چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

نوروز نامه - قسمت پایانی

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۲۷ ق.ظ

با درود مجدد ...

داشتم فکر می کردم این سال جدیدی که ما داریم انقد لی لی به لالاش می ذاریم مگه چقدر نکات مثبت داشته؟ چقدر خوب شروع شده؟ کلا" چقدر مال بوده؟ بعد دیدم از اول سال آدم بخواد منفی گرایی کنه و نقاط ضعف رو بکوبه تو سر سال نوپا همچین خوبیت نداره 

می خوام بگم فکر نکنید همه چی خوبه و همه چی آرومه؛ اما همیشه نکته های قشنگ بیشتر از نکته های زشت هستند منتهی باید با چشم دل ببینی و حسشون کنی ...


یه عده جَو زده و جوگیر، شب عیدی یادمه کمپین عدم خرید آجیل زده بودند و تریپ روشنفکری ورداشته بودند که ما عمرا" اگه آجیل بخریم!! موضع ما هم که از قبل روشن بود سال اولمون نبود که آجیل نمی خریدیم اما به جان شما نباشه به جان خودم هرجا ما رفتیم عید دیدنی حتی اونایی که سالهای قبل به جای آجیل تفتاله و مغز گردو سرو می کردند بدون استثنا آجیل خریده بودند!! خو مگه دلتون درد می کنه حرفی می زنید که نمی تونید روش وایسید؟!


بعضی رسم و رسوم عید برای خونواده هایی مثل ما که تازه شکل گرفته، دردسرهای خاص خودش رو داره مثلا همین دیدوبازدید!  رسمه که اول کوچیکترا برن دیدن بزرگترا ! طبیعتا" تا روز چهارم پنجم کسی برای بازدید نمی آد خونه ما و ما مجبوریم شب عید میوه نخریم و از میوه صدقه سری دولتی محروم، نکنه خراب بشه! درست موقعی که بزرگترای محترم هوس می کنند بیان خونمون میوه یهو قیمتش دوبرابر می شه! البته این قانون طبیعته و برای تعادل در جیب مبارک عیدی دهنده ها و عیدی گیرنده ها اتفاق می افته چرا که هرچی عیدی از بزرگترا گرفتی روز چهارم باید بدی میوه بخری تا به نوعی  آبرو داری کرده باشی ...

 

از ماحسنات دوازدهم فروردین همین بس که مترو مجانی می شه و دیدار از کاخ سعد آباد هم رایگان؛ تو مملکت ما هم که قربونش برم هرچیزی مفت باشه کوفت باشه!!  نمی دونید ملت چطوری یهو رگ تاریخ شناسیشون قُلمبه می شه و از ایستگاه حرم مطهر (خط یک) تا خود تجریش از میله های مترو آویزون می شن تا لختی در تاریخ و هنر این مملکت آرام بگیرند!!


" لعنت بر پدرو مادر و تیرطایفه ی هرکس که در این محل آشغال بریزد" این جمله؛ جمله ی آشناییه برای همه اما همیشه نتیجه برعکس داده چون تجربه نشون داده به دعای گربه کوره بارون نمی آد؛ هیچ کس هم ندیده این لعنت که گاها" با رنگ قرمز هم نوشته می شه به پدر و مادر کسی آسیب جدی رسونده باشه!! 

اما این بار بنده جمله ای دیدم که نه تنها نتیجه داده بود بلکه بدجوری به دل آدم می نشست : " رحمت بر پدر و مادر کسی که در این محل آشغال نریزد" 

بیاییم در سال جدید جور دیگری به دنیا نگاه کنیم ...

لبخند فراموش نشـــــــــــــــه ...

تا درودی دیگر بدورد  

پ.ن:

دوست داشتید سری به ولگردی های اینترنتی بزنید خالی از لطف نیست

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۳)

امسال عید واسه من خوب بود. چون اولا روز اول یعنی چهارشنبه تو خونه بودمو برنامه های نوروزیو دیدم. بعد هم عید دیدنیها که ظرف یک روز سر و تهش هم اومد. سه روز خونسار بودیم و هر سه روز  به گردش گذشت برعکس هر سال که همش تو خونه بودیم. بقیه اش هم خدارو شکر یک نفر هم نیومد عید دیدنی:) مثل هر سال. نه میوه و نه آجیل خریدیم. عیدیهامونم گذاشتیم گوشه جیب
پاسخ:
بابا دمتون گرم 
شما انگار از ما جلو تری 
می گم ما دست و بالمون خالیه 
شماره حساب بدم علی الحساب یه مقدار از اون عیدی هاتو بریز به حساب ما وضعمون خوب شد پس می دیم؟

نه به اون بهشتت که آب بستی بهش ششصد قسمت نوشتی نه به این که آبشو چلوندی هیچی ازش نموند! یه جور نوشته قسمت پایانی هر کی ندونه خیال میکنه پونصد قسمت بوده...

گفتم که مواظب باش تهرون بی تربیت نشی گوش نکردی...

 

ولی قشنگ بود دمت لب سوز:))

پاسخ:
اولا بهشت رو اب نبستم توش حالا حالا هم ادامه داره 
دوما" ما خیال می کردیم این مدتی که تهرانم می شه هر روز بیام آپ کنم؛ واسه همین قسمت بندیش کردم 
بعد دیدم نه باا فرصت نشد مزه ی نوروزم داره می ره دیگه خلاصش کردم :)
سوما" قربون آقا 
چهارما" هیچی خیلی نوکریم 
داش میدی سلام
این چند رو یه که خوسار دردانی خیلی خب بخه
فقط ودیژ این به که بیدرنیده

ایشالا که خوش بی

یه جورایی خومونمون اسیر و گرفتار کرتی
باید جوری تر بمین
باید جوری تر بیکسمین
راسی لبخند یادد وانشووووووووووووووو

امشی شیه سختی درپیش دارانی
بعد 17سال که از خوسار بشتانی این بار رکوردم بحمرت و 17شی خوسار دردانی
این شیه آخریه که امگو فرداژ بشانی خیلی سختو
شاید حس نکره چی چی داژآن ولی اونایی که مثه من خوسار درننده خب حالیژونه گنو که چی چی داژان

پاسخ:
مین روحد 17 رو بدخورتی و درخفته حالا گه ادگو بشه اوغوره گفتند اتاره بخچه من 
وچه بخند جوندم اگوا بالایو 

بسمه الرحمن 

سال نو مبارکتان باشد .جمله لعنت بر ابا واجداد کسی که در این مکان آشغال بریزد مربوط به زمانها ی دور بود ودر مورد جمله رحمت بر ابا واجدادتان که در این مکان آشغال نریزد دستآورد جنبشست که میتوان به عنوان مصداق به یکی از آنان اشاره کرد . مدتیست از  هر خانواده ای ایرانی حداقل یکی از اعضایشان دانشجوی یکی از علوم مختلفست خب این تاثیرش تا چه حدست .امروز در محله رباط ما رفتارهای این گونه افراد ملاک عملست ما به فرزندمان برای انتخاب دوست ویا هر چیز دیگری اینان را مورد نشانه قرار میدهیم . اگر انشااله این درون گرائی ها واین صف بندیهای الکی بپایان برسد خدا میداند ایران گلستان اخلاق برای همه عالم بشود خدا یا عزت ما ایرانیها را باز گردان به خق محمد (ص) وآل مطهرش . 

پاسخ:
می گم قربون هرچی رباطیه با صفا بشم من 
فدای اون سیبیلای از بنا گوش در رفتت بشم 
نمی شه شما به همه چی انقد عصا قورت داده نگاه نکنی 
بابا یه لعنت و رحمت چه ربطی به جنبش داره الکی سیاسیش می کنی نوکرتم 

برای دعای آخرت آمین گویانیم عزیز

salam

eideton mobaraok

kheili neveshtey ghshangi bood. bekhosos onja ke goftin حتی اونایی که سالهای قبل به جای آجیل تفتاله و مغز گردو سرو می کردند بدون استثنا آجیل خریده بودند!! 
   va inke رحمت بر پدر و مادر کسی که در این محل آشغال نریزد" 

nemidonam chera dige nemishe farsi baraton benevisam. chekardin ba ghalebeton?


    

پاسخ:
به به درود برشما خاله ی نازنین 
قدم رنجه فرمودید علیا حضرت 
شما همیشه با چشم لطف به ما نگاه می کنید وگرنه ما چیز خاصی نمی نویسیم که قشنگ باشد 
در مورد فارسی نوشتن هم مشکل از بلاد کفر است نه ما و قالبمان 
جای دیگر تایپ کنید اینجا پیستش کنید درست می شود انشالله ...

آخه امثال مونو تو مِگه فَرخِه کرو چطیر به دنیا بیکسنده .....

هاما سریا معلیمول حالمین هر ساژ همینو باید بینه یه عده ای چدکرنده بیکسه اما خود بیخوسه به کوری .....

ولی وس اینکه دلمون خوش بو که امسال فرخه کرو بو چَشم یه جور تر بیدکسان البته اگه چشمام بُر بکرو !!  وُ  دلو دماغژ بو ....

پاسخ:
تو بیکس فرخ کرو 
فقط جان میدی چپ چپ بینکس راس و حسینی بیکس 
جیگرد بخوران 
  • از سعید - غ به میدی خل و چل
  • مصاحبه زیر توسط آیت الله موسوی بجنوردی از اعضای دفتر امام و پدر همسر سید حسن خمینی با سایت آفتاب انجام شده به دلیل اهمیت آن حقیر آن را برای سایت چلچو به دلیل علاقه ایی که به این سایت دارم می فرستم و آقای حاجی زکی را در انتشار آن صاحب اختیار می دانم. آقا میدی عزیز اگر صلاح می دانید آن را منتشر کنید و گرنه من همچنان دوست دار شما هستم.
     از موثر‌ترین فقهای شورای عالی قضایی که گفتنی‌های بسیاری از آن دوران دارد. سید محمد موسوی بجنوردی فرزند میرزا سیدحسن بجنوردی صاحب کتاب القواعد الفقهیه است. فقیهی که روزگاری در مسجد جامع نجف (هندی) کتاب‌های رسائل و مکاسب و کفایتین را به زبان عربی برای شیعیان عرب زبان عراق، لبنان، سوریه و مصر تدریس می‌کرد و سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب از بنیانگذاران حزب‌الله لبنان از شاگردان وی بودند. روحانی خوش مشربی که ۱۴ سال خارج از ایران پای درس امام خمینی(ره) همواره حاضر بوده است و پس از پیروزی انقلاب در دفتر استفتائات امام مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۹ دادگاه عالی قضات را به دستور رهبر ایران راه‌اندازی کرد. از سال ۱۳۶۰ به مدت دو دوره تا سال ۱۳۶۸ به عضویت شورای عالی قضایی درآمد و تا زمان تغییر قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ که منجر به حذف شورای عالی قضایی شد عضو این شورا بود. در این شورا بخش مهمی از تدوین قوانین و اصلاحیه‌های مربوط به قانون مدنی و آیین دادرسی کیفری و قانون مجازات اسلامی و نظارت مستقیم بر احکام همۀ دادگاه‌ها بر عهدۀ وی بوده است. آیت‌الله موسوی بجنوردی در گفت‌وگو با سالنامه «اعتماد» از همراهی‌اش با امام در نجف و پاریس، حضورش در شورای عالی قضایی، اعدام‌های ابتدای انقلاب، اختلاف با دادستان آن روزهای انقلاب، عزل بنی‌صدر و فرمان هشت ماده‌ای امام سخن گفته که «تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از آن را انتخاب کرده است:
     
