چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

...!

چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ
سالهاست که حرفهایم را گاه گاه زمزمه می کنم 

تو می شنوی اما ...

دریغ از صدای گرمت 

یا دستان پر از مهرت 

سالهاست بجای پیراهن و  عطر 

تنها عقده ام شده یک شیشه آب 

لااقل سنگ سیاه  رنگ و رو رفته ات را در این گرمای طاقت فرسای قبرستان 

حال می آورد 

برای چند لحظه !

دلم برایت پر می کشد 

این روزها بیشتر نیازمند گرمای وجودت هستم 

عطر وجودت را که همیشه با بوی توتون سیگار آمیخته بود 

هنوز هم حس می کنم  و با تمام رایحه های خوش دنیا عوض نمی کنم 

پدر

 هشت سال است هر جا می روم  تو را حس می کنم و هنوز نگاهت می کنم 

از بالای ایوان خانه قدیمی مان 

که نشسته ای به تماشای دنیا 

یادت بخیر 

اگر بودی 

گمانم مثل آنوقتها؛ همه آدمهای سرچشمه را بستنی مهمان می کردی 

همیشه به بقیه حسادت می کردم که دوره ات می کنند و تو برایشان شعر می خواندی 

نه چند بیت بلکه هزاران بیت را پشت سر هم ! یک نفس 

و من در عالم بچگی عشق می کردم که چنین پدری دارم 

آنروزی که رفتی چقدر زود دلت برایمان تنگ شد 

و من نگاهت می کردم که کنار پنجره ایستاده بودی و نگاهم می کردی 

آن شب درد داشتم و خواب به چشمانم نمی آمد 

و تو نگران که چرا نمی خوابم !

سالهاست به دلم ماند تا مثل امشبی 

به کسی که با تمام وجود عاشقش بودم و خواهم بود 

فقط یک جمله بگویم 

روزت مبارک 

الهی قربونت برم بابا 

دلم برات یه ذره شده 

چقدر اشک بریزم تو تنهاییهام ؟

چقدر ؟

  • مهدی حاجی زکی

نظرات  (۱۱)

سلام
خدا رحمت کنه پدر دوست داشتنیتو.
آقا منصور هنوز در ذهن من بچه سرچشمه نقش پر رنگی داره.
در این شب مبارک حتماَ روحش شاد شده که پسر قدر شناسش به یادش بوده.
روح همه پدران از این دنیا رفته شاد باد.
الهم صل علی محمد و آل محمد.
پاسخ:
سر بلند باشی عزیزم
  • علی معصومی
  • روحش شاد
    نوشته شما و درک احساس شما اشک رو به چشمای ماهم میاره
    روحش هزارن بار شاد
    روزش هم مبارک
    مرد نکونام نمیرد هرگز
    پدرت توی دل همه این مردم جا داره
    پاسخ:
    ممنون از احساسات پاکت داداش گلم
    سلام مرد!
    روزت مبارک.
    خدایشان بیامرزد..

    شب خوش.
    پایان.
    روحشون شاد.
    خوش به سعادتشون که چنین فرزند قدر شناسی دارند.
    پاسخ:
    نه حالا ...
    خیلی قشنگ حس کردی و خیلی قشنگ نوشتی، خیلی...
    پاسخ:
    راستش ده ها بار این نوشته را خواندم و هر بار بغضم شکست و سبک شدم
    خدا رحمت کنه تمام پدارنی که دستشان از این دنیا کوتاهست
    پاسخ:
    خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه حمید جون
    خدا رحمتژون کرو
    خودون زوندین بخچه مون تکدین
    روز پدر بر شما پدر نمونه مبارک بو!!!
    پاسخ:
    مرسی
    و قصه تقدیر عجب قصه ی پر غصه ایست!
    من هنوز فلسفه ی آمدنم را نمیدانم!چگونه با سودای رفتن سر کنم؟
    و حصار این باید های همیشه ابدی زندگی، بند از پایم رها نمی کند، تا این اندک زمان عاشقانه بودن را رسم پروانگی بجا آرم!
    من سوخته از عطش چشمه ای هستم که کمی آنسوتر می جوشد!
    رهایم کنید...

    روحش شاد!
    خیلی زیبا و روان احساساتتون را نوشتید

    روح پدر تون شاد .
    پاسخ:
    سربلند باشید
    سلام
    خدارحمتشون کنه
    پاسخ:
    سربلند باشید
  • محمد جدیدی
  • سلام برا
    هزه شوم بعدکلی داستان ومتل که واسه پیرمم سرهم کرت و بوات تاخو یاشو.
    خوکه نژبرت هیچی ،تازه ازمین افکارژ بومه برین وخیلی بااحترام اژوات: بابا یه چی بواژان واسم هادگیره ؟
    بژم بوات: آره باباجون چیچی دگو
    اژوات: باباجون من زنمگو!
    همین فردایکی واسم هاگیر....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی