نیمه شب در خواب دیدم هفت پشت جد خویش عرض کردم ایهالجدا ببخشا خوابتان کردم پریش !
سالیان بیشماری هست کای بابا بزرگ میهمانت می کنند مور و ملخ با نیش خویش
الغرض حالا که دیدم روی ماهت در خیال عرض کوتاهی بگویم با تو من بی حرف پیش
آن زمانها مثل حالا وب کم و همراه بود ؟ توی ایوان سرایت داشتی آیا تو دیش ؟
با کانالهای عرب ست بیشتر مچ می شدی ؟ یا که با هاتبرد پایان می رساندی روز خویش ؟
آخر هفته ز بعد کار و بار و خستگی راهی شهر دبی بودی تو یا استان کیش ؟
راستی بابا بزرگ آیا به دوران شما ریشه بوده اصل انسان زیستن یا اینکه ریش ؟
بی خیال حرف سیاسی از خودت در ور نکن شاید این دیوار گوشی دارد از انواع میش(۱)
بنده اکنون ار شدم شاعر به دوران جدید چونکه چیزی نیست در جیبم به جز چند تا شیپیش
نکته دیگر بگو آیا زمانهای قدیم شاعران اینگونه بود اوضاعشان زار و پریش
لیلی و مجنون آیا واقعی بود عشقشان یا که این قصه نبوده جز به یک افسانه بیش
آن زمان وقتی که می افتاد شور ازدواج در دل آن نوجوانانش به هر آیین و کیش
شرط اول پاک دامن دختری بود از جنوب یا که آن زن اهل سرحدات بالا نازدار و با قمیش
بینوا بابا بزرگ مبهوت معروضات ما در تعجب کین چه دورانی است دورانی پریش
گفت فرزندم ببخشا و ز جدت درگذر شرمسارم تا ابد از نسل زار و خوار خویش
دوست وبلاگ نویس عزیز سلام
تا حالا شده از خودت بپرسی هدف از اینکه وبلاگتو آپ می کنی یا اصلا هدفت از تاسیس وبلاگت چیه ؟
امروز بعد از دو سه سال پرسه زدن تو وبلاگهای مختلف و نوشتن و تاسیس چندین وبلاگ جور واجور این سوال رو از خودم پرسیدم ؟
می دونی چی به خودم جواب دادم ؟
از روزی که فهمیدم وبلاک چیه و به چه دردی می خوره هدفم شناسوندن شهر عزیزم خوانسار به همه جهان بود از طریق پنجره مجازی ...
اما حالا که فکر می کنم می بینم تنها کاری که نکردم رسالت اطلاع رسانی بوده
و تا دلت بخواد چرت و پرت نوشتم و در یک جمله وبلاگ عمومی خودم رو به وبلاگی شخصی و بی محتوا تبدیل کردم ...
مثلا لزومی نداشت مخاطب من بدونه روز تولد من کی هست ؟!!!!!
یا من پسری دارم که تولدش مثلا دی ماهه ؟!!!!
یا اینکه به سفر عتبات رفتم !!!!
و خیلی چیزای دیگه که حتی با یادآوریش از خودم خجالت می کشم و شرمم می شه و با خودم می گم اِ اینا رو من نوشتم ؟
در کل وقتی فکرشو می کنم این اشتباه رو خیلیها دارن انجام می دن و این راهی نیست که سر از بیراهه در نیاره ...
کجا داریم می ریم ؟... هدفمون چیه ؟... بیاین واسه یه بار هم که شده این سوالها رو از خودمون بپرسیم و به خودمون جواب بدیم نه دیگران و هیچ وقت به خودمون دروغ نگیم ...
تا حالا پرسیدین ؟
(بدینوسیله هرگونه ارتباط با وبلاک کمش را به شدت تکذیب نموده و البته تاسف می خورم که چرا کمش نیستم )
وقتی آدمی رو از یک چیز محروم کنند ، و ناگهانی اون چیز رو برای یه مدت کوتاه بهش بدند به نظر شما چیکار می کنه ؟
وقتی اب آمد : حسن آقا صدا زد بچه اون شیلنگو بیار یه دستی به سرو گوش ماشین بکش آب اومد !
اکرم خانوم گفت : خدارو شکر مریم جون مادر لباسهارو بریز تو ماشین ، روشنش کن انگار آب اومد!
مش کاظم بدو بدو دوید تو حیاط و شیلنگو زد و گرفت رو گلهای باغچه !
حاج خانوم صدا زد مشدی : بی زحمت حیاط رو هم بشور حالا که آب اومد !
مادر مثل اینکه آب اومد تا بابات نیومده بپر تو حموم نبینه این قیافه خاکیتو
عباس آقا بپر رو پشت بوم تانکرو پر کن واسه فردا که آب می ره دوباره
آخی این کولر بی صابو روشن کن خانوم مردیم از گرما آب که اومد !
حالا که آب اومده خودتونو خفه کنید...
اداره محترم آب و فاضلاب ، خدا وکیلی اینطوری می شه صرفه جویی کرد ؟
آخه بابا اینجوری که دوبرابر هر روز مصرف آب داریم !
خونواده ای که از صبح تا 8 شب منتظر آب بیاد ! به خدا تا خود صبح شیرهای آبش بازه ! حتی اگه الکی هم باز باشه چون از آب محروم بوده شب رو هم تو وان حموم می خوابه نه تخت خواب !
اگه فکر می کنید مردم شبها مصرفشون کمتره به خدا اشتباه می کنید ...