    * در پاریس در هتلی با نام پرنس دوگال می‌آمدم و می‌خوابیدم که این هتل در شانزه‌لیزه بود. یک روز اول صبح بود، دیدم در اتاق را می‌زنند. در را باز کردم دیدم که یک خانمی حدودا پنجاه ساله با یک آقای لبنانی که او را می‌شناختم. این آقا در پاریس انتشارات داشت. من خیال کردم این‌ها برای مصاحبه برای امام آمده‌اند که گفتم باید بروید نوفل‌لوشاتو که این‌ها گفتند نه ما با خود شما کار داریم. خانم گفت که من ماه گذشته به عنوان خبرنگار هلندی آمدم که با آیت‌الله خمینی مصاحبه کنم که دکتر یزدی برای من نوبت گذاشت دیروز. من دیروز که رفتم آقای دکتر یزدی من را پیش آیت‌الله خمینی برد. آیت‌الله خمینی هم یک نگاهی به من کرد و رو به آقای دکتر یزدی گفت من با ایشان مصاحبه نمی‌کنم. آقای دکتر یزدی هم هرچه قدر به امام گفتند که این خانم وقت گرفته‌اند برای مصاحبه، امام گفتند این خانم خبرنگار نیست که دکتر یزدی به من گفت خانم برویم. حالا من آمده‌ام از شما سوال کنم دستگاه اطلاعتی شما چقدر قوی است برای اینکه من یهودی هستم. بچه پاریس هستم و روزنامه‌نگارم نیستم. من به اسم خبرنگار رفتم خدمت آیت‌الله تا برآورد از شخصیت ایشان تهیه کنم. این جریان را غیر از من و شوهرم که خاخام یهودی است هیچ کسی خبر ندارد، شما از کجا خبر دارید؟ این دستگاه اطلاعاتی شما از کجا به این موضوع پی برده بود و به آیت‌الله خبر داده بودید؟ من به این خانم گفتم المون ینظر به نور الله و از این حرف‌ها زدم که او گفت من قبول ندارم این حرف‌ها را. گفتم قبول نمی‌کنی که نکن. از سوی دیگر امام شعله‌ای از ذکاوت است، سر او کلاه گذاشتن خیلی مشکل بود. این‌ها که رفتند من رفتم نوفل‌لوشاتو.
     
    * مهندس بازرگان ملی‌گرا نبود. او عضو نهضت آزادی بود و از جبهه ملی جدا شده بود مانند مرحوم طالقانی. این‌ها اعضای مذهبی جبهه ملی بودند که جدا شدند از این جبهه مثل مرحوم طالقانی، دکتر یزدی، این‌ها آدم‌هایی بودند که از اول این‌طور نبود که با روحانیت مخالف باشند. رهبری امام را قبول کردند.
     
    * در‌‌ همان ایام آیت‌الله شبیر خاقانی آمده بود قم. ایشان داشت صحبت می‌کرد که امام به او گفت من از شما گله دارم. شما چرا پشت سر آقای بازرگان حرف می‌زنی؟ من ۳۰ سال است بازرگان را به خوبی می‌شناسم. من خودم این جمله را از امام شنیدم.
     
    * بزرگترین جنایت و خیانت را به ایران و ایرانی، منافقین کردند. ما وضعیتمان در ایران امنیتی نبود. اصلا نیاز به وزارت اطلاعات و این‌ها نداشتیم. این‌ها جو ایران را امنیتی کردند. ترور‌ها و اقداماتی که این‌ها کردند جو ایران را امنیتی کرد. نقشه جمهوری اسلامی این نبود که کسی را زندان بکند، نیروی اطلاعاتی بسازد و بگذارد و این کار‌ها را تهیه ببیند. به قدری همه مسایل مردمی بود که اصلا این اقدامات در افکار ما نمی‌آمد که باید یک روزی سیستم امنیتی درست کنیم.
     
    وزارت اطلاعات برای مقابله با این‌ها راه‌اندازی شد. مدام ترور می‌کردند. سیستم امنیتی درست شد تا جلوی این‌ها را بگیرند. گروهک فرقان شاخه‌ای از این‌ها بودند. این گروهک آقای مطهری، موجود به این با ارزشی را ترور کردند. قرنی را ترور کردند. بعد هم مجاهدین خلقی‌ها شروع به ترور کردند. این‌ها با کارهایشان نظام را طرف ساخت تشکیلات امنیتی کشاندند وگرنه اصلا در ایران این حرف‌ها مطرح نبود. به قدری همه کار‌ها مردمی بود اصلا در اندیشه کسی این فکر وجود نداشت که بیاییم و وزارت اطلاعات تشکیل بدهیم. وزارت اطلاعات هم تقریبا سال ۶۳-۶۲ تشکیل شد. پیش از آن هم آقای خسرو تهرانی که خدا حفظش کند در اطلاعات نخست‌وزیری مسایل را تا حدودی پیگیری می‌کرد. اصلا به سازمان اطلاعاتی و امنیتی نیازی نبود. یک جا کوموله، یک جا چریک‌های فدایی خلق در کردستان، از این طرف هم منافقین بلند شدند. مجموعه این تهدیدات وضعیت امنیتی را برای ایران به دنبال داشت وگرنه نظام جمهوری اسلامی دنبال وزارت اطلاعات داشتن نبود. امام اگر جایی می‌خواستند بروند سوار یک پیکان می‌شدند و می‌رفتند. ایشان وقتی که در قم بودند و جایی اگر می‌خواستند بروند خود ایشان جلو می‌نشستند و بنده و آقا شیخ حسن صانعی عقب می‌نشستیم و مثلا می‌رفتیم دیدار این آقای شبیر خاقانی و محمد شیرازی. پاسداری اصلا همراه ایشان نبود. راننده امام فقط پاسدار بود.
     
    * در آبان ماه سال ۵۷ بود که خبرنگار روزنامه فیگارو آمد از امام پرسید شما اگر پیروز شدید سیستم حکومتتان چه خواهد بود که امام به صراحت گفتند؛ جمهوری اسلامی. او پرسید جمهوری به چه معنا؟ اینکه مردم رییس‌جمهور را به طور مستقیم انتخاب بکنند یا اینکه مردم، پارلمان را انتخاب بکنند و پارلمان، رییس‌جمهور را انتخاب کنند که امام بلافاصله گفتند نه مثل مال شما که مردم رییس‌جمهور را مستقیم انتخاب بکنند. روزنامه فیگارو آبان ۵۷ را اگر پیدا کنید تصریح امام را می‌بینید. من حضور داشتم. امام از‌‌ همان اول دنبال جمهوری اسلامی بودند.
     
    * یک دادگاه عالی در قم تشکیل شد سال ۵۹ که نظارت کند بر احکام اعدام و مصادره‌ها که این دادگاه با دستور امام تشکیل شد. من با عده‌ای مانند آیت‌الله فاضل لنکرانی، آقای مومن، آذری قمی به این دادگاه‌ها رفتم. نظارت می‌کردیم که خیلی از این احکام اعدام که داده می‌شد اگر بر موازین اسلامی و قانونی نبود رد می‌کردیم.
     
    * احکام اعدام بعد از آنکه قاضی حکم می‌کرد و به دیوان عالی کشور می‌رفت تایید می‌کرد و سپس به اداره فنی در دادگستری می‌رفت و این اداره هم تایید می‌کرد ما آمدیم و گفتیم باز باید یک نظارتی باشد که ببینیم خدای ناکرده یک کسی که استحقاق اعدام ندارد محکوم نشود. در شورای عالی قضایی به من گفتند شما این کار را انجام دهید. من هم دقت می‌کردم پرونده‌هایی را که حکم اعدام صادر شده بود، الی ماشاءالله حکم اعدام صادر شده بود. پرونده‌ها را بررسی می‌کردم و اشکالات زیادی می‌گرفتم. اشکالات را به دیوان عالی کشور ارسال می‌کردم. دیوان عالی یا نقض می‌کرد که مجددا برود و در دادگاه بدوی رسیدگی شود یا برمی‌داشت این ایرادات را می‌گرفت و باز هم حکم اعدام را نقض می‌کرد تا دادگاه بدوی مجددا پرونده را بررسی کند.
     
    * یک خانمی بود که محکوم به اعدام شده بود به عنوان که یک بچه‌ای به اسم پدرام که متعلق به خودش نبوده را کشته است. این زن بابای پدرام بود. پرونده را برای بررسی برای من فرستادند. پدر پدرام آمد پیش من و گفت پدرام جگر گوشه من است و به خدا قسم این زن، قاتل پدرام نیست. این مادرش برای این زن پاپوش درست کرده است. حرف پدر پدرام سبب شد تا من خیلی روی پرونده دقت کنم. ۶ـ۵ تا اشکال گرفتم. پرونده را به دیوان عالی کشور فرستادم. دیوان هم که اشکالات من را دید حکم اعدام را نقض کرد و پرونده را به دادگاه بدوی که حکم صادر کرده بود فرستاد. دادگاه بدوی هم پس از بررسی مجدد حکم اعدام را باطل کرد. کسی که بنا بود فردا اعدام شود تبرئه شد. مستندات این بود که مادر بچه تحریکاتی را انجام داده است. این خیلی من را خوشحال کرد که یک فرد بی‌گناه به تمام معنا جلوی اعدامش گرفته شد. بعد داشتند زمینه‌سازی می‌کردند که مادر اصلی پدرام را اعدام کنند که من گفتم حالا بچه این زن کشته شده و این زن را به خدا واگذار کنید. گفتم ما که دنبال اعدام نیستیم. ما می‌خواهیم کسی که بی‌گناه است اعدام نشود. در تمام این مدتی که در شورای عالی قضایی بودم هیچ وقت دنبال این نرفتم که این فرد مستحق اعدام است و چرا اعدام نشده است. کار من هیچ وقت این نبود. کار من این بود که این فرد مستحق اعدام نیست و چرا حکم اعدام دادید و جلوی اعدام خلاف را می‌گرفتم.
     
    * یک موردی بود که نامه‌اش به من رسید و بررسی کردم. یک پسر زیبایی بود که پدرش از قضات دیوان عالی کشور بود. برای این پسر گزارش نوشته بودند که این پسر به دلیل زیبایی حتما باید دوست دختر داشته باشد. من این گزارش را خواندم گفتم آخر این چه حرفی است که این‌ها می‌زنند. این پسر را به خاطر زیبایی از تحصیل در دانشگاه محروم کرده بودند. گفتم باید این ایراد را از خدا بگیرید که این پسر را زیبا خلق کرده است. مجموع این مسایل که جمع شد حضرت امام فرمان هشت ماده‌ای را صادر کرد.
     
    * دادگستری زمان شاه دادگستری خیلی سالمی بود. زمان شاه، ساواک و دربار هرگز با دادگستری خوب نبودند، چرا که قضات دادگستری هرگز زیر بار این‌ها نمی‌رفتند. قضات دادگستری آدم‌های خیلی سالمی بودند. مساله رشوه در دادگستری زمان شاه به قدری کم بود که باور نمی‌کنید. مساله بعد هم اینکه این قضات زیر بار حرف زور و توصیه ساواک نمی‌رفتند. حکم تبعید و دستگیری به ساواک نمی‌دادند. قضات زمان شاه خیلی مستقل بودند. در یک سیستمی که حکومت پلیسی بود اما دادگستری، دادگستری سالمی بود. اکثر قضات، قضات سالمی بودند. آدم‌های شریف و با فضل بسیاری در میان آن‌ها بود. قضات دیوان عالی کشور افرادی داشت آدم از نشست و برخاست با آن‌ها لذت می‌برد و در دادسرای انتظامی قضات یا حتی در دادگاه‌های عمومی افراد باسواد و با تجربه زیادی وجود داشت.
     
    * یکی از موارد اختلافی با ایشان (اسدالله لاجوردی) این بود که ما می‌گفتیم هر کسی دوران محکومیتش تمام شده باید آزاد کنید. ما یک مرتبه آگاه شدیم که زندانیانی هستند که دوران محکومیتشان تمام شده اما آزاد نشده‌اند. آقای لاجوردی را خواستیم و به او گفتیم ظرف ۴۸ ساعت همه این زندانیانی که دوره محکومیتشان تمام شده باید آزاد شوند. اگر مجرم است دوباره باید محاکمه شود اما بدون محکومیت هم خلاف شرع است و هم خلاف قانون که کسی را در زندان نگه دارید. البته شرایط به گونه‌ای شد که سیاست‌های شورای عالی قضایی با وجود ایشان جور در نمی‌آمد و به ایشان اطلاع داده شد که شما استعفا بدهید. آقای لاجوردی هم استعفا داد و حجت‌الاسلام رازینی حاکم شرع مشهد بود که حکم دادستان انقلاب تهران را برای او صادر کردیم.
     
    * می‌گفتیم که باید با زندانیان خوش رفتاری شود. باید به هیچ وجهی در زندان‌ها شکنجه نباشد. باید حقوق زندانیان سیاسی عمل شود.
     
    * آن موقع این‌ها زندانیان را تعزیر می‌کردند. خب این تعزیر از نظر ما درست نبود که کسی که در زندان است بیاید و تعزیر هم بشود.
     
    * بازرس می‌فرستادیم مثل آقای مجید انصاری، این بازرس‌ها را به زندان‌ها برای سرکشی می‌فرستادیم تا ببینیم شرایط زندان‌ها چگونه است. چرا که من به جزء عضویت در شورای عالی قضایی، عضو هیات چهار نفره عفو امام (بنده، آیت‌الله محمدی گیلانی، آیت‌الله ابطحی کاشانی و قاضی خرم‌آبادی) هم بودم. یکی از کارهای این هیات فرستادن بازرس به تمام زندان‌های کشور بود. تا بفهمیم که چه کسی اصلاح شده و کی اصلاح نشده است. مسجل می‌شد که کسی اصلاح شده او را عفو می‌کردیم.
     
    * مرتب عفو می‌کردیم یا برای مناسبت‌هایی مانند ۲۲ بهمن یا عید قربان یا عید فطر زندانیان را عفو می‌کردیم. امام به ما تفویض کرده بودند که کسانی را که اصلاح شده‌اند عفو کنیم. ما چهار نفر که حکم عفو یا کسی را امضاء می‌کردیم آن نفر عفو می‌شد. خیلی‌ها هم بودند که به احکامشان تخفیف می‌دادیم.
     
    * من چندین مرتبه بدون اینکه خبر بدهم برای سرکشی به زندان اوین و بعضی زندان‌های دیگر رفتم. اگر چیزهایی می‌دیدم به آقای لاجوردی می‌گفتم. آقای لاجوردی با من جور بود. وقتی به او می‌گفتم این نقص وجود دارد می‌پذیرفت. هیچ وقت با من مخالفت نمی‌کرد.
     
    * اعضای شورای عالی قضایی خسته شده بودند و خودمان از عوامل و دلایل اصلی منحل کردن شورای عالی قضایی بودیم. دیدیم که تنها راه فرار ما از کار اجرایی تنها منحل کردن شوراست.
     
    * من خیلی آدم عاطفی‌ای بودم. نامه‌ای که از افراد مختلف برای من می‌آمد تحت تاثیر قرار می‌گرفتم. برای مثال یک کسی قرار بود اعدام شود پدرش یا همسرش نامه برای من می‌فرستادند، خسته شده بودم. به خدا قسم بعضی روز‌ها سه، چهار مرتبه گریه می‌کردم. اشک‌هایم را پاک می‌کردم می‌رفتم ببینم نامه‌اش چقدر درست است و می‌شود کار او را درست کرد یا نه. همین هم سبب مریضی من شد. مردم هم این روحیه من را می‌شناختند و برای من نامه می‌نوشتند. همین مسایل واقعا خسته‌مان کرده بود. برای من از این دست نامه‌ها زیاد می‌آمد و من هم دنبال این نامه‌ها می‌رفتم.

    پاسخ:
    متن رو خوندم اگه مستندات کافی برای اثباتش باشه آدم خوبی بوده در اصل خوب که چه عرض کنم خیلی آدم خوبی بوده 
    معمولا آدمهای خوب رو انقدر مردم اذیت می کنند که یا مریض می شن یا استعفا می دن 
    نمی دونم هنوز در قیر حیات هستند یا نه ولی اگر هستند خدا حفظشون کنه 
    می گم داش سعید تو که انقد به این چیزا علاقه داری مشالله چونه ی گرمی هم برای حرف زدن داری خوب بیا تو هم تو گو یه وبلاگ بزن راحت حرفاتو توش بنویس قربونت برم 

    سلام اومدم یه تشکر کنم و برم

    داداشم  یه تقویم از سندیکا آورد که از طراحیش خیلی خوشم اومدم و کلا یه یک ساعتی تو دست خانواده می چرخید  بعدشم صد تا صا حب پیدا کرد البته  من طمع همه رو بریدم

    خواستم به خاطر طرح  جذابش ازتون تشکر کنم

    خسته نباشید

    پاسخ:
    درود برشما خواهش می کنم 
    قابل شما رو نداشت 
    خوشحالم که مورد پسند واقع شده 
    قسمت نشد که بیایم بازدید...
    حالا عب نداره یه شب دعوتیم خونتون :))
    پاسخ:
    بچه می ترسونی؟
    هر کی نیاد خیلی خره  :)
    خداوکیلی مولت دادی کسی بیاد خونتون؟ اصلاً پنجم تو اینجا بودی که عزا ماتم میوه گرفتی؟!!! کو این شکلکا یاچن؟!!!
    پاسخ:
    تو یکی دیگه واس ما سوسه نیا زن زلیل بدبخت نزار بگم از روز اول عید به زور بردندت شمال تا روز چهاردهم :))

    این روزها بر شما خوش و خرم...

    لذت بردم مثل همیشه جذاب و پرلبخند.

    همیشه پایدار و شاد باشی..

    پاسخ:
    قربون آقا 
    فدایی داری 

    سلام

    تو روح رفیق بی معرفت.(آیکون دوست عصبانی)

    در ضمن جریان این تقویمه چیه؟ واسه منم بذار کنار.

    پاسخ:
    چاکرتیم عزیزم 
    چشم برات می ذارم کنار 
    جریان خاصی نداره 
    یه جریان معمولیه 

    متاسفانه قبل از اینکه جوابتون به کامنتو بخونم عیدیها مصادره شد  ایشاالله سال دیگه
    پاسخ:
    ای بابا ما سر چشمه هم بریم آبش خشک می شه 
    حالا تا یه سال باید صبر کنم آیا؟
  • مرکز مشاوره مهرپویان
  • سلام سال نو مبارک

    ای بابا ما خونساریا که عید نداریم مگه این تهرانیا و .... میذارند

    دقت کردید ما قبل از عید هرچی پول داریم میدیم برا خرید گوشت و مرغ که مهمون میاد طوری که دیگه به خرید لباس و ... نمیرسیم

    حالا اونا قبل عید یخچالارو خالی میکنند که نیستند نگنده و پولاشونم میره برا لباس و قر و فر که فیسشم به ما میدند

    (البته اقوام ما که قدمشون رو چشممون)  :)

    پاسخ:
    یکی به نعل می زنی یکی به میخ؟!! 
    اقوام شما اونچه باید می فهمیدند فهمیدند 
    اما خیالت راحت این کا هرسالشونه یک درصدم احتمال نده کوتاه بیان 
    سال دیگه زودتر میان :)))
    یماری احساس تکلیف در مطب دکتر ولایتیآیدین سیارسریع

    در راستای افزایش احساس تکلیف مسئولین سابق و با عنایت به این که آقای ولایتی گفته هر کس که احساس تکلیف کرد لازم نیست حتما کاندیدای ریاست جمهوری شود و همین 30،40 نفری که هستیم کافیه، دیالوگ های زیر می تواند فتح بابی باشد برای حل بحرانی به نام «احساس تکلیف!»

    ...
     در مطب پزشک
    - آقای دکتر مدتیه پهلوم یه جوریه! 
    - چه احساسی دارید؟
    - احساس تکلیف. 
    - 20 میلیون می گیرم با جراحی احساس تکلیفت رو برمی دارم. 
    - 30 میلیون میدم، بذار باشه! 
    - واسه چی؟
    - آخه ریاست جمهوری دوست دارم! 

    در خانه 
    - بچه تکلیف هات رو انجام دادی یا نه؟
    - نه! هنوز احساس تکلیف نکردم. 

    شعری از یک کاندیدای غمگین از ولایتی
    روزگار غریبی است نازنین/ دهانت را می بویند/ مبادا گفته باشی احساس تکلیف می کنم/ احساس تکلیف را در پستوی دفتر کار نهان باید کرد ... آه! 

    بعد از انتخابات، مصاحبه با کاندیدای پیروز
    - الان چه احساسی دارید؟
    - احساس سبکی! 
    - پس احساس تکلیف چی شد؟
    - الحمدلله برطرف شد! دیگه ندارم! 

    بعد از انتخابات، مصاحبه با کاندیدای شکست خورده
    - شما چه احساسی دارید؟
    - احساس وزیری، نماینده ای، مشاوری چیزی شدن! 
    - پس احساس تکلیف چی شد؟
    - دایورت. 

    بعد از انتخابات، مصاحبه با یک کاندیدای شکست خورده ی دیگر!

    - حاج آقا! احساس تکلیفتان چطور است؟
    - همچنان در جای خود باقی است! من تا روزی که امکان خدمت به مردم فراهم نشود احساس تکلیف می کنم!
    - یعنی کلا عرصه را ول نمی کنید دیگه؟
    - مردم به من نیازمندند.
    - خب اگر نیازمند بودن رای می دادن دیگه. 
    - شاید پست ریاست جمهوری را سنگین می دیدند و نمی خواستند من خسته شوم.
    - شاید هم شما را سنگین می دیدند و نمی خواستند ریاست جمهوری خسته شود! 
    - چی گفتی؟
    - هیچی عرض کردم احساس تکلیف چقدر چیز خوبیه. همیشه داشته باشید ایشالا. 

    در معیت محسن رضایی

    - آقا محسن شما هم احساس تکلیف می کنید؟
    - من اینقدر شرکت کردیم که دیگه بی حس شدم! 

    در پایان
    تمام احساساتی که یک رئیس جمهور در طول چهار سال می کند: 
    شش ماه قبل انتخابات: احساس تکلیف
    سه ماه قبل انتخابات: احساس تلطیف (مهر ورزیدن به مردم)
    چند ماه بعد از انتخابات: احساس تحلیف
    نیمه اول: احساس تنظیف (پاک کردن آثار دولت های قبلی)
    نیمه دوم: احساس تضعیف
    وقت های اضافه: احساس تشریف (بردن)


    پاسخ:
    یعنی فقط یه چیز می تونم بگم اونم اینه که :
    سیاست رو هم وقتی قاطی طنزمی کنی طنز نابود می شه ...
    سعید عزیز جون بچت جون هرچی مرده 
    بیا و یکم خونساری بازی دربیار 
    یکم بیا بیرون از این فضا
    حالا کو تا انتخابات مرد مومن 
    هنوز مونده تا احساس تکلیف 
    چرا انقد زود؟
    آقا مهدی به عنوان مخاطب وبلاگت به جناب سعید غ میگم خواهش دارم استدعا دارم فضای این وبلاگ رو نبر به اون چیزی که خودت دوست داری.واقعا اذیت میشم.اگه این جناب خیلی حرف تو دلش مونده بره یه وبلاگ تخصصی بزنه.هی هیچی نمیگم.عصبانی ام................خیلی هم عصبانی ام.از طرف من بهش بگو هیچکس اینجا علاقه ای به این بحثا نددددددددداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررررررره. باباجون علاقه نداره.
    پاسخ:
    والله چی بگم 
    من خودم زیاد تو این مایه ها نیستم یعنی کلا تو این مایه ها نیستم 
    اما خوب چیکار می شه کرد هرکسی یه جوریه 
    اینجا هم کسی به دعوت من نمی آد که من بخوام براشون تکلیف مشخص کنم 
    هرکس هر مدلی هست قدمش رو چش و چار ماست 

    جیگرتو خام خام
    چقد دلم تنگتون شده همین روزا میام پیشتون :*
    پاسخ:
    فدات بشم عزیزم
    بی صبرانه منتظر قدوم مبارکت هستم 
    نظر منو کی خورد؟
    من یادم رفته چی نوشتونده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!! :(((

    پاسخ:
    برو خودتو سیاه کن 
    این بار چندمه اینجوری سوسه میای
    نظر نمی دی بعد تِوون می شی 
    نظرچی؟ کشک چی؟
  • سعید-غ در پاسخ به زندانی
  • برادر عزیزم زندانی بزرگوار سعی کن تحمل خودت را بالا ببری. اصلاً از کنار مطالب من با چشمان بسته عبور کن. من بارها به آقای حاجی زکی نوشته ام که تصمیم انتشار یا امتناع از انتشار مطالب من را خودت بگیر. دوست عزیز از چه چیزی عصبانی هستی. راستی اگر شما مسئول بودی چه کار می کردی. چرا اینقدر افکارمان بسته است که تحمل شنیدن هیچ حرفی را نداریم. خوب مسئول وبلاگ می تواند مطالب را منتشر نکند. بنده شخصا استنباطم این است کهآقای حاجی زکی فردی معتدل هستند که در مورد مطالب به عدالت رفتار می کنند. دلیل عصبانیت شما چیست. خوب من می گویم مگر چه ایرادی دارد لابلای مطالب طنز دو حرف سیاسی هم زده شود. آخر کجای این عصبانیت دارد. من می گویم چند نفر هم اگر یک بحث سیاسی فنی کردند چه اشکالی دارد منتشر شود. من در سایت های دیگر فضا برای اظهار نظر دارم و تحلیل هایم هم حالا چه درست و چه غلط طرفداران خاص خودش را دارد ولی به عنوان یک خوانساری خواستم ضمن عرض ارادت کمی از اوضاع هم بنویسم ولی ظاهراً برخی از همشهری هایم  تحمل شنیدن آن را ندارند ولی زندانی عزیز اگر می فهمیدم کجای مطالب من شما را عصبانی کرده  بهتر بود شما با این پیامتان خواستید دو نکته را برسانید اول مدیریت وبلاگ را زیر سوال برده اید و دوم مطالب من را بدون دلیل زیر سوال برده اید. خوب است من هم پاسخ بدهم شما به این وبلاگ نیایید ولی من دستور نیامدن شما به وبلاگ را از 100 فحش هم بدتر می دانم. پس استدعا دارم سعه صدر داشته باشید و آستانه تحمل خود را بالا ببرید. من مطالب متنوعی از جبهه و سیاست در این وبلاگ نوشته ام ای کاش مشخص می شد کدام قسمت مطالب شما را عصبانی کرده است. و آما آقای حاجی زکی اگر موافق هستید من دیگر مطلبی نفرستم. واقعا فضا چقدر تنگ و تیره و تار است که ما این گونه نسبت به هم واکنش نشان می دهیم
    پاسخ:
    آقا انگار این داستان داره بو دار می شه 
    سعید جان با همه ی احترامی که برات قائلم ازت اجازه می خوام تو تایید نظراتت یکم وسواس به خرج بدم 
    آقا دروغ چرا 
    تا قبر چارتا انگشت بیشتر نیست 
    اول سالی ما هم بیچاره نشیم با این نظرات قلمبه سلمبه شما  :)))
    خیلی نوکرتم به مولا 

    سلام

    ماکه نخریدیم هرجارفتیم اگه بودنخوردیم

    نمردیم وچیزیمونم نشد

    پاسخ:
    خوب خداروشکر که طوریتون نشده 
    ماهم نخوردیم چیزیمون نشد اما از کیسمون رفت 
    نه عامو
    واقعا نظر دادم-نشون به اون نشون که  گفتم فامیلامون تا ما می رفتیم عید دیدنیشون آجیلاشونو قام می کردند!
    ولی بقیش یادم نیست :)

    پاسخ:
    جون تو نظری نیومده برا من 
    جون تو که بادمجون نیست من الکی قسم بخورم ارزش داره :))
    هرچند نظر منو یکی خوردونده! ولی من از جان گذشتگی میکنم ، دوباره نظر میدم:

    قیم و خویش هاما امسال فقط یک کاسه آجیل هرکی بخچ خونواده و قت وقیم از هاما ویدرون هاژ گفته به ، این به که هرکا هاما سر زده بشتمین کیژون ، کاسیه ژون ورگفت و وروست!

    امسال موفق گنایان پوصد تیمن از آواجیم عیدی هاگیران ، و خیالم راحت گنا که تا سال تر بیمه گنایان.
    قیر اون دزدی شی عیدی و اندان مین کله هم خوستن مین عید ابی ملالی نبه فقط اندان غذا ها تکراری گنا به!
    هر یاقا جی من بومیان کلا قرمزی بیکسان ، سنگ پاژون یگراگی مخ گنا و آخرش صدا به صدا نرسا!
    مین راستای طرح مفتی و کوفتی چنتا شیرینی نارگیلیم جی بخورت که ادی آجر گنا به و واقعا کوفتم گنا!

    البته بر همگان واضح و مبرهن است که ما ازونا که بالا گفتم نیستیم و فقط خواستیم قدر شکونده نفسی کنیم!

    گربه مین روحت اگه این بخوره!(آیکن گربه آماده بخچ بوستن مین روحد)
    پاسخ:
    سگ تو روحت که درست بشو نیستی 
    آخرش من دق می کنم و تو درست نمی شی 
    اما اینو بدون امسال کوتاه نمی آم 
    تا درستت نکنم بیخیال نمی شم 
    بیا و مردونگی کن دویست پنجاه از اون پونصد تومنه آواجتو بده ما هم بیمه بشیم
    هرکی ندونه خیال می کنه آواجیت زبونم لال امامزاده است :))

    سلام آقا میدی.صاحبد بخیر

    مون خا ویلاگ تو ول نکران بشان سراغ کارم.ایزن گه معلیمو اول سالی دس پر بومیه. همیشه آرزوی موفقیتت داران.

    درضمن پیام سعیدد رونوشت نکرته به بخچم.عیبی نی .واکینی.

    دوسد داران با مرام

    پاسخ:
    تو قربون من جی دوسد دارانی عزیز 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی