دویست و شیش ِنقره ای
ده سالی می شد ندیده بودمش!
بعد از اینکه باغچه ی پدری رو فروختند اسباب کشی کردند و رفتند تهران، بچه ها می گفتند سمت نارمک یه خونه اجاره کردند و قراره بره تو بازار پیش داییش اینا کار کنه
از سربازی که اومدم فهمیدم خدمتشو خریده! اون موقع ها مُد بود سربازی ها رو سه ملیون می خریدند تا دوسال عمرشون به بطالت نگذره!!
از
دور که دیدمش سرعت موتورمو کم کردم و اومدم کنار خیابون کلاچ رو گرفتم بعدش هرچی زور داشتم رو پدال ترمز
آوردم تا نَرَم تو باقالیا... آخه یه ماهی می شد چرخای موتور لنت نداشت
تا شال و هد بند و از دور سرم باز کنم و سیمای همایونی رو جلوه بدم چند لحظه ای طول کشید تو همین فاصله اونم داشت فکر می کرد که منو کجا دیده!!
یه شلوار نوک مدادی پوشیده بود و یه بافت از اینایی که تو یقه اش شیش تا گردن دیگه جا می شه!!
گوشی سی سانتیش رو به دست چپش داد و با دست راستش با من دست داد
اما دستاش گرمای اون وقتا رو نداشتند
بغلش کردم تا بلکه از سرمای دستاش کم بشه اما انگار از فریزر درش آورده بودند سرد سرد بود
- چقد پیر شدی؟
یکم چپ چپ نگاش کردم و گفتم: عمه ات پیر شده مردک! یه نیگا تو آینده انداختی قیافه زاغارت خودتو ببینی؟
چیکار کردی با خودت؟ پول انقد ارزش داره؟
- خنده ای کرد و گفت: هنوزم مث اون وقتا شوخی، اصلا تو جزو کسایی بودی که من همیشه می گفتم این پیر نمی شه
گفتم درست فکر کردی این سفیدی های موهام ارث بابامه وگرنه من هنوز هیجده سالم بیشتر نیست
دستمو گرفت و برد سمت ماشینش؛ یه 206 نُقره ای
گفتم مال خودته؟
- مال شماست
گفتم اینم از اون حرفا بودا ده سال رفتی تو سگ دونی تهرون جون کندی یه لگن خریدی حالشو ببری به همین سادگی داری می بخشیش؟!!
نیگاش گره خورد تو چشمام و لبخندش کم کم محو شد
- مهدی!
: جانم
- چقد زود گذشت! شرمندتم نشد واسه عروسیت بیام
گفتم برو بابا من الان بچه ی بزرگم هم قد توئه!! تو چه غلطی کردی؟ چندتا بچه داری ؟
- من؟!!! بچه؟ گورم کجا بود که کفنم کجاباشه؟
گفتم پس تو این مدت چه غلطی می کردی؟
گفت: هیچی والله همش کار همش کار
گفتم: این همه کار کردی کجا رو گرفتی؟ دُمبَت همین ماشین و یه دست لباسه؟
گفت: بعد از اینکه از اینجا رفتیم سه چهار سال تو بازار پادویی کردم و کم کم تونستم یه مغازه اجاره کنم بعدشم خودم شدم آقای خودم الانم دو سه تا شاگرد دارم!
گفتم همین؟
گفت: پ ن پ می خواستی تو ده سال برج میلادو بخرم؟
گفتم خاک تو سرت یعنی یه چاردیواری نتونستی واسه خودت بخری؟
- تو انگار خبر از اوضاع احوال تهران نداری! مرد حسابی می دونی خونه متری چنده؟
گفتم ببین الاغ اون باغچه ی بابات اینا رو که فروختی همین الان بالای دویست مایه می دن بابتش ده سال عمرت رو هم که هدر رفته به اضافه ی سه ملیون پول بی زبون که بابت سربازیت دادی با سود این ده سال و ارزش اون زمان حساب کن ببین الان کجا وایسادی؟
یکم فکر کرد و گفت: تو خودت چی داری که شعار می دی ؟
گفتم: من یه موتور دارم خریدم 700 الان 900 می خرن ازم
یه هفت هشت تومن دادم مسکن مهر یه پنج شیش تومنم دادم پول پیش خونه
یازده سالم سابقه بیمه دارم
یهو ترکید از خنده!!
جدی تو چشاش نگاه کردم و گفتم : چه مرگته؟
گفت : مرد مومن اینا که همش رو هم پول ماشین من نیست!!
گفتم
نه دیگه اشتباه کردی بشین فکر کن؛ درست کردن یه بچه و رسوندنش به سن هفت
سالگی چقد خرج داره؟ نمی خواد حساب کنی من حساب کردم حول حوش 100 ملیون خرج
داره حالا یکم کمتر یا بیشتر
یه خواستگاری کم کمش الان با یه عقد محضری 50 ملیون مایه می خواد
واسه یه عروسی معمولی با مخلفات حداقل 50 ملیون باس بسُلفی
یازده سال سابقه بیمه و خرده ریزه های پس اندازم مهمون من
رو هم 200 ملیون
الان داری یه همچین سرمایه ای ؟
دیدم هنگ کرد و زبونش بند اومد
گفتم اره داداش سرمایه فقط اقلام منقول نیست گاهی غیر منقولاش بیشتر از منقولاش جواب می ده
جون شما یَگ حالی داد، حال این بچه سوسولو گرفتم :)))))
نتیجه گیریش هم بماند واسه بعد فعلا بیشتر از این دل و دماغ ندارم :))
مانا باشیدبعدا" نوشت :
دیشب خانومم می گه: ناشکری نمی کنما اما چرا ما هنوز ماشین نداریم؟ این همه جا تو دنیا به جای خیابون الاهیه خیابون مولوی جنوبی تو چلدستگا می شینیم؟
اصلا چرا ما نباید هواپیمای اختصاصی داشته باشیم؟
گفتم : عزیزم یازده ساله سکوت کردی یه چند صباحی دیگه هم دندون رو جیگر بزار ببینیم جریان این بابک زنجانی به کجا می کشه ما هم دارایی هامون رو رسانه ای می کنیم