاسگزارم. شما می توانستی رزمنده بودن من را منکر شوی ولی همین برخورد زیبا نشان می دهد قلب زیبا و مثبتی داری. آمدن من در انتخابات سال 1376 به خوانسار هم حاصل یک هفته گفتگو بود به دلیل این که در آن زمان تبلیغ می شد که ستادهای خاتمی پر از افراد فاسد و ضد نظام است دوستان تصمیم گرفتند من به عنوان سابقه زیادی جبهه و مجروحیت زیادی دارم برای مقابله با این تفکر به خوانسار بیایم. در آن زمان تعداد زیادی از رزمندگان در ستاد خاتمی آمدند همچنین تعداد زیادی از رزمندگان در ستاد آقای ناطق بودند. من فقط این ها را یادآوری می کنم که ذهنیت ها را مثبت کنم و این فضایی که به دلیل بیکاری کاندیداها و بی رونق بودن انتخابات به قول سایت بازتاب کاندیداها از بیکاری سر هم را می تراشند فضا عوض شود. خلاصه مطلب دوم تو بسیار بر من تاثیر گذار بود. ایکاش اصلا پاسخ شما را نداده بودم.

    پاسخ:
    آقا سعید 
    خیلی آقایی 
    هر روز که می گذره بیشتر عزیز می شی 
    حواست هست؟

    سلام میدی جون خبد کرت که آشتیموندوندا .

    اقا سعید من با احترام به شما در این لحظه این مناظره را بدلیل روشن شدن مواضع وهم پوششی طرز تفکراتمان کافی میدانم ،ولی این بدان معنی نیست که من وشما در آینده هیچ اختلاف نظری نداشته باشیم  البته مناظره های بعدی من وشما دیگر از روی عصبانیت نخواهد بود .حتی اگر به توفق نرسیم .ناراحت اینکه پاسخم را دادی نباش چون از قدیم میگویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد .من از پاسخ های فبلی شما فقط چیزی را که همیشه به خاطرم میماند خاطرات شهداست که به خوبی بدان اشاره کردی من این خاطره را از ربان یکی از فرماندهان خوانساری شنیده بودم البته این اشاره من به این خاطر بود که اگر دیگران میخوانند برای تعریف آن هیچ شکی نکنند .انشاله شهدا خبط وخطاهایم را منفعل کنند .بیاد شهید ناصر حسومی صلوات

    پاسخ:
    نیکردان عزیز
    من خا کاریم نکرتی 
    کمال تشکر بابت این مناظره ی جالب از مهدی عزیز و خوانساری عزیزتر

    و سلام و ادب و احترام به سعید -غ عزیز که با اینکه نمیشناسمش گویا که گفته هایش را با جان دل حس کردم ....
    به پاس رشادتهای این عزیزان مثل همیشه سرافراز روی پا می ایستم و به احترامشان بازهم مثل همیشه تعظیم میکنم ...
    سعید جان بیشتره وقتها نمیشه بیشتره حرفها رو زد و باید از شماها یاد بگیریم وصبر پیشه کنیم و صبر کنیم و صبر کنیم و...
    داداش سعیدم رو که خیلی کم به یاد میارم ولی خوشحالم که فقط عکسش جلومه و میتونم یواشکی نگاهم رو از چشماش بدزدم و شرمنگیهام رو مخفی کنم ولی همیشه در حیرتم که جواب داداش ابراهیمم رو چی میتونم بدم ...!
    وهمون جور که خودت میدونی از این داداش ابراهیما تو محلمون وشهرمون وکشورمون ایران کم نداریم ...
    فقط میتونم بگم که خدا بهترین است ...
    موفق باشید

    پاسخ:
    توقربون با این روح لطیفت عسلی هستی برا خودتا می دونستی؟

    خوانساری عزیز ضمن احترام به شما در مورد پیام اخیرتان چند ابهام وجود دارد اول از همه این که حتی بین دو نفر هم که اعلام می کنند کاملا همفکرند مطمئن باشید که اختلاف وجود دارد پس به طور حتم میان من و شما اختلاف سلیقه وجود دارد و هیچ مشکلی هم نیست. واما در مورد این که گفته اید عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواهد حقیر به هیچ وجه شما را دشمن  ندانسته و نمی دانم و این را شما از نوشته هایم حتماً متوجه شده اید همانجا که گفته ام در رقابت های سیاسی نباید یک گروه خود را حق و گروه دیگر را باطل بدانند. پس من منظور شما را از این جمله متوجه نمی شوم کنایه بدی زده اید. حتی اگر من را عدو بدانید ولی من سعی می کنم تمرین کنم به دیگران توهین نکنم. برایت احترام قائلم تقریباً متوجه شده ام شما که هستید ادبیات شما با نام و نشان در چند وبلاگ دیگر هم به چشم می خورد حقیر از طریق وبلاگ ایثارگران به وبلاگ رباطی ها هدایت شدم و از طریق وبلاگ رباطی ها به وبلاگ چلچو. 

    پاسخ:
    داش سعید گمونم بازم زود قضاوت کردی عزیزم
    من از حرفای خونساری برداشت بد نکردم 
    شایدم چون من خیلی مثبت فکر می کنم اینجوری ام 
    حرفاشو یهبار دیگه به حالت طنز بخونی خودت متوجه میشی عزیز 
    نه دوست من زود قضاوت نکردم. شما از بازدید کنندگان بخواهید نظر دهند. ببینید من نمی فهمم عدم شود سسب خیر اگر خدا خواهد چه ارتباطی با این موضوع دارد. ما دو نفر ایرانی   بودیم که یکی از ما خاطره ایی در مورد انتخابات 76 نوشت طرف مقابل انتخاب یک فرد برای فعالیت ستاد را بو دار دانست. البته من به جزئیات آن اشاره نکردم که قرار بر این بود که مسئولیت ستاد را من بپذیرم ولی به دلایلی قبول نکردم و آقای سعیدی را مناسب دیدم. این را هم بگویم بعد از انتخابات برای انتخابات مجلس در سال 1378 آقای سعیدی با من تماس گرفت تا مسئولیت ستادش را بپذیرم ولی من به چند دلیل قبول نکردم و کلا از سیاست کار رفتم ولی خوب امروز حس می کنم دوباره همان شرایط حتی شدید تر هم باعث شده که وارد فعالیت های اجتماعی شوم و البته به زودی وبلاگی هم طراحی می کنم. در مورد مطلب اخر دوست خوانساریم سعی می کنم با سعه صدر از کنار آن بگذرم ولی باز هم تاکید می کنم بیایید در جهت آگاهی سازی مردم قدم برداریم.
    پاسخ:
    والله چی بگم 
    بهتره قبلش نظر خوانساری رو بخونید 
    دلیل اینکه این بار تو نظر دادن یکم طولش داده رو عنوان کرده 
    شاید ابهامات برطرف شد 

    سلام برادر سعید ،(رزمنده عزیزخوانساری)، اینجانب میخواهم با پاسخ به نظر اخیرت همه ظنها را از بین برده واشتی را جایگزین کنم ،  ولی ذکر یکی ،دوتا نکته را ابتدا لازم وضروری میدانم 1.خیلی ممنون که مرا با وبلاگ ایثارگران خوانساری آشنا نمودی ،من قسم میخورم به خون شهدا که شما مسبب این کار شدید وامید وارم خدای تبارک وتعالی به جنابعالی خیر عطا نماید در آنجا دیدم که چگونه شما با چندتن از عزیزان رزمنده دیگر به مناظره پرداخته اید ،رزمندگانیکه عموما در سطح شهرخوانسار تحت عنوان شاهدان زنده مایه ی افتخارند وشما نیز یکی از آنانید . 2.من از روز اول که وبلاگ رباطیها ایجاد شد خودم را وقف این دانستم که ضمن فراگیری از مطلبهای ارسالی در این وبلاگ ،نظرم رانیز در انجا ارائه دهم .3.بنظر شما نگارشم طوریست که همه متوجه یک شخصیتیم میشوند خب که چی ،گفتن این حرفا چه لزوم دارد.اما اصل موضوع،اولا بین دو نفر ممکنست ....راکه منهم قبل از شما به آن اشاره کردم ،در مورد واژه (عدو)اگرچنانچه اهل گفتگوهستید حتما خواهید پذیرفت که درمثل مناقشه نیست ،ولی با این حال اگر باعث نگرانی رزمنده عزیز شده ام پوزش میطلبم وعرض میکنم که از بی ادبان (توهین کنندگان) بدورم واهل بی ادبی نیستم .اینکه اظهار داشتید مرا از طریق نوشته هایم شناخته اید اصلن در من هیچ حسی بوجود نیاورد ،اصل این مناظره مابین حقیر وجنابتان مهمست، که دیگران نیز پا به عرصه گذارند وبا آمدن به میدان تبلیغات انسانی به آن هیجان بخشند ،بگذارید همینجا یه گلایه از همه دوستان وبلاگی خوانساری بنمایم وآن اینست که متاسفانه همه اهل نقد هستند وهیچیک از اینان به بحث پیشنهاد اهمییتی قائل نیستند و راه را  نمیگشایند و این خوب نیست . سعید عزیز با ادامه مناظره اسلامی برسر هر موضوعی (سیاسی،اجتماعی،اخلاقی،فرهنگی و....)که لازم باشد حاضرم شرکت نمایم ولی خواهشم اینست که بالا غیرتا قضییه ی وبلاگ ایثار گران خوانساری را اینجا پیش نیاوری ،جسارتا یه گلایه از شما دارم وآن اینست که چرا با اقایان ومدیران محترم وشناخته شده  وبلاگ ایثارگران خوانسار قهر کردی ،امروز با یکی از آنان تلفنی صحبتی داشتم خیلی از دست شما گله مند بودند ،شما در همین وبلاگ ایثارگران متاسفانه دوستان قدیمت را مورد عتاب قرار دادی چرا ،آن نامه ی سرشار از وحدت اقای (ابراهیم –غ)را چگونه در میابی .در پایان عرض کنم که اگر چنانچه کمی وقفه در پاسخت حاصل شد به خاطر مطا لعه ی بخشهای مختلف وبلاگ ایثارگران خوانساری بود که شما در آنجا میدان تازی کرده بودید .بیاد شهید صادق علی احمدی صلوات

    پاسخ:
    سعید خان امیدوارم حرفای خوانساری ابی باشد بر آتش دوست عزیز 

    دم سال نویی احصاب نداره وا....نگنا اسمم وانویسان.بهار پیشاپیش مبارک.روزهای خبی بخچه شما،ابوالفضل، مانی ابوالفضل و جمیع خونوادد آرزود کران.

    پاسخ:
    نیکردان 
    چونو نگنا اسمد وانویسه؟
    من خا نمشناسایه 

    با عرض سلام و ادب و احترام به آقای خوانساری

     

    بنده به ادب و احترام شما احترام می گذارم و خرسندم که چنین همشهری های فهیمی دارم. اگر من به جبهه رفته ایم بر اساس تکلیف بود و  هیچ منتی بر هیچ کسی ندارم. و معتقدم که اتفاقاً اگر خطایی از دو نفر سر زد که یکی رزمنده و دیگری جوانی بود که رنگ جبهه را ندیده این رزمنده است که با دیدن این هم فداکاری و حضور در دانشگاه جبهه باید مورد نکوهش قرار گیرد. من معتقدم که مسئولیت امثال ما بسی سنگین است و هیچ شکی ندارم که بازخواست ما بسی فراتر و سخت تر.

    اما در مورد گلایه اتان از من در مورد قهر کردن به نظر می رسد اطلاعات صحیحی به شما نداده اند. چون که حقیر چند پیام به وبلاگ مورد نظر  فرستادم که منتشر نشد و من هم در آخرین پیامم گفته بودم  اگر پیام های من که هیچ توهینی هم در آن نبود منتشر نشود دیگر به وبلاگ سر نخواهم زد. موضوع آن وبلاگ بسیار پیچیده شده چون که در ابتدا در آن افرادی فعالیت می کردند که استنباط من این است که حذف شده اند. البته یکی از آن ها با تاخیر اعلام کرد که به دلیل وحدت دیگر در آن وبلاگ فعالیتی نخواهد داشت.

    حرف من در آن وبلاگ این بود که کمی هم از مشکلات مردم بنویسید ولی همیشه پاسخ های تندی دریافت می کردم که من هم مجبور می دادم پاسخ تند بدهم.

    در پایان این استنباط من از شما بود و در آن هیچ شکی نیست که اشتباه کرده باشم. مگر همین آقای احمدی نژاد که یک رئیس جمهور مکتبی و مورد قبول قشر ارزشی کشور است و با 25 میلیون رای انتخاب شده روزی استنباطش این نبود که قطعنامه های شورای امنیت ورق پاره بوده ولی امروز اعلام می کند مشکلات مملکت به خاطر تحریم هاست و یا آقای صالحی وزیر خارجه مگر به مردم نوید نمی دهد که سال آینده با رفع تحریم ها سال خوبی برای مردم خواهد بود.

    دوست عزیز نیازی به شهادت گرفتن اخدا نبود من به عنوان یک رزمنده که حتی روی سیم خاردار هم خوانیده ام تا رزمندگان از رویم رد شوند خاک کف پای ملت ایران و به خصوص شما هم نیستم و حتی پایین تر از خاک هستم اگر استنباط اشتباهی داشته ام شما مرا حلال کنید.

    پاسخ:
    رونوشت به خوانساری عزیز
    من هم خوشحالم بابت داشتن همشهریان فهیم و دوست داشتنی چون شما 
    افتخار میکنم به خوانساری بودنم و هر دو شما را دوست دارم 
  • سعید-غ- ادامه مطلب بالا
  • همچنان که گفتم اگر استباطم اشتباه بود عذر می خواهم ولی تمام شواهد نشان می دهد که ادبیات شما همان ادبیات آقای الف- الف می باشد که در وبلاگ ... برای یک پیام من مطلب اصلی منتشر کردی. بگذریم همانگونه که گفته بودم من در آن وبلاگ پیام نمی دهم چون شما پیام های مرا منتشر نکردید. حال حسی به من می گوید که شما به عنوان مدیر آن وبلاگ قصد آشتی دارید.باور کنید در اصفهان همه دوستان به من می گویند تو شمه قوی داری و مطالب را زود متوجه می شوی. به هر حال من علیرغم احترام به شما و اعلام این که خاک زیر پای شما هستم دیگر با شما مناظره نمی کنم. دوست عزیز دوست ندارم اوضاع به سمتی برود که مجبور شوم در این وبلاگ بی طرف که مدیر او فردی متواضع و دوست داشتنی است دیگر پیام نگذارم. پس بهتر است آقای الف- الف این مناظره را پایان دهیم. از آقا میدی هم تشکر می کنم واقعا سعه صدرش بی نظیر است انشاء الله من و دیگر دوستان که سعه صدر کمی داریم از ایشان یاد بگیریم. آقای الف- الف التماس دعا دارم ما را هم دعا کنید چند روز پیش یکی از دوستان به من می گفت مدیر وبلاگ ... علیرغم بیماری های ناشی از جنگ که موجب شده پای ثابت بیمارستان باشد ولی دارای روحیه بالایی است. من به این روحیه شما درود می فرستم و برای شما آرزوی شفای عاجل دارم. بیایید با دوستی این مناظره ی با انتهای شیرین را خاتمه دهیم و از تلخی مناظره وبلاگ ایثارگران فاصله بگیریم.

    التماس دعا دارم اگر آقای الف- ع را دیدید به او سلام برسانید.علیرغم این که انتقادات زیادی به عقب نشینی و وادادگی او دارم ولی او را دوست دارم همچنان که به شما هم عشق می ورزم آخر حسی به من می گوید بچه های جبهه علیرغم تمام اختلاف ها ولی از دو برادر تنی هم نسبت به هم برادرترند.

    بالاخره مشکل حل شد .جناب سعید عزیز اگر امکان داره ایمیلت را ،ازهمین طریق برایم بفرست تا مسئلی خدمتتان عرض کنم .
    پاسخ:
    رونوشت به سعید خان عزیز 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی