چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

مردی با اِل نود نقره ای ...

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۴۱ ب.ظ

خراب بشه این اوضاع احوال برق منطقه!!  نمی خواستم اینجوری پستو شروع کنم اما نذاشتند 

سه صفحه تایپ کردم برق رفت این شد که مجبورا" و طبق عادت همیشه با غُرغُر شروع کردم شما ببخشید ...

از حالابه بعدو عصا قورت داده بخونید لطفا" 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می گویند عضو پروپا قرص مخاطبین چل چو است؛ شاید که نه قطعا" باقی وبلاگستان را هم رصد می کند 

تا قبل از اینکه ببینمش برایم ناشناس بود اما یک نظر کافی بود تا حس کنم سالهاست میشناسمش 

ظاهری ساده  آرام و در عین حال بی ریا دارد از ان دسته آدم هاست که حتی نگاهش هم هدف دارد یعنی هرز نمی رود 

شاید تمام ملاقاتمان سرجمع به یک ربع نرسیده باشد اما؛ همین مدت کوتاه آنقدر برایم جذاب بود که بشود برایش یک پست مجزا نوشت ... 

مدتهاست می خواهم برایش بنویسم اما تصمیم داشتم سال نود ویکم را با او تمام کنم ...

چشمان رنگی اش و آن نگاه عاقل اندر سفیهش گویای عمق نگاهش به دنیاست ؛ وقتی نگاهش می کنی میگویی آدم الکی خوشی شاید باشد اما گرد پیری را که روی سرش می بینی می فهمی این سفیدی را فلکش رایگان نداده ...

نه نه نه ...خیال نکنید پیر است برعکس از من جوان تر به نظر میرسد اما به نظر پُخته می رسد ...

پدربزرگم می گوید از سه چیز بترس : چشمان رنگی؛ موی بور و کله ی تاس اما او نه تنها ترس ندارد بلکه جذب می کند آدم را ... 

اسمش زیاد مهم نیست ...

همین که در دل من جا باز کرده پس آدم مهمی است ...

همیشه به محمود حسودی ام می شد که گاهی می نشیند و با اون گپ می زند حتی یک بار گفتم اگر این دور و بر پیدایش شد زنگ بزن من هم بیایم! تا اینکه بدون هماهنگی قبلی برای اولین بار در مغازه محمود زیارتش کردم ...

آن وقت ها که هنوز اِل 90 مثل پَقــــــَــر زیاد نشده بود تنها نشانه ای که از او داشتم همین اِل نود نقره ای بود! با آنکه فول نبود اما هرجا چنین ماشینی می دیدم چشمانم راتیز می کردم نکند خودش باشد ...

اشتباه نکنید! به مایه دارها اصلا شباهتی ندارد ...

حتی روزی که دیدمش تا قبل از آنکه ال نودش را ببینم خیال می کردم برای محمود بار خالی میکند ...

اسمش را گذاشته ام "جیوه"  چون هم رنگ و لعاب دارد و هم علاقه دارد مثل جیوه فرار کند 

مثل آدمهای؛ اجتماع گریز می ماند و شاید هم اجتماعی باشد و از من فرار می کند...

تلاشهای زیادی کردم تا ارتباطم را با او بیشتر کنم چون حس می کنم خیلی چیزها می شود از او یاد گرفت 

مثلا آمارش را گرفتم تا ببینم چه مواقعی برای ورزش به سالن فوتسال می رود بروم آنجا و بیشتر ببینمش 

یا اینکه همیشه به مغازه فامیلشان سرک بکشم بلکه او هم باشد و حتی شده چند لحظه همصحبتش باشم 

اما همیشه به در بسته می خوردم!

نمی دانم اینها را می خواند یا نه اما هرچه باشد برایم خیلی عزیز است 

اینکه این پست را در آخرین لحظات سال نودویک می نویسم شاید کوره امیدی باشد برای بیشتر دیدنش در سال جدید 

برایش آرزوی بهترین ها را دارم و مثل برادر بزرگترم دوستش دارم ...

حداقل حُسنی که داشت شاید این بود که باعث شد این چند خط را بنویسم و خودم را خالی کنم 

شاید مسخره باشد اما من عادت دارم درد دلهایم را در سال کهنه بگذارم و وارد سال جدید شوم 

به قول کمش آدم باید دم عیدی ببیند با خودش چند چند بوده؛ دلش را گرد گیری کند و سالش را تحویل ...

در پایان عرض شود که بنده تا وقتی پا بدهد چل چو را در ایام نوروز نیز تنها نخواهم گذاشت اما اگر جواب دادنم دیر و زود شد بدانید سوخت و سوز ندارد ...

یک چیز دیگر بنا دارم از امسال برای سالهای جدید که پیش رو هستند اسم انتخاب کنم 

سال 92 را هم به نام سال " لبخند ایرانی" نامگذاری کرده ام 

برایتان یک دنیا زیبایی و مهربانی آرزو مندم ....

شعار امسال چل چو : لبخـــــــــــــــند فراموش نشه ...

بهارتان خجستــــــــــــــــــه 


  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۱۹)

اقا مگه شما اول تو ورد تایپ نمیکنید. اینطوری برقم بره نمیپره. وقتی کسی میگه عید هستیم خوشحال میشم. از بس ما عیدا تنهاییم تنها همدممون اینترنته اینجام که اینقدر خلوت میشه ادم وقتی میاد دلش میگیره:) سال خوبی داشته باشید
پاسخ:
راستش این بار گول خوردم وگرنه همیشه قبلش تایپ می کردم 
سوت و کوری وبلاگستان تو عید رو اصلا دوست ندارم 
امیدوارم بچه ها امسال زیاد سوت و کورش نکنند 
درود برشما - در پناه حق باشید سال نو دوباره مبارک
ضمن تبریک سال نو به تمام ایرانیان و فارسی زبانان به خصوص مردم فهیم و با فرهنگ خوانسار
می خواستم یک خاطره از سال 1364 را که ما در خط مقدم در جبهه ها بودیم برایتان تعریف کنم. عملیات بدر در منطقه هورالهویزه شروع شده بود ما نیز در منطقه پاسگاه زید عراق در خط اول پدافند بودیم. در آن منطقه ایران در حال احداث یک کانال زیر زمینی بود تا بعد از اتمام  آن عملیات دیگری شروع شود. ظاهرا نیروهای بعثی متوجه شده بودند. نیمه های شب یکی از شب های آخر سال 1363 دیدیم داد و فریاد بلند شده که سنگرها پر ب شده چشمتان روز و شب بد نبیند وقتی بیدار شدیم دیدیم تمام پتوهای سنگر خیس شده و بدن ما هم خیس ولی نمی دانم چرا از خواب بیدار نشده بودیم. دستور رسید که سنگرها را تخلیه کنیم و تا آب همه جا را نگرفته به عقب تر برویم. حدود 100 متر تر از خط یک خاکریز قبلاً زده شده بود که ما به پشت آن رفتیم و در عرض چند روز سنگرها را ساختیم. بر اساس دستور فرماندهی بین این دو خاکریز پل های شناوری ایجاد شده بود تا برای نگهبانی از خط به سنگرهای نگهبانی خط جلو که قبلا در آن مستقر بودیم برویم. بگذریم تمام این بدبختی ها چند روز قبل از عید اتفاق افتاده بود. شب عید فرا رسید و ما در سنگر تصمیم گرفتیم هفت سین درست کنیم. دنبال 7 شیئ بودیم که اول آن سین داشته باشد. یکی از بچه ها به نام مجتبی گفت من می گردم و یک "" سنگ"" پیدا می کنم. مجید هم که بعداً شهید شد     "" سمبه اسلحه"" من هم یک ""سکه دوتومانی"" را پیشنهاد دادم. هر چه دنبال سبزه گشتیم پیدا نکردیم همین طور مانده بودیم که چگونه این سه شین را به هفت سین برسانیم که یکی از بچه ها گفت من یک سین دیگه پیدا کردم و اون هم همین آقا سعید است به من گفتند از این لحظه تا زمان تحویل که شاید نزدیک 3 ساعت باقی مانده بود نباید جایی بروی حتی دست شویی. یکی از بچه ها گفت حداقل به او اجازه بدید برای رفع حاجت بره ولی بقیه مخالفت کردند و گفتند نه نمی شه، این دیگه نمی تونه بره. خنده ام گرفته بود در این لحظه یک سین دیگه پیدا کرده بودم  به اونا گفتم اگه یک سین دیگه بتون بدم می زارید فقط 10 دقیقه برم بیرون اونا هم فکری کردند و گفتند باشه من ساعتم را درآوردم و به اونا دادم، کلی خوشحال شدند حالا تعداد سین ها به 5 رسیده بود. البته من هم با شرط و شروط قبول کردم که سین سفره هفت سین باشم شرطها این بود تا زمانی که سفره هفت سین پهنه من دیگه نگبانی نمی دم. ظرف هم نمی شورم، غذا هم داغ نمی کنم. من برای رفع حاجت بیرون رفتم و در هنگام برگشت یک سین دیگه به ذهنم رسید و اون هم سفره بود. .....
تا تحمیل 1 ساعت دیگه باقی مانده بود و ما هنوز سین آخر را پیدا نکرده بودیم. در این زمان لحمد بلند شد و مانند دیوانه ها از سنگر خارج شد و چند دقیقه بعد با فرمانده دسته امام برگشت و گفت پیدا کردم آری او با سید حمید موسوی فرمانده دسته برگشته بود. سید حمید مات مانده بود که چه شده ما برای ایشون توضیح دادیم که من(سعید) و او( سید سعید) و سنگ و سفره و سکه و سمبه اسلحه و ساعت هفت سین عید سال 1364 هستیم.
اره یادش بخیر چه دورانی بود از جنگ فقط خاطره کشتن و کشته شدن را گفته اند در صورتی که فرهنگ جبهه یک فرهنگ نابی بود که به خیلی از قسمت های اون پرداخته نشده.
پاسخ:
دم شما گرم داش سعید با این خاطرات قشنگت ما رو بردی به دوران جنگ 
ایشالله که سال خوبی داشته باشی داداش 
بهارت خجسته 
خنده یادت نره 

این حرفا که درباره این مرده بدواتی بخچه اینو که هندیند بینابو  ‍‍ژیر بغلژ که کار بکارد نداربو  بتلو کارد بکره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یا خدایژ دوسژ داره

بامون ری راست به !!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

تزد درباره نام سال جدید جی خیلی خبو ........

امیدواران اندی مین سال جدید بخنده که روداد تو ورگیرو یا حداقل پردد پاره گنو که بوره این 4 تیمن پیله جی که داره دکتر علایی ده .... !!!!!!!!!!!!!!!!!

سال نو پیشاپیش مبارررررررررررک  

 

پاسخ:
نه جدا خیلی دوسش دارم بدجوری رفته تو دلم بیرونم نمی آد 

نیکردان 

مگه دکتر علایی پرده دوزو؟!!
ماشالله رهبرم که شدی! اسم سال انتخاب میکنی...

اتفاقا منم دورادور میشناسمشون. وصف حسنشونم شنیدم...
آدمای خوب خوبند و خوبیشون پیداست همیشه. خوشحالم که هنوز کسانی هستند که بشه بهشون گفت آدم خوب.
اگر اینجا میاند بنده هم سلام عرض میکنم خدمتشون و آرزوی سلامتی و سالی خوب دارم براشون.

به نظرم کار تو هم خیلی قشنگ بود. دیدن و بیان خوبیهای دیگران هم قدرشناسیه و هم باعث انتشار خوبی میشه...
سال نوت هم مبارک. لبخندم فراموش نمیشه چشم.
مرتشورد جی ببرو که چارتا آیکون نداره...
:))))))



پاسخ:
انگار این رفیق نصفه نیمه ما کُشته مرده زیاد داره 
خداییش هم حقشه چون یه دونه بیشتر نیست 
البته به خوبی تو نمی رسه کمش جون اما می شه گفت هر دوتون رو اندازه هم دوست دارم 
حسودی نکنی یه موقع 
آفرین لبخـــــــــــــــند یادت نره 
بوسسسسسسسسسس
ایشاالله خودت می‌شی مردی با پراید نقره‌ای یا شاید هم با پرایدو نقره‌ای، ولی چه پیاده چه، با دوچرخه، چه با پراید و چه با پرایدو من دوستت دارم و از مصاحبت مجازی باهات لذت می‌برم.

سال نو مبارک
پاسخ:
مخلصیتم علی جون 
مصاحبت واقعیمو ندیدی !! خخخخخخخخخ
سال نوی تو هم خجســـــــــــــــــته 
  • دختر کاغذی
  • سال نو مبارک
    پاسخ:
    سال نو شما هم مبارک 
    در پناه حق باشید 

    چل چو عزیز عید را به شما وسایر وبلاگیان خوانساری تبریک میگویم .اینجانب با افتخارعرض میکنم که حضور تقریبا 11ماهه ی من در فضای مجازی (خوانسار) به صورت اتفاقی که من نامش را توفیق اجباری میگذارم، (با پشنهاد یکی از دوستانم که وی از فرماندهان جنگ بود، شروع شد .من متاسفم وبسیار شرمنده چون در دوران جنگ بنا به دلایلی نتوانستم در کنار این دلیر مردان بجنگم) وامروز با مشورت همان دوستان میخواهم بعنوان آخرین پیامم از خدمتتان مرخص شوم لاکن لاکن لاکن لاکن آمان از ........واز آنجائیکه من وسعید-غ هر دو دلمان برای این کشور میتپد ولی چون سعید –غ از من بیشتر ،اگاهتر،مسلطتر،منصفتر،ساده تر،نیازهای اساسی مردم را درک میکند وبا نظرات سودمندش همانند دوران دفاع مقدس جانثاری مینماید،شایسته است  بنده این گوی ومیدان را به نفع ایشان خالی نموده و هرگزدیگر بخود اجازه نخواهم داد در این خطه مهم وارد شوم.لازم میدانم در اینجا از وبلاگیانیکه در این مدت مرا تحمل نمودند وهیچگاه طردم نکردند وباعث عقب گردم نشدند با افتخار کامل نامشان را ببرم _وشکو،اطلس،خسرودهاقین،پرنده می داند،خبرنامه،کلثوم ننه،کمش،مردمان رباط،ایثارگران خوانساری،واژه بیدار،نقد نامه ،دلافگار،و.....وبگویم که اگر از من کمترین خاطربدی دارید در این لحاظات پایانی سال 91 هر طوریکه شده خواهش میکنم مرا ببخشید .آنچه سنگینست ومرا میآزارد بی قراری وتلاطم کپه ی گناهانمست که منتظرآرامشست ،بازهم تکرار میکنم آرامم کنید.دوستتون دارم ،چلچوتو رو که دیگه هیچوقت یادم نمیره چراکه فضای خصوصی شما رو این چند روز ملتهب کردم البته خدا روح اموات عزیزت را شاد کند .عزت زیاد

    ازبس که غم به سینه ی من بسته راه را ..........دگر مجال آمدوشد نیست آه را.با نثار جانم، خوانساری را میخواهم که مثل همینک آیندگان نیز بدان افتخار کنند.پایان،سلامتیاتان تابان .   

    پاسخ:
    اینایی که گفتی واسه فاطی تمون نمی شه 
    من حالیم نیس 
    بازم منتظرت هستم 
    اینجا خداروشکر جابرای همه هست 
    چه مخالف چه موافق 
    چه با سواد چه بی سواد 
    چه مایه دار چه فقیری مث ما 
    مهم عزت و شرافت انسانیه که ایرانی جماعت هردوشو داره 
    پس بی خودی خودتو لوس نکن 
    نبینم آیه یاس بخونی که کلامون می ره توهم 
    سال نوت مبارک 
    می خوام امسال کنار هم چل چو رو آباد کنیم 
    خدارو چه دیدی شاید همینجوری منم معروف شدم هوس کردم کاندید بشم واسه شورا  خخخخخخخخ

  • از سعید غ به خوانساری عزیز
  • برادر عزیز من از دیروز دیگر تصمیم به پاسخگویی شما را نداشته و ندارم شما سرور ما هستید برادر عزیز اینقدر بی تابی نکن و به نظر من تا زمانی که این وبلاگ نظرات شما را منتشر می کند عقب نشینی نکن همچنانکه من در مورد وبلاگ ایثارگران این کار را نکردم. برادر عزیز من حداقل هفته ایی 4 بار به وبلاگ ایثارگران سر می زنم ولی در آن پیام نمی گذارم چون که پیام ها منتشر نمی شود. اگر می خواهی نظراتت که به نظر خودت درست است را منتشر کنی و تاثیر گذار باشی باید بمانی و عقب نشینی نکنی اصلاً  شاید هدف من از صحنه بیرون کردن شما باشد چرا شما بر اساس نظر من عقب نشینی می کنی. من دوستت دارم. یکی مثل من با خاطرات جبهه خودش را به رخ دیگران می کشد و یکی مثل تو اینقدر بزرگوار و متواضع هستی که می خواهی گمنام بمانی من خاک کف پای تو هستم و دستانت را به نشان ادب و احترام می بوسم و به این بوسه افتخار می کنم. باور کن تمام این تند خویی ها به خاطر تنگی فضا است انشاء الله فضا باز می شود و من و تو و میدی و خسرو و وشکو و ... با کمال احترام نظراتمان را مطرح می کنیم پس بیا تلاش کنیم تا اینگونه شود. باور کن اگر نظرات من در آن وبلاگ کوچک و اما چون دریا بزرگ منتشر می شد من هم دلگیر نمی شد من خاشعانه و از ته دل سالی نیکو و پر بار را برای شما آرزمندم.

    عیدد مبارک دمبد سه چارک  
    پاسخ:
    تو قربون با صفــــــــــا 
    عید تو جی مبارک 
    دمب خوچد سچارک 
    سلام
    من که متوجه نشدم کیو گفتید!شاید متنو بد خوندم شایدم یجوری بوده که اگه صدبارم میخوندم نمی فهمیدم!اگه بگید منظورتون کیه که ممنون میشم ولی به هر حال هر کی هستند براشون آرزوی سلامتی و سربلندی میکنم!همچنین برای شما و خانواده محترمتون!
    پاسخ:
    گفتم که مهم نیست اسمش چیه مهم اینه که برام عزیزه 
    شاید هم خودش راضی نباشه اسمش رو بگم 
    شما هم سربلند و سلامت باشی 
    داشی نمی دونید گونی متری چنده؟
    یا کیلویی چنده؟
    خلاصه نرخ درستی از گونی ندارید؟
    پاسخ:
    گونی میخَی چیکار؟
    خلاصه ایی از نظرات مقام معظم رهبری در مورد سید محمد خاتمی
    در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
    ۱۳۷۶/۰۶/۰۲
    نکته دیگرى که به نظرم رسید به شما عرض کنم، این است که یکى از شعارهاى بسیار خوبِ جناب آقاى خاتمى - که من از اوّلى که آن را از ایشان شنیدم، واقعاً خدا را شکر کردم مسأله قانونگرایى بود. این، حرف خیلى‌خوبى است و خوشبختانه این را شما بارها تکرار کرده‌اید. در دوره انتخابات گفتید، در مجلس گفتید، این‌جا و آن‌جا گفتید. من مى‌خواهم عرض کنم که تا لحظه آخر، به این شعار تمسّک کنید و بدانید که قانونگرایى کار سختى هم هست؛ اما با وجود سختیهایش، در کوتاه مدّت و بلندمدّت، فوایدش از بى‌قانونى بهتر است.
    در دیدار جمعی از بسیجیان
    ۱۳۷۶/۰۹/۰۵
    البته ملت بیدارند. علما، بزرگان و مسؤولین کشور، به فضل پروردگار، مثل همیشه در نهایت هوشیارى عمل کردند و تا دیدند که توطئه است، اقدام نمودند. البته سخنرانى در دنیا زیاد است، شب‌نامه در دنیا زیاد است، حرف نادرست، تهمت و افترا و دروغ، کم نیست؛ اما هر تهمت و دروغى، توطئه نیست، هر شایعه‌اى به‌وسیله دشمن نیست. آن شایعه‌اى که توطئه دشمن است، به‌وسیله انسانهاى خبیر و بصیر شناخته مى‌شود. اوّل کسى که در مقابل این حرفها در این چند روز - این یکى دو هفته - وارد میدان شد و حرف زد، رئیس‌جمهور عزیزمان جناب آقاى خاتمى بود. در مصاحبه خود به شکل بسیار دقیق و هوشمندانه، آنچه را که مى‌خواستند در ذهن مردم القا کنند، ایشان از ذهن مردم، پاک کرد، رفت و در مقابل این توطئه قرار گرفت؛ آنها هم خیلى عصبانى شدند.

    در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‌
    ۱۳۷۷/۰۲/۲۲
    پرسش: در روز انتخابات دوم خرداد، منظور شما از این‌که فرمودید «هیچ‌کس براى من مثل هاشمى نیست» چه بود؟
    علّتش این است که آقاى هاشمى از سال ۱۳۳۶ - یعنى چهل‌ویک سال - با من همکارى و رفاقت دارد. رفاقت چهل‌ویک ساله، خیلى است؛ یعنى دو برابر عمر شما. حالا تصادفاً نکته جالبى وجود دارد. آن روزى که من این را گفتم، آقاى خاتمى که انتخاب نشده بود. عجیب است که آقاى خاتمى هم اتّفاقاً همین مقدار با من سابقه دارد؛ از سال سى و هفت. البته آن وقت ایشان کوچک بودند. سال ۱۳۳۷ که من مى‌خواستم به قم بیایم، پدر ایشان، مرحوم آیةاللَّه خاتمى - که مرد بسیار عزیز و بزرگى هم بود - مشهد بودند و ما با ایشان در آن‌جا آشنا شدیم. ایشان و برادرانشان، پانزده، شانزده ساله بودند؛ من هم سنّاً خیلى از آنها بزرگتر نبودم - پنج، شش سال بزرگتر بودم - لیکن در آن سنین، پنج، شش سال کاملاً مشخّص است. با ایشان هم سابقه زیادى داریم. به‌هرحال، الان وضع خوب است. الان رئیس جمهورمان کاملاً به ما نزدیک است و الحمدللَّه روابط فى‌مابین، بسیار خوب و صمیمى است.

    در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربیت مدرّس‌
    ۱۳۷۷/۰۶/۱۲
    پرسش: از آن‌جا که دولتِ محترم آقاى خاتمى، انتخاب‌شده مردم و مورد تأیید جناب‌عالى است، چرا شما به عنوان رهبر انقلاب، مانع سنگ‌اندازى گروههاى فشار در جهت حرکتهاى متعالى این دولت نمى‌شوید و جلوِ آنها را نمى‌گیرید؟
    من اگر ببینم و بدانم که کسى حقیقتاً در کار این دولت سنگ‌اندازى مى‌کند، بدانید که قاطعاً جلوش را خواهم گرفت؛ ملاحظه هم نمى‌کنم. اعتقادم این است که امروز همه باید به این دولت کمک کنند و اگر همه کمک نکنند، توفیق پیدا نخواهد شد. مسائل کشور، مسائل بسیار حسّاسى است و سفارش من همیشه به همه این بوده و هست. هر حمایت و کمکى هم چه آقاى رئیس جمهور و چه اعضاى دولت از من خواسته‌اند و برایم میسور بوده، بى‌دریغ کرده‌ام، باز هم خواهم کرد. اگر واقعاً کسانى بخواهند اذیت کنند، من جلوشان را مى‌گیرم. البته بعضى از کارها ممکن است مخالف‌خوانى باشد؛ اما مانع به حساب نمى‌آید. مخالفان دولتها همیشه هستند. اگر یک نفر در مسأله‌اى مخالف هم باشد و انتقادى هم بکند، مادامى که به سنگ‌اندازى نینجامیده باشد، اشکالى ندارد؛ اما اگر به آن‌جا برسد، قطعاً جلوش گرفته خواهد شد.

    پرسش: در تحلیلى کلّى، انتخاب جناب آقاى خاتمى، رأى به اصلاح بود و فرصتى طلایى براى تقویت نظام فراهم آورد و انقلاب اسلامى را براى سالها بیمه کرد. در این شرایط: ...علّت این‌که منصوبین جناب‌عالى در ... از جناح مخالف این روند انتخاب مى‌شوند، چیست؟
    آن جمله‌اى که این برادر یا خواهرمان در مورد «رأى به اصلاح» نوشتند، تحلیل ایشان است؛ تحلیل من از قضیه این نیست. بالاخره بیست میلیون نفر، با انگیزه‌هایى به رئیس جمهور رأى دادند. شما از کجا مى‌دانید که همه این بیست میلیون نفر، رأى به اصلاح دادند؟ انگیزه‌هاى گوناگونى داشتند؛ به این انگیزه‌هاى گوناگون، رأى دادند. آنچه که مسلّم است، این است که این رئیس جمهور، منتخب بیست میلیون جمعیت است؛ این چیز باارزشى است. اما این‌که شما از این بیست میلیون نفر رفراندم کرده باشید و به شما گفته باشند ما رأى به اصلاح دادیم، نه؛ من نمى‌توانم این را باور کنم و بپذیرم.

    البته همه اصلاح را مى‌خواهند؛ هیچ کس نیست که اصلاح را نخواهد؛ هیچ‌کس هم نیست که معتقد باشد در دوره قبل از این دولت، همه چیز در حدّ اعلاى صلاح بود. نخیر؛ مسلّماً اشکالات زیادى بوده است. وقتى شما یک رئیس جمهور را انتخاب مى‌کنید، انتخاب مى‌کنید تا آن اشکالات را برطرف کند. در این هم شکّى نیست؛ همه همین‌طور فکر مى‌کنند و مایلند. اگر در دوره‌ى آینده هم انتخاباتى صورت بگیرد، مسلّم باز همین خواهد بود؛ یک عدّه هستند که چیزهایى را قبول دارند، یک عدّه هم چیزهایى را قبول ندارند. این‌که منصوبین من در آن دستگاههاى گوناگون، مخالف این روند هستند، نه؛ من این را قبول ندارم. نخیر؛ آنها هم طرفدار اصلاحند. همانهایى که این‌جا اسم آوردند - و من البته اسم نمى‌آورم - افرادى هستند که اصلاح را دوست دارند؛ بسیار از آنها دولت را دوست دارند؛ خود آقاى خاتمى را دوست دارند و با ایشان همکارى مى‌کنند. به نظر من، این‌طور قضاوتها، قدرى رجمِ به غیب است و صلاح نیست.

    در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
    ۱۳۷۸/۰۶/۰۲
    خوشبختانه جناب آقاى خاتمى - رئیس جمهور محترم و عزیز ما - تازه‌نفس و آماده به کار و داراى توان و داراى شرایط لازم براى این کار هستند. من از این بابت هم خدا را سپاس مى‌گویم و هم ایشان را خیلى دعا مى‌کنم. وسط میدان هیأت دولت و مجموعه دولت، نگاهها باید به اشاره رئیس جمهور باشد....البته من وظیفه‌ام است که از شخص جناب آقاى خاتمى به عنوان رئیس جمهور محترم و دولت به صورت کلّى دفاع کنم و شما بدانید که دفاع خواهم کرد. نه این‌که در مقابل دشمنان دفاع مى‌کنم؛ حتّى در مقابل انتقادهاى غیر صحیح دوستان - یعنى عناصر داخلى و عناصر مؤمن و عناصر خودى - دفاع مى‌کنم؛ اما این به معناى آن نیست که دولت نباید در درون خود به نقد عملکرد خودش بپردازد. یک مقدار باید به نقدِ عملکردها بپردازید.

    در خطبه‌هاى نمازجمعه‌
    ۱۳۷۸/۰۹/۲۶
    ...طورى حرف مى‌زدند که مردم را دلسرد کنند تا پاى صندوقهاى رأى نیایند؛ اما مردم به حرف دلسوزانِ خودشان گوش کردند و به وسط میدان آمدند و با سى میلیون رأى در انتخابات شرکت کردند. واقعاً حرکت خیلى عظیمى بود و موفقیّت بزرگى براى ملت ایران و براى نظام جمهورى اسلامى شد. به مجرّد این‌که این انتخابات به پایان رسید و معلوم شد که جمعیتِ زیادى آمده‌اند و رئیس جمهورىِ منتخب مشخّص شد، رادیوهاى بیگانه طورى لحنهایشان را برگرداندند که انگارى دوم خرداد را آنها راه انداخته‌اند؛ انگارى که دوم خرداد مال آنهاست! تا به‌حال هم هنوز رها نکرده‌اند؛ تا الان هم که تقریباً دو سال و نیم مى‌گذرد، همچنان همان‌طور حرکت مى‌کنند! تبلیغات کردند و راجع به رئیس جمهورى محترممان حرف زدند و مطالبى گفتند.

    من این خاطره را مى‌خواهم عرض کنم: در همان روزهاى اوّل، دومِ بعد از انتخابات بود که جناب آقاى خاتمى - رئیس جمهور عزیزمان - از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات کردند. به ایشان گفتم من نمى‌دانم شما در این چند روز که گرفتار مسائل انتخابات بوده‌اید، فرصت کرده‌اید این رادیوها را گوش کنید یا نه؟ اما من گوش کرده‌ام. این رادیوها این‌طور وانمود مى‌کنند که حرکت دوم خرداد، حرکتى بر ضدّ انقلاب، بر ضدّ امام و بر ضدّ اسلام بود! روشهاى تبلیغات است؛ این‌طور حرکت مى‌کنند. من مایلم شما در همین اوّلین صحبتى که خواهید کرد، تو دهن اینها بزنید و نشان دهید که نه، قضیه این‌طور نیست؛ راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه، چهار روز ایشان یک مصاحبه مطبوعاتى داشتند. بعد که ایشان با من مجدّداً ملاقات کردند، گفتند من در حال آن مصاحبه مطبوعاتى چیزهایى در ذهنم آماده کرده بودم که بگویم؛ اما همه‌اش از یادم رفت. تنها چیزى که به یادم بود، همان حرف شما بود که گفتید تو دهن اینها بزنید. ایشان در آن مصاحبه، تو دهن آنها زد. تا امروز هم بحمداللَّه رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوّه قضایّیه و مسؤولان کشور، موضع انقلاب، موضع امام، موضع اسلام و پایبندى به ارزشهاى اسلامى را هر روز تکرار مى‌کنند.

    در دیدار با جوانان در مصلّاى بزرگ تهران‌
    ۱۳۷۹/۰۲/۰۱
    من خدا را شکر مى‌کنم که ملت ما بیدار و مسؤولان ما بحمداللَّه بر گرد محور دین و اسلام متّفق الکلمه‌اند. بسیارى سعى مى‌کنند از زبان مسؤولان کشور، از زبان رئیس جمهور یا دیگران، حرفهایى بزنند. اینها زحمت بیهوده مى‌کشند. رئیس جمهور، یک عنصر روحانى، مؤمن، مرید امام، متکفّلِ ترویج دین و داراى احساس مسؤولیت در این زمینه است. مسؤولان دیگر هم بحمداللَّه در سطوح بالا همین‌طورند. البته در مسؤولان میانى کسانى هستند که ما از آنها گله داریم.
    ...من البته مایل نبودم با این صراحت و تفصیل درباره بعضى از مطبوعات حرف بزنم. در واقع ناگزیر شدم. من با مسؤولان صحبت کردم. رئیس جمهور محترممان هم مثل من از این مطبوعات ناراحت است؛ من با ایشان هم صحبت کرده‌ام. شنیدم ایشان بعضى از اینها را جمع کرده‌اند، نصیحت کرده‌اند و به آنها حرفهایى زده‌اند. من نمى‌دانم آیا کار با نصیحت پیش مى‌رود یا نه؟ بعید مى‌دانم!

    در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران
    ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
    برادران و خواهران عزیز؛ مسؤولان و مدیران برجسته نظام جمهورى اسلامى! خیلى خوش آمدید. جلسه بسیار شیرین و مطلوب و ان‌شاءاللَّه مفیدى است. بیانات جناب آقاى خاتمى، بیانات خوب و مفید و حاکى از انگیزه‌هاى بسیار خوب و والا بود. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه همین مطالبى که فرمودند - بخصوص بخش اوّلِ آن که به سیره مولاى متّقیان و امام موحدان، امیرمؤمنان علیه‌الصّلاةوالسّلام معطوف بود - به یاد ما باشد و براى ما همیشه درس باشد.
    ...دشمنان ما در مواقع حسّاس در محاسبات خود دچار اشتباه مى‌شوند. البته اینها اشتباهاتى نیست که اگر من ذکر کردم، آنها بتوانند اصلاحش کنند؛ نه، اشتباه در شناختِ واقعیتها دارند. براساس این اشتباه برنامه‌ریزى مى‌کنند و برنامه‌ریزى غلط از آب درمى‌آید؛ لذا موفّق نمى‌شوند. آنها براى دفاع از رژیم پهلوى برنامه‌ریزى کردند و با همه قدرت هم ایستادند؛ منتها در شناختِ مسائل ایران، در شناختِ مردم، در شناختِ روحانیت و در شناختِ دین اشتباه کرده بودند؛ لذا شکست خوردند. این‌جا هم سرنوشتشان جز این نیست و شکست خواهند خورد.
    اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّلشان این است که آقاى خاتمى، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمىِ جمهورى اسلامى، نظام دیکتاتورى پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکّل از سرزمینهاى به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بى‌بدیل رهبرى دینى و معنوى در ایران، شوخى نیست.
    ...من واقعاً دریغم مى‌آید که اسم خاتمى عزیزمان - این سید آقازاده شریف مؤمن دلباخته به معارف دینى و دلباخته به امام و طلبه‌اى مثل خود ما - را آن‌طورى که غربیها مطرح کردند، مطرح کنم و ایشان را با گورباچف مقایسه کنم؛ ولى آنها این مقایسه را کردند و صریحاً گفتند که در ایران هم گورباچفى به قدرت رسید! البته فراموش نکنیم که متأسفانه یک عدّه هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئه‌اى را که پشت این اهانت هست، به طریق اولى‌ نفهمیدند! به مغرضان و آنهایى که مى‌فهمند چه دارد اتفاق مى‌افتد و چه مى‌خواهند پیش بیاورند، کارى ندارم؛ اما یک عدّه از آنهایى که مغرض هم نبودند، نفهمیدند که چه شد و دشمن چه مى‌خواهد انجام دهد.

    به آن تفاوتها برگردیم. تفاوت اوّل، تفاوت رئیس جمهور ما با آقاى گورباچف است. گورباچف روشنفکرى بود که حتى به احتمال زیاد به اصل و مبانى مارکسیزم هم اعتقاد زیادى نداشت؛ آدمى بود که اصلاً ساختار شوروى را قبول نداشت؛ خود او هم به زبانهاى مختلف این را اظهار کرده بود. البته در آن وقتى که سرِ کار آمد، چندان صریح نمى‌توانست اینها را بگوید؛ اما بالاخره اظهار مى‌کرد. رئیس جمهور ما، جمهورى اسلامى، دین و اعتقاد قلبى اوست؛ امام مراد و مقتداى اوست؛ یک روحانى است. آنها اول در خوش‌خیالیهاى خود حرفهایى زدند، هنوز هم سیاستمدارترین و موذى‌ترینهایشان آن حرفها را مى‌زنند؛ اما عدّه‌اى از آنها از این دو سال اخیر به وحشت افتادند و بارها در تبلیغات خودشان گفتند که نه، این هم از خودشان است؛ جزو همین بنیادگراهاست! اتفاقاً این را درست فهمیده‌اند! گورباچف به مبانى مارکسیزم بى‌اعتقاد و دلباخته غرب بود؛ حرفهایى هم که مى‌زد، حرفهاى غربیها بود؛ منتها با زبان روسى آنها را بیان مى‌کرد؛ والّا شعارهاى او هم غیر از شعارهاى آنها نبود؛ او دلباخته آنها بود! البته در این‌جا قضایاى بسیار ریزى - مثل سفرها، امتیاز دادنهاى دروغین و بیخودى و ... - هست که نمى‌خواهم آنها را بگویم؛ چون جاى این جلسه نیست؛ خود شما هم مى‌توانید آن قضایا را پیدا کنید.

    در دیدار کارگزاران نظام
    ۱۳۸۰/۱۲/۲۷
    واقعیّتهاى امریکا این است؛ حکومت امریکا این است؛ آن مشخّصه و ممیّزه‌اى که نظام امریکایى به دنیا نشان داده، این است؛ نه آزادى انسان، نه برابرى انسان. کدام برابرى؟! شما هنوز هم بین سیاه و سفید برابرى قائل نیستید. همین امروز هم از نظر شما رگه سرخ‌پوستى در یک نفر آدم در هر یک از مراحل گزینش ادارى یک نقطه ضعف براى او محسوب مى‌شود. برابرى انسانها؟! آزادى فکر؟! شما حاضرید همین سخنرانى، یا سخنرانى آقاى رئیس جمهور را در رسانه‌هایتان در امریکا پخش کنید؟ اگر آن‌جا آزادى فکر و آزادى بیان هست، همین سخنرانى نیم‌ساعته آقاى خاتمى را بردارید پخش کنید. کدام آزادى فکر؟! رسانه‌ها متنوّع است، اما بند ناف همه متّصل به دستگاه سرمایه‌دارى و سرمایه‌داران بزرگ امریکاست که اکثریّتشان در اختیار صهیونیستهاست! این معنى آزادى رسانه‌ها در امریکا است؟! چرا به مردم دنیا دروغ مى‌گویید؟

    در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش‌
    ۱۳۸۱/۰۴/۲۶
    نکته دومى که در این بیانیه [دولت آمریکا] قابل توجّه است، باز همان اشتباهات فاحش اینهاست که همیشه سعى کرده‌اند بین عناصر اصلى در کشور ما اختلاف ایجاد کنند. گویا راههاى امنیتى و جاسوس مآبانه و ترفندهاى دیگر، کارگر نشده و توى دهنشان خورده است. لذا رئیس جمهورشان را وارد ماجرا کرده‌اند که او بیاید بین عناصر اداره کننده کشور تفکیک قائل شود و بگوید ما این بخش را قبول داریم، آن بخش را قبول نداریم. کأنّه ملت ایران منتظر نشسته ببیند آنها چه کسى را قبول دارند، چه کسى را قبول ندارند! البته دروغ مى‌گویند؛ آنهایى را که مى‌گویند قبول داریم، قبول ندارند، والّا اگر ملت ایران واقعاً بداند که آنها به‌جد دنبال این هستند که اشخاص و جناحى را در کشور سرِ کار بیاورند، از لجِ آنها با آن جناح اگر مخالف هم نباشد، مخالفت خواهد کرد. البته این حیله هم کارگر نشده و نخواهد شد. رئیس جمهور محترممان در موضعگیرى خود توى دهن رئیس جمهور امریکا زد. جناحهاى مختلف کشور هم با این‌که در مسائل گوناگونى با هم اختلاف دارند، در این مسأله همه یک حرف زدند؛ همه به امریکاییها گفتند: فضولى موقوف! دخالت ممنوع! در امور داخلى کشور ما دخالت نکنید!

    در دیدار نمایندگان مجلس
    ۱۳۸۲/۰۳/۰۷
    مسأله امریکا این است که مى‌گوید: «ملت ایران! حکومت و حاکمیت ملى و ارزشهاى مورد قبول و احترام خودتان را رها کنید و از آنها دست بردارید!» وقتى این ارزشها و حاکمیت ملىِ متّکى به قانون اساسى و عملکرد خوبِ این بیست و چند سال جمهورى اسلامى از بین رفت، معنایش این است که امریکاییها بتوانند همان سلطه‌اى را که در دوران طاغوت بر این کشور داشتند، پیدا کنند، که مطلقاً به کمتر از این هم قانع نیستند. البته بین آنچه که به نظر آنها بد و بدتر است، بد را انتخاب مى‌کنند؛ یک نفر را بر نفر دیگر، یک جناح را بر جناح دیگر و یک حرف را بر حرف دیگر گاهى ترجیح مى‌دهند، که امروز همه چیز روشن شده است؛ اما به‌مجرّد این‌که چیزى برخلاف نظر آنها از هر گوشه‌اى صادر شود، موضعگیریشان را علنى مى‌کنند. امروز که امریکاییها با غرور - و به نظر من غرور احمقانه؛ حقیقتاً آنچه که امروز امریکاییها دچارش هستند و بالاخره سیلى آن را هم خواهند خورد، غرور احمقانه است - خیلى از حرفهایشان را صریح مى‌زنند، بعد از بیانیه‌اى که رئیس‌جمهورمان آقاى خاتمى دادند - و در آن مواضع اصولى خود را آشکار کردند که البته براى ما چیز تازه‌اى نبود، چرا که ایشان را مى‌شناسیم و همیشه مواضعشان را مى‌دانستیم - و در آن ایشان ایستادگى خود را بر مبانى اسلامى و نفرت و شکوه عمیقشان را از رفتار متکبّرانه امریکا نشان دادند - که همه شنیدید - آنها و همه مراکز تبلیغاتى دنیا علیه این بیانیه موضع گرفتند، در حالى‌که اینها همان کسانى بودند که در مواردى که لازم مى‌دانستند، از ایشان حمایت و تأییدشان هم مى‌کردند! مسأله آنها مسأله این شخص و آن شخص و این جناح و آن جناح نیست، بلکه مسأله این است که در این‌جا یک حاکمیت برخاسته از مردم - على‌رغم آنها - به‌وجود آمده که مبتنى بر ارزشهاى خودِ این مردم است، نه ارزشهاى مورد خواست آنها؛ ارزشهاى غربى، تحمیلى و وارداتى.

    در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان
    ۱۳۸۴/۰۲/۱۹
    هدف دشمن فقط دامن زدن به اختلافات سیاسى در بین جناح هاى سیاسى نیست؛ ایجاد اختلاف و دوگانگى در رأس حاکمیت نظام و ایجاد شکاف هم هدف مهم اوست. یعنى در رأس نظام و در تصمیم گیرى نظام، دو فکر متعارض وجود داشته باشد که سر هیچ مسأله یى نتوانند با هم کنار بیایند. روى این پروژه کار کرده اند؛ یک عده هم در داخل فشار آوردند که همین کار بشود. روى آقاى خاتمى هم خیلى فشار آوردند، اما ایشان تدین و عقل به خرج داد و زیر بار نرفت. اینها مى خواستند کارى کنند که در رأس نظام، بین رهبرى، رئیس جمهور و دیگر مسؤولان دعوا و اختلاف باشد؛ دائم این تصمیم بگیرد، آن نقض کند. صریحاً هم گفتند حاکمیت دوگانه، و در خیلى از جاها این را اعمال کردند.

    در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
    ۱۳۸۴/۰۵/۱۰
    ...من به سهم خودم - آن مقدارى که شاهد تلاشهاى شما بودم - از شما تشکر مى‌کنم. در سالهاى گذشته من شاهد تلاش پُرحجم و جدى جناب آقاى خاتمى و شما برادران و خواهران در همه‌ى زمینه‌ها بودم؛ این چیزى است که ما باید آن را نعمت بزرگى از نعم الهى بدانیم.
    ...لازم است از شخص جناب آقاى خاتمى هم صمیمانه تشکر کنم. این را به شما دوستان بگویم، به خود ایشان هم شاید بارها گفته‌ام؛ در طول هشت سالى که ما با ایشان به‌طور مستمر و مداوم در ارتباط بودیم، رفاقت و صمیمیت ما با ایشان روزافزون بوده؛ خدا را شکر. الان پیوند عاطفى و محبت‌آمیزى که بین بنده و آقاى خاتمى هست، از آنچه در هشت سال پیش بوده، بمراتب مستحکم‌تر است؛ و این ناشى از خصوصیاتى است که من در این مدت در ایشان حس کردم. تدین و پایبندى و نجابت و روحیه‌ى نجیب ذاتىِ ایشان واقعاً جزو امتیازات و خصال برجسته در ایشان است. ایشان در این مدت تلاش متراکمى انجام دادند؛ ما شاهد بودیم و مى‌دیدیم. در مقاطع زمانى مختلف، کشور و دولت و مسؤولان با حوادثى مواجه شدند، و ایشان در یکى از حساس‌ترین مراکز این مواجهه قرار داشتند و صبر و تحمل کردند؛ ان‌شاءاللَّه خداى متعال اجر این صبر و تحمل را خواهد داد.

    در میان خصوصیات ایشان، اگر من بخواهم روى یکى از آنها تکیه کنم، این است که ایشان در همه‌ى این مدت، دشمنانى را که کمین کرده و خیز برداشته بودند، ناامید کردند. خیلى‌ها از سال ۷۶ - از اول تشکیل این دولت - مى‌خواستند آقاى خاتمى را در موضع مقابله و مواجهه‌ى با نظام قرار دهند؛ خیلى هم تلاش کردند؛ ما شاهد بودیم. البته ریشه و مبنا و سلسله‌جنبان این تلاشها در بیرون از این مرزهاست؛ منتها کسانى هم متأسفانه همان انگیزه‌هاى فاسد و پلید را در داخل انعکاس مى‌دادند. خیلى تلاش کردند، اما آقاى خاتمى حقیقتاً مقاومت کردند. آن روزى که ایشان اعلام کردند وقتى مى‌گویم «جامعه‌ى مدنى»، مراد من مدینةالنبى است - که اتفاقاً دیروز یا پریروز در یکى از صحبتهاى ایشان من این را خواندم - خیلى خلاف انتظار بعضى‌ها شد؛ لذا به ایشان حمله کردند و فشار آوردند.

    ...من همیشه در این مدت شماها را دعا کرده‌ام. آقاى خاتمى را حداقل در هر شبانه‌روز یک بار دعا کرده‌ام؛ یعنى در تمام این مدت شاید هیچ شب و روزى نبوده که من شخص ایشان را دعا نکنم. بقیه‌ى مسؤولان و دیگران را هم همیشه دعا کرده‌ام و باز هم دعا خواهم کرد.
    آقای حاجی زکی در انتشار این نظرات مختار هستید در صورتی که احتمال می دهید برای سایت وزین شما مشکلاتی بوجود آید راضی به انتشار آن نیستم

    پاسخ:
    سعید جان بنده چون زیاد اخبار مخبار نمی بینم سندیت نوشته هات رو هم نمی دونم تایید کنم
    فقط به جهت رسالتی که دارم اینجا تاییدشون می کنم
    دروغ نگفته باشم کل متنت رو هم نخوندم چون الان کافی نتم وقتم کمه
    بعد سرفرصت می خونمش
    فدااات
    آقای سعید غ امیدوارم پشت همه این تایید وتمجید هایی که از زبان مقام معظم رهبری نثار آقای خاتمی کردید نیت صادقانه ای وجود داشته باشد . راستی یک سوال . چرا شما یکدفعه به یاد این افتاده اید که از ایشان این همه تعریف و تحسین را فهرست کنید ؟ خدای نکرده تب انتخاباتی که نیست ؟ واقعا دلم می خواهد بدانم این فهرستی که زحمت کشیده اید و تهیه فرموده اید چرا تا الان رو نشده . ساده انگارانه است که این فهرست را تنها یک اطلاع رسانی ساده تصور کنیم . چه شد که آقای خاتمی ناگهان اینقدر خوب و موجه شده اند ؟ چه شده که شما خاطرات 4 سال پیش را این قدر سریع فراموش کرده اید ؟شاید حافظه تاریخی شما پاک شده اما هنوز هم با یک سرچ ساده در اینترنت تصاویر آشوبهای 4 سال پیش را می توانید بیابید هنوز هم شعارهای به اصطلاح اصلاح طلبانه و در واقع اسلام زدایانه اعوان و انصار خاتمی را به یاد داریم .هنوز چرت و پرت های امثال کدیور و نوری زاد و فائزه ها را به یاد داریم . شایدهم خواستید با این کارتان داغ دل تازه کنید . من منکر برخی خدمات ایشان نیستم اما بلایی که عالم نما ها در طول تاریخ این ممکلت به سر مردم این سرزمین آوردند بیش از خدماتشان بوده .این را همه اضافه کنم که دزدی که با چراغ داخل شود کالای گزیده تری با خود می برد .
    پاسخ:
    آیکون یه وبلاگ نویس طنز نویس که داره کم کم تو اُفق محو می شه 

    باسلام و عرض تبریک سال نو به شما آقامهدی و خانوادت و آرزویی خوش برای تمام روزهای زیبا و خندان تمام مردم دنیا.

    واما بعد....

    جناب سعیدخان: به عنوان یکی از مخاطبان چل چو خواهشمندم، استدعا دارم، التماس میکنم فضای این وبلاگ را سیاسی نکنید.خیلی دلتان می خواهد حرفهایتان را بشنوند یا مخاطبان خاصی دارید پیشنهاد میکنم وبلاک تخصصی ایجاد نمایید.

    وقتی میبینم این حرفای شما اینجا خریداری ندارد فقط و فقط از خودم میپرسم چرا این بنده خدا اینجا نظر میگذارد.

    سعه صدر داش میتی باعث میشه که با نهایت لطفش نظرات شما تایید بشه ولی خواهشا نکنید.ازتون خواهش کردم

    پاسخ:
    تو قربون که اندی به فکر مُنه 
    چونو تو اندی خَبــــــــــــــــــــــــه هان؟ 
  • پاسخ سعید - غ به زندازندانی و واژه بیدار
  • زنداز ندانی عزیز چه اشکالی دارد در وبلاگ هر نظری مطرح شود اگر دقت کرده باشید من خالصانه از مدیر وبلاگ درخواست کرده بودم در صورتی که تنشی در وبلاگ ایجاد می شود از انتشار نظر ممانعت بعمل آورند و اما پاسخ واژه بیدار برادر عزیز آن اتفاقاتی که می گویید به نظر من به ضرر شما تمام شد که تحت هر شرایطی احمدی نژاد را مالک اشتر کردید و یک سال بعد اعلام کردید او منحرف است. دوست عزیز خاتمی و دیگر همفکرانش در کدام دادگاه محاکمه و محکوم شدند که شما اینگونه بی انصافانه به قضاوت نشسته اید. دوست عزیز قبول کن که همچنان که تو که در حال حاضر به دلیل این که حامی شرایط موجود هستی و اجازه داری وبلاگ داشته باشی و به هر کس که می خواهی دشنام دهی به دیگران هم این حق را بده. من شگفتم که حامیان دولت احمدی نژاد چه رویی دارند که امروز اینگونه با یک واژه انحراف خود را از همه چیز خلاص کرده اند.
    شما چرا یکطرفه به قاضی رفته اید و کلی گویی می کنید بهتر نیست شاخص های دوران آقای خاتمی را با امروز مقایسه کنید و بعد کلی گویی کنید. کدام عالم نما یادتان نرفته که یک زمانی عده ایی اعلام کرده بودند برای رای آوردن احمدی نژاد نذر کرده اند و یا این که سخنرانی او در سازمان ملل را در خطبه های نماز جمعه پیشنهاد داده بودند تا واحد درسی شود حال شما قضاوت کنید که عده ایی از علما که به هر دلیلی به حکومت می چسبند عالم نما هستند و یا امثال خاتمی.
    به نظر من خاتمی اشتباه بزرگی که از دید شما کرده این بوده که منتقد حکومت است اگر او هم به به و چه چه می کرد حتما مانند مرادهای شما محبوب بود. من پاسخ شما را به صورت مفصل به وبلاگتان خواهم فرستاد فقط این را بگویم که عنوان واژه بیدار به هیچ وجه با تفکرات بسته نوشته های شما همخوانی ندارد. شک نکن که روزی فرا می رسد که من و تو در کمال انصاف با هر دیدگاهی با هم گفتگو می کنیم. امیدوارم آن روز گفنگوی شما بر اساس اعتقادات باشد و نه اجبار شرایط موجود.
    پاسخ:
    رونوشت به زندانی و واژه بیدار جهت استحضار ...
    حرف آقات خا گوش هاندا!
    اسم سال جی خا بخچ خود انتخاب کره!
    ننان کلت به کا گنو ولی اندان بخچت دلواپشت گنایان(ایکن زبون درازی)

    احساسمیکنمقلبمهربونیداریکهمهربونیهارومیتونهلمسکنه

    خخخخخخخخخخخخخخ
    پاسخ:
    تو قربون با اون احساسد 
    پَ چون نیشد تاقِ نه؟!!
  • از واژه بیدار به مخاطبین چل چو به خصوص دوست عزیز سعید غ
  • با تشکر فراوان از آقای حاج زکی از اینکه در تایید نظرات دوستانی که در این وبلاگ ارائه نظر می کنند جهت حفظ فضای شاد این وبلاگ و احتمالا عدم تمایل قلبی صاحب وبلاگ به ارائه نظرات سیاسی برخی دوستان درآن پاسخ دوست عزیز (سعید غ ) را در قسمت نظرات وبلاگ واژه بیدار http://maemaien.mihanblog.com
    قرار می دهم .از ایشان (سعید غ)و دوستان عزیزی که تمایل به اطلاع از بحث ها دارند خواهش میکنم جهت حفظ حقوق وبلاگ چل چو و مدیر محترم آن به آدرس ذکر شده مراجعه کنند.
    پاسخ:
    درود برشما
    مخلصیم قربان ما کاری نکردیم که خجالتمون می دی 


  • مرکز مشاوره مهرپویان
  • سلام

    ای بابا انگار من فهمیدم کیه!!

    ولی اول باید از این آقا محمود بپرسم    :)

    پاسخ:
    خیالت تخت محمود نم پس نمی ده :)
  • مردی با ال نود نقره ای
  • واقعا نمیدانم چه بگویم آقای حاجی زکی. واقعا از این همه ابراز لطف شرمنده شدم.

    این اشتباهاتی که درباره من گفنید به دلیل این است که کمتر فرصت آشنایی پیش آمده. باور بفرمایید همه تعریفهایتان مبالغه آمیز و نارواست.

    من معمولا وبلاگ شما و بعضی از دوستان اینجا را میخانم و از قلم شیوای شما و سایر دوستان لذت میبرم

    از جناب کمش و  سایر دوستانی که لطف داشتند هم کمال تشکر و امتنان را دارم.

    انشاالله در سال جدید فرصت بیشتری برای ملاقات داشته باشیم. امیدوارم وبلاگ شما هم مثل همیشه پر رونق باشد.

    ببخشید دیر سر زدم. عید امسال آنقدر سرم شلوغ بود که فرصت اینترنت نداشتم.

     

    پاسخ:
    به به 
    درود بر شما 
    خیلی منتظرت بودم عزیز 
    خیلی خوشحالم کردی 
    خیلی 
    ممنون که لطف داری و امیدوارم امسال مجال بیشتری برای با هم بودن باشه 
    فدای تو با محبت 

  • مرکز مشاوره مهرپویان
  • واقعا باید به این آقا محمودتون افتخار کنید نم پس نداد ;)
    پاسخ:
    پس چی خیال کردی 
    داش محمود ما از اون خونواده هاش نیست که نم پس می دن :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی