دغدغه های یک خوانساری
عرض شود که عیدتون مبارک
خدمت رسیدم که اگه شما خدمت ما رسیدید یه وخ فکر نکنید خونه نیستیم
هستیم منتهی مهمون قبول نمی کنیم
حداقل وقتایی که فامیل دور برنامه دارن!
سال 93 هم رسید هرچند قشنگ شروع نشد اما خوب بالاخره شروع شد
حالا چرا قشنگ شروع نشد؟ بماند! اما همین قدر بدونید ولیعهد مملکتتون با پرنسس ارغوان دوتایی با هم سرما خوردند
حتما خیریتی بوده
بگذریم
دیروز
که داشتم پسته های آجیل دایی اینا رو سوا می کردم و با مغز بادوم شور می
زدم به بدن اول به این فکر کردم که چرا بعضی ها انقد بی ملاحظه ان؟
همین دایی خودمون
خو
قربونت برم تو که زحمت کشیدی و پسته خریدی سه کیلو شور می خریدی یک کیلو
خام که من مجبور نباشم با مغز بادوم تلفیقش کنم بعد یه بادوم تلخ از خدا بی
خبرم قاطی ماجرا بشه و دهن صاب بچه رو آسفالت کنه
بادوم تلخ مث قهوه ی تلخ منو یاد یه چیزایی انداخت و به صرافت افتادم که :
خونساریها در طول سال یه سری دغدغه های خاص دارن که تو هیچ عطاری پیدا نمیشه مگر تو همین خونسار خودمون
مثلا شب چهارشنبه سوری از یه هفته قبلش می رن لاستیک 1924 جور می کنن می برن رو گورجی دون یا یه جای دیگه
بهار که می شه بزرگترین دغدغه ی یه خونساری وقتی بارون می آد می شه اینکه " او سرچشمه وریسو؟! "
محرم که می شه : شُتراژون بارتی؟ (شترا رو آوردن؟)
"کریمخانی بومِی؟" ( کریمخانی اومده؟)
بقیه اشو شما بگین
مطمئنا" خیلی چیزای دیگه هم هست که من حوصلم نمیکشه بهشون فکر کنم
یه جوری با آجیل مردم رفتار کنید که دوست دارین با آجیل شما رفتار کنن
عیدتون مبارک
راستی تا یادم نرفته واسه امسالم اسم گذاشتم
"نشاط اجتماعی"
با نشاط باشید
امیدوارم نشاط رو درست نوشته باشم :)))
او حجته ورترسو؟
مرزنگشته وریسو؟
او ریز سده بشتی لا او؟
تیرونیا بومنده؟
یاراناژون بیرتی؟ عیدی ندورو؟
بنزیناژون بیرتی؟ سهمیه سفر ندورو؟
عید کاشدین؟
کرایاژون چندی زیاد کرتی؟
گوژ خورت که بعد عید کرایا ورگرنو...
عرض شود عید خودتم مبارک و مرتشورد با این بچه داریت. واقعا هنز میخواد بچه شیرخوره رو سرما دادن. بیل به کمرد بزنه به جا این ور و اونور پلاس شدن و بادوم خوردن بشین پیش زنت مواظب بچه باش...