چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

ترمیم زیر ساخت ها!!

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ
با درود فراوان ...

امروز می خواهم در مورد یکی از مقولات اجتماعی صحبت کنم که ما به سادگی از کنار آن عبور می کنیم؛ حال آنکه ممکن است در دراز مدت جامعه را دچار فرهنگ زدگی نموده و کلا" به قهقرا ببرد ...

امروزه شخصیت هرکس تنها به ارائه بلیت اتوبوس واحد نیست!! بلکه ممکن است شخصیت بعضی در بطن وجودش نهفته باشد و بعضی را از روی ظاهر آنها بتوان تشخیص داد 

به طور مثال شخصیت یک وبلاگ نویس را می توان از نوشته هایش فهمید که البته در همه موارد صدق نخواهد کرد خیلی کم پیش می آید در فضای مجازی انسانها همان شخصیت واقعی خودشان را بروز دهند 

چون اینجا مدینه فاضله ایست که هر کس برای خود می سازد و اکثر قریب به اتفاق انسانهای خوب ؛ مهربان , بی شیله پیله و کار درستی هستند 

همین ـکمشـ خودمان تاکنون هزار بار رنگ عوض کرده و اصلا نمی شود فهمید دقیقا چه طور آدمی است یک روز پای ثابت بفرمایید شام است و یک روز ساز عرفان به دست می گیرد و دم از مولانا و همایون می زند 

روز دیگر تمام حرفهایش را با یک جمله می زند و یک روز در قالب یک موسیقی ...

این گاهی خوب است و گاهی بد که انسان شخصیتی چند وجهی داشته باشد طوری که  با یک دانه غوره سردی اش نکند و با یک مویز گرمی اش نشود ... و بعضی هم انقدر ظرفیتشان بالاست که با چهار لیتر آب انگور هم به تلو تلو نمی افتند ...

اینکه کمش را مثال زدم تنها به جهت صمیمیتی است که فی ما بینمان موج می زند؛ در اصل استفاده ابزاری از نام کمش جنبه تزئینی داشت وگرنه میشد این مثال را به کل هم تعمیم داد حتی شخص شخیص خودمان !!

حالا تمام این صغری کبری چیدن ها برای چیست عرض میکنم 

گفتم هر کس شخصیتی دارد و ممکن است شخصیتش در ظاهر مشخص باشد حال فرض کنید یک آدم با کمالات با قدری ته ریش و کت شلوار سورمه ای فاستونی به یک عروسی دعوت می شود 

قاعدتا" با ظاهری که طرف دارد باید در یکی از اتاق ها بنشیند و چای و میوه اش را بخورد و فوق آخرش با بقل دستی اش در خصوص گرانی دلار صحبت کند 

اما از آنجایی که در اتاق ها جا برای نشستن نیست مجبور میشود در گوشه ای از مراسم که مشرف به میدان تاخت و تاز جوانان است به دیوار تکیه زند؛ حال خواننده ارکستر از بقیه میخواهد که میدان را خالی نگذارند و بقیه را هم بیاورند وسط !!

شخصیت داستان که از همه جا بی خبر است وقتی به خود می آید که خود را میان زمین و آسمان میابد با آستینی که از بیخ کنده شده ...

عزیزان من! جوانان ایران زمین! قربون شکلتون بشم بابا جان هر کسی که رقاص نیست یکم جامعه شناسی بخونید یکم شخصیت شناسی بخونید چار واحد روانشناسی بخونید اصلا یکم شخصیت داشته باشید !!

آقا به جون عزیزتون تا آخر عروسی ما این یارو رو می دیدم غش می کردیم از خنده ...

خوب نکنید این کارو  مگه دلتون درد می کنه ...

01

شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۴۸ ق.ظ

این روزها ...

نون دُرُسی اِز حلق هیشکی ژیرِ نَشــــــــو ...!!!!

برقمون رفت ...

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۱۰ ب.ظ

با درود فراوان ...

چند روز پیش صبح اول وقت که اومدم سرکار متوجه شدم که برق نداریم!! چیز عجیبی نبود چون روز قبلش هم برق نداشتیم!

به خیال اینکه امروز هم مثل دیروز قطعی برق داریم رفتم دنبال رتق و فتق امور در ادارات محترم و بانکهای محترم تر ! نزدیک ظهر برگشتم شرکت که فهمیدم ای دل غافل نگو سیمای برق نزدیک شرکتمون توسط دزدان محترم شب گذشته به سرقت رفته !!

از قرار وقتی بچه ها می بینند برق نیومد تماس می گیرن اداره برق و اداره برق هم برای تست به محل سرقت می یاد و متوجه می شن که بله ...گویا جا تره و بچه ای در کار نیست 

جالبه که ماموران محترم طلبکار می شن که : مگه نگهبان ندارید؟!!

دوستان ما هم عرض می کنند که نگهبان داریم ولی نمی دونستیم باید نگهبانی سیمای برق خارج از محوطه شرکت رو هم بده!!

الغرض با تنی چند از همکاران اعزام شدیم به محل اداره برق و اجازه ملاقات حضوری با رییس محترم اداره برق رو گرفتیم 

ایشون هم با کمال آرامش فرمودند سیم نداریم و باید رایزنی کنیم تا از استان برامون سیم بفرستند!! تازه اگه باشه و بازم اگه همه چی ردیف باشه تا آخر هفته برق دارتون می کنیم!!

ما هم که تا حالا با هیچ رییس اداره ای هم صحبت نشده بودیم بلا نسبت عین شاسگولا گفتیم خدا خیرتون بده خدابچه هاتونو براتون نگه داره خدا کنه دست به خاکستر می برید طلا بشه ممنون که انقدر به فکر ما هستید اگه زحمتی نیست  همچین که زیاد بهتون فشار نیاد و اذیت نشید یه تلاشی بکنید  بلکه کار ما رو زودتر حل کنید ما هر ثانیه که برق نداشته باشیم ده هزار تومن ضرر می دیم !!

از اونجا اومدیم بیرون یه بابایی گفت مرد مومن اگه بجای شرکت شما یه مرغداری بود یا سرد خونه به همین سادگی بی خیالا می شدی و قربون صدقه مسئولین می رفتی؟

مام دیدیم بابا انگار بد نمی گه بنده خدا 

حالا اگه ما مرغ بودیم یا گوشت یخی بیشتر از اینا تلاش نمی کردند یعنی؟!!

خلاصه شب اول که بی خیال شدیم رفتیم بیستا هزاری دادیم چراغ اضطراری گرفتیم واسه نگهبانمون تازه ترس افتاده بود تو جونش که من امشب اینجا نمی خوابم!! از کجا معلوم امشب نیان سیمای برق روبرو رو ببرن!!؟

انقد زنگ زدیم این ور اون ور تا بلکه موتور برق گیر بیاریم نشد که نشد 

فردا ظهرش بچه های اداره برق که اکثرا" رفقای خودمونن مردونگی کردند و تا ساعت هفت شب برقمون وصل شد ...

جا داره از همشون تشکر کنم و دست یکایکشون رو ببوسم کار یه هفته ای مسئولینمون رو دو روزه حل کردند 

جریان خَره ما ...

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۸ ب.ظ

با درود فراوان ...

می گند کسی که یه خر نداره اندازه یک خر هم نمی ارزه !!!

جدا" که راست می گن

باور کنید ما که خرمون نه به خرای مردم می رسه ؛ نه شکل و شمایل خرای مردم رو داره و نه اونقدر وسعمون می رسه که خر بهتری بخریم ولی خداییش خر خوبیه!!

از اون خرا هم نیست که اگه بهش علف ملف ندیم لام تا کام حرف نرنه و عین خر کار بکنه! خر با فرهنگیه !!

کلا" نسل جدید خرای با شعوره که از آی پد و آیفون هم بیشتر می فهمه! 

الان چند ساله خره منه؛ باور کنید تا حالا بدی ازش ندیدم هم خره منه؛ هم خره مردم !!

