چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

مُرشد چلویی

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۳۳ ق.ظ

با درود فراوان بدون اتلاف وقت بریم سراغ پست امروز ...

چندی پیش با عده ای از دوستان دور هم جمع شدیم و از خاطرات قدیم می گفتیم، بحث، هر چند دقیقه یک بار، حول یک محور می چرخید تا اینکه رسید به خاطرات مدرسه و معلم های گل و بلبل 

معلم کلاس اولم را خوب به خاطر دارم هنوز هم گاهگداری به جهت شغل شریفی که بعد از بازنشستگی انتخاب نموده، زیارتش می کنم و به یاد گذشته خوش و بش می کنیم 

نمی دانم چه رمز و رازی است که هر آدم مهمی در زندگی من اسمش "محمود" است!!

محمود چلویی را کمتر کسی از برو بچه های دهه شصت هست که  نشناسدش؛ مردی با کلاهی فرانسوی که به معنای واقعی گچ خورده و مثل معلمهای سوسول این دوره زمانه میانه ای با وایت برد و ماژیک ندارد!

اگر چه شاید شصتمین بهار زندگی اش را هم دیده باشد اما هنوز هم شبیه کلاس اولی هاست، اصلا مشخصه ی او همین کلاس اول است

در عین حالی که جدی است اما طنزی نوستالژیک در چهره و رفتار و گفتارش موج می زند که آدم را نا خودآگاه به دهه شصت میبرد؛ این روزها اما بدون شاگردهای قدیمی تنهایی اش را با یک سرسید پر از نکته ها و پندهای حکمت آموز پرمیکند  

مرا به یاد "مرشد چلویی" می اندازد و خیلی از رفتارها و حرکاتش را گویا از او به ارث برده باشد!قطعا نسبتی با مرشد ندارد اما از روزی که در باره مرشد چلویی خواندم، خیلی از گفتارهایش را به محمودخان چلویی خودمان تعمیم دادم. شاید هم به خاطر چلویی بودنشان!!

از همان سالها پیدا بود خودش درد کشیده است که اینگونه هوای بچه های ضعیف تر را داشت

طرفدار بچه هایی بود که همیشه سر زانوهایشان یا وصله داشت یا پاره بود ؛شاید هم چون آنها قدر درس خواندن را بیشتر می دانستند و در گرما و سرما همان یک دست لباس را داشتند که بپوشند

مایه دار های کلاس ما در آن سالها شاید تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم نبود اما فاصله طبقاتی خیلی نمود داشت و معلم سعی داشت این فاصله را با رفتارش پر کند 

شب عید که می شد با بعضی معلمها جمع می شدند و برای بچه هایی که ممکن بود قدرت خرید نداشته باشند لباس و پوشاک تهیه می کردند؛ آن وقت ها جشن عاطفه ها هنوز مُد نشده بود 

برای بچه هایی مثل من که تمام کودکی اشان با شلوار کُردی گذشته بود سخت بود شلوار زیپ دار بپوشیم! هیچ وقت بستن زیپ شلوار یک بچه هفت ساله را کسر شان خود نمی دانست و نگهداری از بچه ها را افتخار ...

چقدر کلنجار رفت تا من و یکی دیگر از بچه ها؛ فارسی یادبگیریم و مثلا به جای گفتن: آقای چلویی هاما بشمین توالت؟!! بگوییم : آقا اجازه می شه بریم دستشویی؟!

باورتان نمی شود اما نصف سال را خونساری حرف می زدیم تا کم کم یادگرفتیم در مدرسه باید فارسی حرف زد!

یک بار وقتی ماژیک دوازده رنگ یکی از بچه های مایه دار کلاس را دیدم موقع برگشتن به خانه کلی گریه و زاری کردم و شر ریختم که من هم ماژیک می خواهم 

فردای آن روز آقای چلویی با یک بسته کادو پیچ شده به کلاس آمد و گفت بچه ها حاجی زکی چون محصل خوبی بوده امروز می خوایم بهش جایزه بدیم!! من کم مانده بود چارشاخ ببُرم! با آن همه بچه های درسخوان چرا برای من جایزه گرفته بودند درسم زیاد خوب نبود اما بد هم نبود !!

بعدها فهمیدم پدرم با آنکه بیکار بوده و وضع مالی خوبی هم نداشتیم برایم ماژیک دوازده رنگ با کلی دفتر و مداد خریده بود و به مدرسه آورده بود 

آقای چلویی با آنکه میدانست درسم خوب نیست اما بعد از آن همیشه به عنوان یک شاگرد نمونه از من حرف می زد؛ همین شد دلیلی برای بهتر شدنم

سال بعد معلممان عوض شد اما آقای چلویی سالهاست هنوز معلم من است ...

به بهانه ی روز معلم دستش را می بوسم انصافا" برای من مرشد بوده و هست

روزت مبارک "مُرشد چلویی"   

 امروز بعد از بیست و پنج سال به دیدنش رفتم و هدیه ی کوچکی هم برایش بردم نمی دانم چرا رویم نشد دستش را ببوسم ...کاش بوسیده بودم ...کاش ...

پ.ن:

معلمهای فضای مجازی دوستان عزیز خسروخان؛ سرکار خانوم غریب و سرکار خانوم مهدوی؛استاد رضایی سرکار خانوم صاحبی جناب آقای طریقت روزتان مبارک؛ سرتان سبز و دلتان خرم باد 

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۲۴)

از این مدل معلمهای خوب کم نبود اما من یادمه دوران ابتدایی وقتی برای بچه ها جشن عاطفه ها میگرفتند ما یواشکی میرفتیم از پنجره نگاه میکردیم میدیدیم معلما لباس و کیف و کفش خوبارو واسه خودشون برمیدارند هر چی میموند میدادند به بچه های ضعیف! این رفتارا خیلی آزارم میداد تو عالم بچگی براشون تاسف میخوردم که چقد اینجور معلما حقیرند..
روز بزرگ معلم براستادان بزرگ اخلاق و معرفت و بعد درس مبارک
پاسخ:
امیدوارم این طور هم که شما میگید نبوده باشه 
چون فاجعه است واقعا 
پاینده باشی
یاد باد آن روزگاران یاد باد
پاسخ:
مسعود یادته خدایی؟
تو یکی می فهمی من چی می گم 
جدا" یادش بخیر چه دورانی بود 

واقعا خاطرات کلاس اول هیچوقت از ذهنم بیرون نمیره . خاطره شیرینی بود. ممنونم

پاسخ:
جدا" همینطوره 
پاینده باشید و سربلند 
بالخره یکی پیدا شد از پس تو بربیاد:)))
ما هم از ایشون ممنونیم و دستشون رو میبوسیم...
پاسخ:
همچین حرف می زنی انگار ما لولو خور خوره ایم
مرد حسابی آخه من چه هیزم تری به تو فروختم که مدتیه دهن ما رو آسفالت کردی 
:)))

پستی بسیار عالی و به موقع بود.

بنده هم به سهم خودم از همه معلمهای دوران تحصیلم تشکر کرده و این روزو به اونها تبریک می گم.

پاسخ:
چاکرتیم شهرام جان 
میخوامت با همه ی بدبختی هات 
ایستاده و با چشمانی پر از اشک، کَفِ مرتب می زنم.هم برای شما ،هم برای آقای چلوئی و هم برای پدر مرحومتون که دریای معرفت بودند...روحشون شاد
پاسخ:
فدای تو بشم با احساس 
یه دونه ای 
الهی قربون اون طبع لطیف و قشنگت برم! خیلی خیلی قشنگ بود. واقعاً آدم این چیزا رو می خونه کیف می کنه معلمه و البته همیشه از این بابت نگرانه که نکنه خدای ناکرده تو این همه سالهای تدریسش یه محصل ازش ناراحت باشه. من هم دست آقای چلویی و همه معلمای خوب مخصوصا معلمای خوب خودم رو از اولین تا آخرین می بوسم. فقط نمی دونم چرا آقای چلویی یادت نداده که خانم غریب رو اینجوری می نویسند: قریب!
پاسخ:
چاکرتیم طبع ما هرچی هم لطیف باشه به طبع شما نمی رسه هالو جان 
اتفاقا" آقای چلویی درست یادم یاده 
منتهی چون خانوم قریب خیلی تو خونسار ما غریب هستند و گیر یه قومی مثل قوم شما افتادند نوشتم غریب :))
من نخوندم ولی دمت گرم .زیبا نوشتی میدونم .
پاسخ:
گاهی وقتا هیچی مثل "سگ تو روحت" حال آدمو جا نمی آره ...
جدا" تو روحت شهاب 
باشه ؟
ما یه بنده خدایی داشتیم که سال اولی که تجدید رو تجربیه کرد 7 عدد تجدیدی ناقابل آورد  خانواده محترم به فکر افتادن  بذارنش کلاس جبرانی نمی دونم چه جوری بود که سال بعد 9 تا تجدید آورد .
میگم  نکنه شما همکلاسیش بودید؟
پاسخ:
خدا به دور 
من غلط بکنم با همچین نابغه ای همکلاس باشم 
من خودم ده تا ده تا تجدیدی می آوردم ککم نمی گزید 
والله ..
:))
  • غریبه(به قول شما قریبه)
  • من فقط نفهمیدم شغلشون از چه جهت شریفه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ولی مهم نیست شایدشرافت کارشون سودی براتون داشته.اجاره توپی خوردید یا.......

