مثلث برمودا
یادتونه یه آمار اجمالی از بازدیدکنندگان چل چو براتون گذاشتم؟!! اینجاست
یکی از مزیت های وب سایت چل چو اینه که اعراب بادیه نشینِ ملخ خور حتی تلفظ اسمش رو هم نمی دونند؛ چه برسه بخوان بیان و جزو مخاطباش باشن؛ این افتخار بزرگیه که مخاطبان چل چو جزو رَگ و ریشه دارهایی هستند که فرهنگ غنی اونها به هزاران سال قبل برمی گرده
به زمان امپراطوری بزرگ ایرانیان ...
هفته ی گذشته یه نفر از عربستان صعودی بی هوا وارد وب سایت چل چو می شه باورتون نمی شه طرف نتونسته عنوان رو بخونه یه هفته است هنگ کرده هیچ دکتری هم نتونسته کاری واسش بکنه :)))
اینم سندش غیر از این یه نفر هیچ کس جرات نکرده این وری بیاد
مقامات محلی می گن "چل چو" مثلث برمودای اعرابه :)))
اما در بخش دوم پست امروز اجازه بدید قدری از پدرم بگم
پدری که زندگی خودش رو فدای راحتی فرزندانش کرد، پدری که سالهاست در کنار ما نیست و جای خالیش رو هر لحظه میشه حس کرد...
پدرم وضع مالی خوبی نداشت؛ از اون آدمایی بود که از اسب افتاده بود اما از اصل نه!
دلش مثل آب زلال بود و قلبش وسعت دریا
سالهای آخر عمرش بیکار بود و پاتوقش بالای ایوون خونه زیر سایه درخت گردو بود
گاهی هم روی تخت دکه ی علی کویتی می نشست و با خودش خلوت می کرد
اغراق نباشه بالای ده هزار بیت شعر رو از حفظ بود و هیچ کس از همنشینی باهاش خسته نمی شد
روزی که از پیش ما رفت رفتم در دکه ی علی آقا ...
علی آقا بابام خدا بیامرز حساب کتابی با شما نداشت؟!
اول طفره رفت و گفت نه حسابی با هم نداشتیم
اما اصرار من رو که دید دفترش رو یه نگاهی کرد؛ حدود پونصدهزارتومن!!
گفتم علی آقا مگه چی خریده؟!!
علی آقا خنده ای کرد و گفت : نور به قبرش بباره همش بستنیه
هرکی وارد سرچشمه می شد بستنی مهمون منصور بود ...
اشکام نمی ذارن بیشتر از این بنویسم منو می بخشید که همینجا تمومش می کنم
بابا روزت مبارک هنوز که هنوزه افتخار فرزندِ تو بودن از همه ی افتخارات دنیا برام ارزشمندتره ...
این تمام حرفهای من با پدرمه