چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

عزیزی در همین نزدیکی

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

عرض شود که متن زیر را مردی دوست داشتنی  از جنس صفا برایم نوشته

مردی که تا همین چندماه پیش یک وبلاگ بود با کلی پست های بلندبالا که سرجمع شاید ده دوازده تایش را بیشتر نخواندم

اما آنقدر قلب رئوف و مهربانی داشت که مرا از این فضای مجازی بیرون کشید تا در فضایی واقعی زیارتش کنم

می گویم حیف نیست این همه پول خرج کنیم و به کربلا و مکه برویم حال آنکه کعبه هایی هم در اطرافمان هست که دیدنشان کم از زیارت خانه ی خدا ندارد

مگر نه اینکه کعبه می رویم به هوای خدا؟! گاه خود با چشم دل دیده ام که خدا از آسمان به زمین آمد و در وجود بنده ای جلوه کرد

اشتباه نکنید اینها ترویج بت پرستی نیست قدری حق شناسی است به خالق بی نیاز برای خلق بعضی موجودات دوست داشتنی اش

اسدالله اورعی آنگونه که خود می گوید نفسش را در کربلای پنج جا گذاشت و آمد

کربلای پنجی که به  اندازه ی تمام روزهای بی التهاب و راحتی که داشتیم  به سردرمدارانش بدهکاریم

کارمند شهرداری است و چون گاهی نفس یاری اش نمی کند مجبور است هفته ای یکی دوبار را در بیمارستان زیر کپسول اکسیژن سر کند 

مردی که می خواست ما را به تپه های شیان ببرد اما نفسش یاری نکرد

به دیدنش رفتم اما یادگار کربلای پنج ملاقاتمان را در بیمارستان کنار تختی رقم زد که مردی بی ادعا رویش خوابیده بود

بخوانید حرفهای سراسر مهر و پر از صفایش را



"طبع بزرگت با گلهای طبعیت دست بدست هم دادند تا مصنوعی چو من بیاموزم رسم طبع منشان را ،اینکه فضای مجازی میتواند پایه ی یک دوستی مدام باشد را من به یقین دریافتم واینک از صانعم سپاسگزارم که چنین لیاقتی را به من عطا نمود .
مهدی جان بسیار سخن دارم از رسم وفا داریت ،استانه وآغازسخن ازمعرفتت را با این کلام مینگارم که گلهای طبیعیت را در میان قلب مصنوعیم گذاشتم وقلبم بطور طبیعی تپش میکند بازهم مرا دریاب .
بله دوستان چند صیحی قبل هنگامیکه من و مهدی جان قرار بر دیدار هم را از دیشبش گذاشته بودیم با یک تپش غیرموزن قلبم که شاید از فرط شادی این دیدار بود نا منظم شد ،اهل منزل مرا به اتا احیا دارالشفا بردند ومهدی همچنان منظرم ماند تا اینکه اهل منزل وی را با خبر ساختند که حقیر بعلت تپش قلبش مورد تیماری طبیب قرار گرفته وی سر اسیمه خود را بمنی رساند که خودش گل دستانش گل کلامش گل وچشمانش جرقه ای از شوق امید در من زنده نمود .این اولین رویاروئیمان بود من این دیدار اینکونه ای را از لطف خدا میدانم وبس .
مهدی جان تپه شیان به بلندای دیدن تهرانست که قرار بود از انجا به اسمان بنگریم وضیافتی داشته باشیم لاکن از تپه ماهور سرسبز شیان این بار سنگین بر نمیامد من ترا با فلبم دریافتم ، روزی خواهد امد تا با دستان نحیفم بزرگی چون ترا به اسمانهای معرفی نموده وبه صانع عالم بگویم این مصنوعت (اقای حاج مهدی حاج زکی )مرا جانی داد .تقدیم به دوست عزیزم که امید وارم خودش وخانواده محترمش همیشه سبز وخرمو باشند البته مانا باشیدوماندگار
برادر عزیزم علاقه دارم که این دست نوشته ام را در پست اصلیت بگذاری چرا که من شاید اینگونه توانسته باشم باری را از دوش به زمین سرد بگذارم تا زمینهم گلستان از گلهایت شوند ."


حاج اسدلله قولت یادت نره یه نهار تپه های شیان به ما بدهکاری اخوی

دستان پر مهرت را بوسه باران می کنم و به داشتن رفیقی چون تو افتخار

پ.ن:

دوستان بابت تاخیر در پاسخ به نظرات پست قبل بنده رو می بخشند در اولین فرصت پاسخ خواهم گفت حلال کنید دستمان بند پرنسسمان بود 

بالاخره در شب ولنتاین فرنگی ها دلمان را روشن کرد ارغوان بابا

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۵)

اولش احساساتی شدم و چشمم تر شد.
ارغوان هم عجله داشت برای دیدن روی ماه باباش که یهویی سرو کله اش پیدا شد.
چشمت روشن و قدمش مبارک باشه.
اگه تولدش روز 25 باشه یعنی من و ارغوان روز تولدمون یکیه.
طولانی بود نخوندم . حال داشتی خلاصشو بگو :|
یک ساعت که افتاب بتابد خاطرات آن همه شبهای بارانی از یاد میرود.این است حکایت آدمها. قلمت جاری دوست عزیز ، قدم نو رسیده مبارک با آرزوی روشن ترین فرداها برای وجود نازنینش
واااااااااااااااااااااااااااااااای مبارک باشه
دخملتون بدنیا اومد؟الهی به خودتون نرفته باشه بمونه رو دستتون :)

و اما آقا اسدالله!
توی اولین روزهای آشنایی وبلاگی ، احساس میکردم ، آدم سرسختیه، ازون خشک مقدس ها ، که فقط روی حرف و عقیده خودشون اصرار دارند.
تا اینکه تو پستای مردمان رباط بیشتر باهاش آشنا شدم.
همیشه یه طنز ترسناک :) تو شوخی ها و جواب کامنتاش حس میکردم،کمتر از خودش گفته بود و هرگز بابت رنج مقدسی که میکشید ، کسی رو بدهکار خودش نکرد!!!
فهمیدم که سرسختیش بروی افکار شخصیش نیست و اشتیاق کشف حقیقته.
بر خلاف خیلیای دیگه که هیچ احساس تکلیف و مسؤلیتی ندارن، همیشه خودشو در قبال جوونا و آگاه سازیشون مسؤل میدونه.

از صمیم قلب، برای سلامتیشون دعا میکنم ، و از خدا میخوام که به جسم و جان این قهرمان بی ادعا شفا عطا کنه.

عام میدی حلالم کر!
صاحب که چشمم به این پستت گنا و بمدی جواب قبلیات هیندو، کلی دشمونم هیدا و اموات کوفت جی جوابت هاندان، تا اینکه این پسته ورمخوند و بمدی آخرش خود مین لپ خود بیخوستی ، نژگو ادی من بیخوسان :)
سلام
"اسداله اورعی" عزیز دل همه ماست.
خدا رو شاکریم که این فضای مجازی پلی شده بین ما و نسل دیروز و فردا.
خدارو شاکریم که در این گروه مجازی مردان و زنانی از جنس باران، افتخار همنشینی و همکلامی به ما داده اند تا ما رو سیراب کنند از معرفت وجودشون.
سلام به اسداله عزیز و همه مردان خدایی شهرم.
موفق باشید.
ایشالا دوستمون خوب شن
مبارک ایشالا زیر سایه پدر ومادر بزرگ شه
داش میدی شیرنی هاما یادد وا نشو
  • کامران میرمحمدی
  • مهدی جان قدم نورسیده مبارک
    در مورد آقای اورعی باید بگم ازت ناراحتم تک پرونی کردی منم میخاستم بیام دیدن این عزیز
    باشه یکی طلب ما
    به به
    به به
    من لذت می‌برم از این ابراز احساسات پاک و بی آلایش
    خدا هر دو تونو برای ما حفظ کنه
    منجی بومیان
    http://123delneveshte.blogfa.com
    داش میدی در ادامه مطلب شما و به پاس رشادت های این عزیزان مطلبی منتشر کرده ام منتظر اظهار نظرت هستم.
    به به به ارغوان بابا...:)
    شالام کومژ بینی
    آقا مبارک باشه ان شاء الله، قدمش پر خیر و برکت، دختر هم هست و روزی داره، اگه زودتر می دونستم دیروز که دیدمت ازت شیرینی می گرفتم.
    سلام..چقدر قشنگ حرف میزنید...موفق باشید
    یک دوست آدرس شما رو به من داد میگفت شما زیبا مینویسید
  • وچا محله ژیر
  • داشی این پسا جی گلت بکاشت .2 اسفند گریز کو یادت وانشو. منتظر سوژه های جالبدمین . شق و رق بدین و سرحال
  • امیر صانعی
  • آقا مهدی واقعا عالی بود.
    درود به معرفتت. آقا مهدی از اینجا به بعد رو بذار روراست بت بگم.
    من دوسال پیش که فیس با هم رفیق بودیم یکی فهمید و گفت چرا با این رفیقی و این صحبتا... و من در لحظه احساسم بر اقکارم پیروز شد و بدون ترس میگم اشتبااه کردم.
    در دوران انتخابات که خیلی نزدیکتر همدیگه رو دیدیم و بعدش کلی فکر کردم...
    تنها نتیجه هم اینه که الان میخوام بگم ببخش اگه دوسال پیش حرف یک سریا دیدگاه بدی از تو ، در ذهنم ساخت.
    دمت گرم و بازم ببخشید.
    وبلاگتون خیلی قشنگه به وبلاگ جدید ما هم سر بزنید
    زیارتت قبول حاج مهدی

    دیدن این جور آدمای بزرگ لیاقت میخواد که خوش به حالت که نصیبت شد


    تولد نوردیده مبارک رفیق ...
  • دختر کاغذی
  • قدم پرنسس کوچولو مبارک
    کربلای۵برای مردم خوانسار …
    اینروزها انقدر فراموش کار شدیم که یادمون رفته اگه امروز با ارامش و امنیت نفس می کشیم نتیجه جاموندن نفس یه سری ادم باغیرت مثل اقای اورعی تو کربلای ۵
    قلمتان ماندگار
  • نگاه و نشان
  • ممنون از دختر کاغذی همین الآن خدمت میرسم .وادای وظیفه میکنم .من لیاقتی هم اگر داشته باشم از اینسیت که در کنف این عزیزان بوده ام اگر منظورتون اینه بله من خیلی تو دنیا خودم را خوشوقت وخوشبخت میدانم وبا غرور سر وسینه ام را بالا میگیرم واز اینکه شما وامثال انسانهای چون شما مرا قبول دارید همه جا به ان افتخار میکنم که همه جوونای دیروز قبولم کردند وهم جوونای امروز دوستم دارند برو کنار اقا دارم باد میکنم از این همه مجد وشکوه (این یه تیکه رو شوخی کردم ).ممنون
    مین روحت که داره از خودخواهی منفجر گنه!
    وسو ادی بترکایه :ا
  • کامران میرمحمدی
  • کجایی عزیز دل برادر
    نیستی اصلا انگار جامعه مجازی تعطیله
    به جون خودت راست میگم
    یه کم تحویل بگیر این دوستان رو
    نکرو وچه جدید د وب نویسیدژ تحریم کرتی؟؟؟

    اگه آره بواژ تا گزینه هایی باران ری میز بخچد " م ح ز "
  • مدیران وبلاگ
  • http://blagfa.a-w.ir/

    [گل][گل][گل][گل]
    وار نودون پیشاپیش موارک

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی