فانتزی های من
عرض شود که دنیای فانتزی و زندگی فانتزی امروزی نیاز به فانتزی های آپ تو دیت و امروزی هم داره
یکی
از فانتزی های بنده اینه که یه عسل فروشی دو دهنه ترجیحا سر نبش، بزنم و
یه تابلو فلکس بزرگ هم بزنم سر درش ؛اسمشم بزارم : عسل دیگی!!
شعارمم بشه ما دروغ نمی گوییم مرغوب ترین عسل دیگی دنیا را از ما بخرید!!
شرط می بندم بهداشت به غروب نرسیده می آد در دکونمو تخته می کنه! حقم داره آخه؛ بابا آدم انقد راستگو و راستکردار می شد؟
اصلا ادم راستگو تو این دوره زمونه یه جورایی چندشه
یکی دیگه از فانتزی های بنده اینه که بزنه و یه شب از برنج آوازه و چای محسن و زرماکارون و سان استار و چای دبش و چای گوزل و برنج کوفت و چای درد و پوشک مای بی بی همه با هم زنگ بزنن بگن برنده این هفته شمایی
بعد همه ی پولا رو یه جا بدم پیرهن مالدینی رو از پایان رافت بخرم شبای سه شنبه با بچه ها می ریم سالن بپوشم چشاشون درآد
فانتزی بعدیم اینه که شب بخوابم کله ی صبح خود دکتر روحانی بیاد در خونه بگه : مسکن مهرتون اماده است جمع کنید بریم!!
بعد من بگم حاجی شوخیت گرفته سر زمستونی حالا تو این اوضاع من نیسان از کجا بیارم؟!!
بعد بگه نیسان واسه چی ؟
منم بگم واسه اسباب اثاثیه
بعد
یه لبخند از اون لبخندای ِژنِوی بزنه و بگه بیا بریم مومن اسباب اثاثیه
نمی خواد واحد شما مُبله است سبد کالاشم چیدیم تو یخچال ساید بای ساید
یارانه سه سالت رو هم ریختیم تو حسابت
هیچی دیگه الانم دارم از تو پنت هاوس مسکن مهر براتون پست می ذارم چه ویویی هم داره لامصب
دست دکتر و برو بچه های وزارت درد نکنه :)))
تا فانتزی بعدی مانا باشید و ماندگار
سوال دوم : چرا این همه پولو بدی پیراهن مالدینی رو بخری خوب پول مسکن مهرت رو کامل بده که نیاز به دکتر روحانی نباشه همین مدیرعامل عزیزش برات تکمیل میکنه کادو خونت خودمم برات نیسان میارم میریم با هم قلیون میکشیم تو پنت هاوست