یعنی ما از اون خونواده هاش نیستیم که خرمون رو به کسی ندیم؛ هر روز  زیر پای یکیه  کلا" خر با صفاییه و به همه حال میده ...

قفل و زنجیر هم نداره؛ پارکینگ مارکینگ هم تا حالا نرفته غروب که می شه در خونه است تا صبح که دوباره میرم سراغش ...

  داشتن یه خر علاوه بر مزیت هایی که داره  یه سری بدی هم داره 

مثلا آدمو تنبل می کنه و از رفت و اومد با وسائط نقلیه عمومی بی بهره 

این که میگم بی بهره؛ بی خود نمیگم  جدا" رفت  آمد با این وسائل نقلیه عالمی داره ... جامعه شناسان مهمی مثل آنتونی گیدنز  تو همین تاکسی ها و اتوبوس ها جامعه شناس شدند ...

الغرض 

چند روزی خرمون مریض شد و افتاد گوشه تعمیر گاه! 

ما هم شدیم بی خر و پی بردیم که اندازه یه خر هم نمی ارزیم !!

سوار تاکسی شدم که یه مسیری رو برم؛ دو تا پیر مرد با حال نشسته بودند و زبونم لال زبونم لال داشتند بحث سیاسی میکردند 

یعنی من اگر یه کاره ای بودم تو تشکیلات خبرگزاری هایی مثل BBC و CNN بلافاصله باهاشون قرار داد می بستم و به عنوان تحلیل گر مسائل خاورمیانه ازشون استفاده میکردم 

خودتون بخونید و قضاوت کنید: 

عامو مگه کشکو اوباما گوژ خورتی حمله کرو،  آمریکا بژژ بیاتی تا هاما نمونواتی گود خوره به ایران حمله کره 

هلا بگی حمله جی کرو بخالد چد کرو ایزن کین خرژ کرمین که نفیمو از کاژ بخورتی ؛ مگه ندی چی شی همه تجیهزات نظامی دارمین 

همین مانورژون که بینابه مین خلیج فارس ایزن بترسایدنده که نواژ ...

آقاجان مگه وچه وازیو ؟ آتیش که روشینه گنو ترو هشک با هم اسیزو !! هاما یه نیشکی آلومون نمکی کرتی مین بونه  داعابکر تا اینا هشک گنو خبری نگنو  مایه آلوا کُپ نگنو این همه زحمت ....

- آقا نگه دار ما همین جا پیاده می شیم ....یعنی ترکیدم از خنده ...  ما این همه کارشناس تحلیل مسائل سیاسی داریم بعد شبکه خبرمون یه دونه تحلیل درست و درمون نشون نداده دلمون خوش باشه  :))

خدا قسمت شما هم کنه ...

 


بعدا" نوشت:

دوستان می بخشند که تایید نظرات و جواب دادن به کامنت ها قدری طولانی شد جریان داره بعدا براتون می نویسم 


خنده تلخ ...

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۳:۰۴ ب.ظ
با درود فراوان ...

قبل از هر چیز عطای قالب قبلی را به لقایش بخشیدیم بسکه مذقون آمدند و لیچار بارمان کردند و امابعد ....

گمونم قبلا به این مقوله پرداختم ولی این بار نگاه جامع تری بر داستان خواهیم داشت 

در رده بندی میزان شادی مردم دنیا ؛ که توسط دانشگاه لیسستر انجام گرفته ایران از میان 220 کشور در جایگاه 202 قرار گرفته ضمن اینکه موسسات و مراکز دیگری هم چنین رتبه بندی ارائه کردند که ایران باز هم جایگاه مناسبی در آن نداشته !

یادتون میاد گفتم تو مجلس ختم یکی از آشنایان کلی خندیدیم؟ به جاش عروسی خودم همش گریه زاری بود!!!

حس می کنم دو تا اتفاق مهم افتاده 

اول اینکه جای غم و شادی با هم عوض شده 

دوم اینکه شادی هامون در اصل شادی نیست الکی خوش بودنه 

کلا ما ایرانیها آدمای الکی خوشی هستیم, مثلا روز میلاد امامانمون می زنیم تو سرو کله خودمون و گریه زاری می کنیم که این امام یه روزی تو فلان جا با فلان کیفیت شهید می شه 

بعد تو مراسم عزاداریشون نیشمون تا بنا گوش بازه و کلا همه چیزو به مسخره می گیریم و حتی بعضی وقتا تو ماه محرم تا دیر وقت تو هیات می شینیم و خاطره تعریف می کنیم و سیگار می کشیم و می خندیم!!!

مطمئنم ما ایرانیها تو هرچی آخر باشیم تو یه مورد اولین کشور دنیا هستیم!

اونم خندیدن به دردهامونه !! 

خیلی وجود می خواد آدم صبح یه حلب روغن بخره هشت هزار تومن غروب بخره شونزده هزار تومن بعد بشینه جوک بسازه و بخنده ... نه؟!!

بازگشت همه به سوی اوست!!

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۵ ب.ظ
"توجه!: دوستانی که برای نظر دادن مشکل دارند از این  لینک اقدام کنند"

با درود فراوان ...

بنده برگشتم!! به قول کمش همون آدم قبلی ام فقط چندتا تار مو از موهای پرپشتم (برحسود و بخیل لعنت) سفید شده و خوشگل تر شدم 

خوشحالم که چرخ وبلاگستان هنوز میچرخه و اوضاع وب نویسان کمافی السابق بر وفق مراد 

فقط ای کاش یه تمهیداتی برای ما وب نویسا اندیشیده می شد تا وقت پیری و کوریمون یکی باشه دستمونو بگیره و یه آب باریکه ای هم به اسم مستمری میریختن تو حسابمون تا دوران بازنشستگیمون دستمون جلو کس و ناکس دراز نباشه !!

حالا نه انقدی که به دولت هم فشار بیادا نه! انقدی که بتونیم پول ای دی اس المون رو بدیم و حجم دانلودمون رو تامین کنیم بسه ... ما وب نویسان در طول تاریخ ثابت کردیم که آدمای قانعی هستیم 

باور کنید به یه چای بستنی تو سالن کنفرانس شهرداری هم راضی هستیم حالا تقدیر نامه هم ندادند فدای سرتون ...

کلا جامعه مجازی با یه لپ تابو یه اکانت ای دی اس ال دائمی تمام نیازهاشو برطرف می کنه شام و نهارم نخورد دور از جون شما نمی میره ...دیدم که می گما !!

اعتراضم بخواد بکنه یا وبلاگشو می بنده یا چراغ خاموش میاد که کسی هم شک نکنه ...خلاصه اینکه حوصله نداره تا سرکوچه بره چارتا نون بگیره  چه برسه بخواد بیاد اعتراضم بکنه ...

الغرض ...

حرفای زیادی برای گفتن هست که فرصت و مجالی برای گفتنش تو یه پست نیست ...

فقط یه تشکر ویژه برای دوستانی که به بنده همیشه لطف داشتند و تو این مدت جویای احوال ...

دم همتون گرم ...

یه خانوم یا آقایی هم پیام خصوصی داده بودند که چرا بعضی از مخاطبین سابقتون رو از دست دادید ؟!!

کامنت هاشون رو دیگه زیارت نمی کنیم!!

باید عرض کنم که درب چل چو به روی همه بازه کلا خاصیت دنیای مجازی اینه که هیچ تحریمی رو شامل نمی شه البته هیچ تحریمی که نه ولی خوب وقتی ما مثل آدمیزاد می نویسیم؛ تحریمم نمی شیم قاعدتا"  ...

ما برای همه دوستانمون احترام قائلیم و از همین تریبون هم اعلام می کنیم که :

 آقایون و خانومایی که ما رو تحریم کردید ما همه جوره آماده مذاکره و تبادل نظر هستیم البته به شما هم حق می دیم گزینه حمله نظامی رو هم تو دستورکارتون داشته باشید شاید ما زیر بار زور نرفتیم :)

در پایان برای دوستان وب نویسی که قالب های ساخت چل چوشون خراب شده یه قالب جدید و پاییزی آماده کردم که امیدوارم خوششون بیاد میتونید از لینک زیر دانلودش کنید 

مراقب خوبیهاتون باشید ... به زودی دوباره برمی گردم 

درضمن عکسشم مال دوست عزیزم علی معصومیه 

دریافت کد قالب پاییزی


مرخصی از نوع خاله خانوم

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۴۵ ب.ظ
برای مدتی نیستم 

از اینکه نتونستم جواب کامنتها رو تو دو تا پست قبل بدم واقعا شرمندم 

فقط میدونم هیچ وقت اهل خدافظی نبودم و نیستم 

چل چلو رو روزی بنا کردم که برای دل خودم بنویسم 

کم کم این جنین کوچولو تبدیل به یه بچه بازیگوش شد و تا اومدم بفهمم یه خانواده بزرگ 

بودن در کنار شما عزیزان برام نعمتیه که هیچ جای دنیا نمی تونستم داشته باشم 

حتما فهمدیدن که این اواخر دل و دماغ ندارم 

این خانواده نیاز به مسافرت داره 

نیاز به گردش و تفریح واقعی داره 

به همین زودی برمی گردم 

ممنونم که تحملم می کنید همتون رو دوست دارم ....

ویندوز خوانساری !!!

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۱۱ ب.ظ

من و تو ما

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۱، ۰۴:۰۴ ب.ظ

با درود فراوان ...

همانطور که مستحضرید نشست خبری اصحاب رسانه با شهردار وقت شهر خوانسار عصر شنبه گذشته در محل سالن کنفرانس ساختمان شهرداری برگزار گردید 

از آنجایی که این خبر از نوع اخبار سوخته به حساب می آید؛ برابر سیاستهای چل چو مآبانه برآن شدم تا نتایج و پیامد های این نشست را اجمالا" بررسی نمایم ...

از مهمترین نتایج این نشست که با خرده ریزه هایش 6ساعت به طول انجامید گردهمایی وب نویسان و اصحاب قلم بعد از مدتها بود که جای شکرش باقی است و خیالمان راحت شد که همه آدمیزادند و واقعی!!!

آفتابی شدن عده ای وب نویس ولو برای تجدید میثاق یا گرفتن لوح تقدیر هم خالی از لطف نبود چرا که حمید خان حقی را بعد از مدتها از سوراخ خویش بیرون کشیده  وبلاگ جدیدش را هم لو داد 

کاست جدیدش را هم تحفه آورده بود و می گفت شیش و هشت است( جایتان خالی همان شب با کاستش قِری دادیم  تا عضلاتمان خشک نگرددو برای جشن عروسی آخر هفته آماده تر باشیم!!)

صورتمجلس را که دیدم خیالم راحت شد که این همه وقت گذاشتن و خرج و مخارج بی ثمر نباشد خدایی ناکرده؛  بالاخره شهرداری هم از جای دیگر مواجب می گیرد و باید بیلان کاری بدهد! مناسبتش هم هفته دولت است!! گمانم بشود به این بهانه پول خوبی گرفت و خرج امور رعیت کرد ... اگر بدهند 

پذیرایی آن هم از نوع آب معدنی در مینی بوس را هم تجربه کردیم که تا ساعت ده و نیم شب حسینعلی مهدی بیچاره از صدای قار و قور معده امان خوابش نبرد!!!

چای را نخورده بودیم که بستنی از راه رسید و تمام دندان هایمان نزدیک بود بریزد توی دهانمان 

ما کارمان چل چو کردن است بهتر از این بلد نیستیم گزارش بدهیم

جای تعجب بود که بعضی سوالات مطرح شده از سوی دوستان ربطی به شهرداری نداشت اما شهرداری و شورا آنقدر پاسخ گو بوده و هستند که مسائل شرعی را هم پاسخ می گفتند ( یَگ همچین دایره المعارفی هستند خداوکیلی)

حرف دلم را بعد از مدتها به شهردار شفعتی زدم که می گویند جنابتان اسم مستعاری نیز دارید!!؟ چنان رنگ به رنگ شد که گویی در دوران جاهلیت واقعا اسمی داشته و ما نمی دانیم اما وقتی گفتم می گویند حاج حسن تی ان تی گل از گلش شکفت 

سردار سازندگی نیز لقبی برازنده است که من برایش برگزیدم 

از تبعات دیگر این نشست می توان به صرف شام در کنار بزرگانی چون رئیس و معاونت شورا اشاره کرد که در نوع خود جالب بود و تکرار ناشدنی 

از بحث جوجه کباب که بگذریم نگذاشتند یک لقمه درست از گلویمان پایین برود؛ بسکه مزقون آمدند و شوخی کردند 

چندمین نشست خبری اصحاب رسانه با شهردار شفعتی بازتاب هایی نیز در رسانه های خارجی داشت که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :

شبکه خبری العالم؛ راس ساعت 17 برنامه هایش را کلا قطع کرد و علی رغم عدم پوشش تصویری؛ خبرنگارش پشت در مستقیما اخبار جلسه را انتقال می داد !!

شبکه خبری پرس تی وی که دیگه هیچی یه لحظه هم جریان این نشست از زبون مجریش نمی افتاد !!

شبکه سی ان ان پخش مستقیم ورود سران کشوراهای عدم تعهد به ایران رو قطع و به برسی نتایج نشست خوانسار پرداخت ...

کلا جای همه خالی بود ...

دم شهردار هم گرم ...

به زودی نتایج مثبت این نشست در همین پایگاه منتشر خواهد شد ....


پُستِ پَست

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ

با درود فراوان ...

دیروز طبق معمول داشتم به خدا می گفتم: آخدا می گم این همه پست و مقام تو دنیا داری؛ فقط ما زیادی بودیم که شدیم این!!؟

بعد یکم فکر کردم دیدم هرکسی از اول تولدش دولتی به دنیا بیاد تا روزی که شوکولات پیچ می شه دولتی می مونه فقط یه فرقایی داره !

ما که تو بیمارستان دولتی و به صورت طبیعی دنیا اومدیم، می افتیم تو بطن جامعه و خیابونی می شیم

تازه  بعضی هامون هم بیابونی می شیم 

مدرسه رفتنمون هم دولتیه لامصب! 

اما اون دولتیه، از همون زایشگاه خصوصی و سزارین مادر محترمشون با کمترین مدرک تحصیلی می شه دولتی!! مدرسه رفتنش هم خصوصی و غیر انتفاعیه ... تازه موقع شوکولات پیچ شدن هم می برن قبرستون خصوصی و مقبره با کلاس خاکش می کنن خیلی دیگه بخوان داستان رو خوب جلوه بدن؛ می برن می ذارن شازده احمد 

این مقدمه رو داشته باشید تا بگم دردم از این همه صغری کبری چیدن چیه ؟

حالا فرض کنید همه پست ها رو تقسیم کردند و دیگه چیزی باقی نموند؛ از قضا یه آدم مهم که سربازی پسرشو  ماست مالی کرده و همین روزا کارت پایان خدمتش می رسه دستش طبق اصل وراثت از جدول مندلیف از زیر سنگ هم شده باید براش یه پست درست و درمون پیدا بشه 

به راحتی خوردن یه لیوان آب یه پست من درآوردی براش درست می کنند و مثلا می شه مشاور فلان مدیر در امور حمایت از ارباب رجوع !!!


پ.ن:

چند وقت پیش طی حکمی از طرف ریاست محترم اداره ورزش و جوانان بنده به عنوان "مدیر روابط عمومی هیات های ورزشی روستایی و عشایری شهرستان خوانسار" منصوب شدم 

در این که این پستِ بدون مواجب قدری جای تامل و تشکرو قدردانی از آن مقام آگاه رو در پی داره اما  یه تریلی لازمه تا این عنوان رو بکشه ...

یقینا اکثر پستها و مقامهای این چنینی جز عنوان بلند بالا به هیچ درد دیگه ای نمی خورن ...