    ولی من برعکس شمام.با اینکه معلم ماهم بوده اما ضرره زبونشو زیادخوردیم.

    به این دلیل نوشتم غریبه چون مرشدتون غریبه هاروزیاد دوس داره.مخصوصا اگه ازخونه داشتن توخونسار خوششون بیاد..............

    پاسخ:
    برای امثال ما مستاجرها سودی جز دادن اجاره و پرداخت حق کمسیون قطعا" نداشته 
    اما هرکسی به نحوی نون در می آره 
    چون غریبه ها دوست دارند تو شهر ما خونهدار بشن دلیل نمیشه یه بنگاهی جلوشون رو بگیره 
    مشکل از ماست که تا چشممون به پول می افته خودمونم میخوایم بفروشیم 
    برای ما که زبونش بد نبوده 
    خداییش هوامون رو جلوی بعضی صاحبخونه های نافرم داشته 
    اما بحث من سر معلم بودنشه نه شغل الانش 
    یه معلم حتی اگه یه الف ناقابل هم یاد کسی بده حکم استادی داره در حقش 
    ما فقط حکم استاد و شاگردی رو به جا آوردیم ولاغیر ...

    مطمئنه چی یاد وا نشتی ....

    فکر ... فکر ... فکر

    بغیر شلوار کردی  و انگاشتمون خوسارید .... دماغد آویزون نبه ؟ توک لپات چی شی سِرهَ در نبسکا به ؟ مین کلاس میدی جان وسط حرفا استاد خدای ناکرده کلاسد اویاری نکرتی ؟ ؟؟؟؟  بعد از خیتکی خود پِتوول گنه مث ابر وهار اشک بیریژه !!!!!!!!!!!! وسدو یا آبرید بیریژان همه حالیژون گنو کیسریاد چه میمینکی اییده .  معلم بدبختت چندی نکبتی خب به ازد لاسور کرو  بدبخت بوگندی

    پاسخ:
    البته این چیزها هم بود 
    اما نه برای من 
    برای امثال جنابعالی که خوب بلدی تفسیرش کنی 
    نکنه ودت اینکاره بودی شیطون 
    لُنجـــــــــــــو  خخخخخخخخخخخخخخخخخ
    یادش به خیر چه دوران خوبی بود، امسال منم بهش تلفن زدم.
    راستی تنها خاطره‌ای که از اون دوران ازت دارم، سوال‌های امتحان دینی بود که به میثمتون داده بودی و میثم اورد که من جواب بدم،‌آحه ما کلاس پایین‌تر بودیم و من اصلاً باورم نمی‌شد که سوال‌های امتحان همون‌هایی بود که دست میثم بود، راستش الان که فکر می‌کنم می‌بینم تقلب رو از خودت یاد گرفتم! استاد روزت مبارک.
    البته توی کل 18سال تحصیلات هیچ وقت تقلب نکردم!
    پاسخ:
    خوب خداروشکر ما یه جایی به درد جنابعالی خوردیم 
    خداوکیلی کف کرده بودی سوالا رو دیده بودیا نه؟!! :))
    تو خونه ما هم ازشون زیاد یاد میشه.
    پدر و مادرم همیشه تعریف میکردند که داداشم وقتی رفته بود کلاس اول اصلا مشق نمینوشته .هر کاری هم که میکردند راضی نمیشده دو خط مشق بنویسه.ووقتی با آقای چلویی صحبت میکنند ایشون میگن کاری به کارش نداشته باشید من خودم میدونم چه کار کنم.
    خلاصه بعد از چند روز طوری میشه که داداشم عاشق مشق نوشتن میشه.
    پاسخ:
    سخته با بچه های هفت ساله کار کردن 
    تازه تو اون دوران پیش دبستانی هم نبود 
    یکی از شاخصه های آقای چلویی همین بود که کارش رو بلد بود 
    این پست واقعا عالی بود
    برای چند دقیقه رفتیم به دوران مدرسه

    معلم کلاس اول من خانوم اکبریان بودند
    امیدوارم هرجا که هستند خدا پشت و پناهشون باشه
    پاسخ:
    قابل شما رو نداشت 
    واسه بعضیا بد نشد از طریق این پست واسه معلماشون لاو ترکوندن 
    :))
    آخییییییییییییی چندی رمانتیک!

    با تمون اشیده مدرسه :))

    خدا قوت به آقای چلویی!
    من زونانی از دست این م ح ز چیشیدون بکشو!
    خوژ خا دوژو همون جی دست برداردون نی! الهی خدا هدایتژ کرو :)))

    پاسخ:
    رمانیتک میدونی چیه؟
    رمانتیک تویی که با اون شلوار گُل گُلیت همیشه ول بودی تو کوچه 
    حالا من دیگه از آب دماغت که همیشه آویزون بود نگم بهتره 
    میترسم رو تصمیم شوهر آیندت اثر بد بذاره :)))
    ااااا پاک قاط زده این کامنتدونیتون. این بار اخره نییومد دیگه خودتون میدونید. از صبح سه تا کامنت نوشتم.
    پاسخ:
    فقط همین یکی اومده 
    مشکلی نداره من با تمام بروزرها امتحان کردم 
    خداروشکر حالا این یکی اومد 
    معلم وب عزیزم روز و شبت  مبارک...(آیکون لبخند)
    پاسخ:
    فدات بشم عزیزم
    بیا بغل عمو 
    بوسسسسسسس
    :))))))))
    دستتون طلا واقعا که یه نویسنده ای خیلی زیبا بود مثل همیشه ،استاد چلویی معلم داداشم بود من از تیپش خیلی خوشم میومد،با خوندن این متن منم یاد معلم کلاس اولم افتادم خانم غفاری خیلی دوستش دارم هیچ وقت اون بیستای خوشگلشو یادم نمیره
    پاسخ:
    قابل شما رو نداشت 
    صد تومن می شه :))) 
    نداری بزنم به حساب؟! :))
    سلااااااااااااااااااااااااااااااام مهدی جون من کشته مرده عینک آفتابیتم چندی خریدی النگوات نشکنه جیرینگ جیرینگ صدا میده نمیدونی تا کجا میره ما مهدیو نداشتیم یکی ساز میزنه یکی کمون چه خونت کجاست توباغچه چنتا بچه داری همین یه مهدی یه دوووووووووووووونههههههههههههههههههههه ای
    پاسخ:
    تو روحت واقعا 
    این اراجیف چیه سَمبل کردی؟
    هرکی به ما می رسه از خودش سه هیچ جلوئه 
    چیزی زدی؟
    چی میزنی شیطون؟! :)))
    مهدی واقعا شیرینی بد به دل میشینی اصلا قیافت شیرینه در اصلا خود قتدی ابنباتو از روی تو شبیه سازی کردن اصلا مغزت شیرینه دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم ببعی
    پاسخ:
    خواهش میکنم ببعی از خودتونه 
     تو کی منو چشیدی که می گی شیرینم؟
    اتفاقا یگ آدم گوشت تلخ نچسبی ام که اون سرش ناپیدا 
    میدی(مهدی)جون یه عکسم با ما بنداز یا فقط با گلا یا اصلا با خانما عکس میندازی هاااااااااااااااااااااااااااان
    پاسخ:
    مگه تو چیت از خانوما کمتره یه مانتو کوتاه بپوش با ساپورت و یه جفت کفش پاشنه بلند خودم باهات عکس می ندازم عزیزم 
    داشتیم ام میدی منظرتو رسوندی پس فقط با خانما عکس میندازی .میگم افتاب اذیت میکرد گردنتو یا پخچا که دستد رو گردنته
    پاسخ:
    هم آفتاب اذیت میکرد هم پخچه ها :))
    میدی جون باید ادوات اقا من بشان خلا نه دستشویی
    پاسخ:
    ای بابا چه فرقی می کنه اینکه جفتش یکیه قربونتبرم تو هم این وسط علط املایی می گیریها :))
    کاش هنوزهم بزرگترین دغدغه زندگیم مدادرنگی بودتااکنون چین وچروک پیشانی پدرم بهای رشدکردنم تجلی نمیشد.
    پاسخ:
    درود برشما 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی