لَختی نوستالژی
اون سال پدربزرگ زمین اجاره ای بالاده را گندم کاشته بود؛ از روزی که
عمو برای کار رفت تهران دست تنها شد و من و داداش هم اونقدرها بزرگ نشده
بودیم که بتونه روی ما حساب کنه
بارون بی موقع و تگرگ اون سال باعث شد گندم بابا بزرگ بخوابه روی هم و
جماعت بی ملاحظه ی گنجیشگ لونه کنه بین خوشه ها! این قضیه بابا بزرگو
بدجوری کلافه کرده بود.
یه روز وقتی خسته و کوفته از سر زمین برگشت خونه یه نگاه خریدارانه به
من و داداش کرد و گفت : امسال اگه بتونید این گندمه رو زنده کنید یه کاری
واسه باباتون کردید
من و داداش خیال می کردیم خیلی مرد شدیم که داره روی ما حساب می کنه سینه رو سپر کردیم و گفتیم : پاشیم همین الان بریم سر زمین؟
خنده ای کرد و گفت: حیلی مردید فردا به بعد ببینم چیکار می کنید!!
از فرداش اولین کار تابستونی ما شروع شد! نه اینکه قبلا کار نمی کردیم؛
نه ! حدودای ده سالگی به بعد کیف و کفش مدرسه رو با پول فروش گردوهایی که
جمع می کردیم و گاهی هم برای خورده کارای بنایی دایی جان یه پول تو جیبی می
گرفتیم که همش پس انداز می شد
صبح به صبح حدودای هشت از خونه می زدیم بیرون و دوتا گوجه و دو تا نونم با خودمون می بردیم
من این طرف زمین می نشستم و اخوی هم اون طرف زمین
یکی یه دونه پیت هیفده کیلویی روغن می ذاشتیم جلومون و با چوب می زدیم روش که گنجیشکا فرار کنند و گندما رو نخورن !!
بماند که سر ظهر تابستون غیر از گنجشکها اهالی انگشت شمار خونه های اطراف هم از دست ما دو تا آسایش نداشتند
ظهر که می شد گوجه رو می زدیم به سیخای چوبی درخت بادووم و رو آتیش کباب می کردیم و می زدیم به بدن
هنوز که هنوزه طعمش زیر زبونمه به جون عزیزتون اون موقع خیال می کردیم داریم کباب برگ می خوریم
غروب به غروب که برمی گشیم خونه هم احساس غرور می کردیم هم نفری سیصد تومن از بابا بزرگ حقوق می گرفتیم
آخر تابستون سی هزار تومن کار کرده بودیم که همشو یه جا دادیم سِگا خریدیم
اون موقع مایه داراش هم سِگا نداشتند
هنوز هم اون سِگا رو داریم البته دسته هاش خراب شده :))
پ.ن:
دلخوشی های کوچیک همیشه قشنگ تر از دلخوشی های بزرگ هستند
اینم عکس بنده و اخوی گرامی
به چشم خواهری چه بچه خوشگل و تپلی هم بودی. چه طور تونستی اینطور چلفته بشی؟
فکر کنم برگای چوب بادم رو نمیکندید گوجه رو با برگ میخوردید که فکر میکردید کباب برگه:دی
فکر کنم با پیت حلبیا نقاره میزدید نه؟ خودتو رو شتر هیئت حسنی تصور میکردی و... چه فازی میداد...
راستی اون گردوها رو از کجا میدزدیدی؟:دی