دوست وبلاگ نویس عزیز سلام
تا حالا شده از خودت بپرسی هدف از اینکه وبلاگتو آپ می کنی یا اصلا هدفت از تاسیس وبلاگت چیه ؟
امروز بعد از دو سه سال پرسه زدن تو وبلاگهای مختلف و نوشتن و تاسیس چندین وبلاگ جور واجور این سوال رو از خودم پرسیدم ؟
می دونی چی به خودم جواب دادم ؟
از روزی که فهمیدم وبلاک چیه و به چه دردی می خوره هدفم شناسوندن شهر عزیزم خوانسار به همه جهان بود از طریق پنجره مجازی ...
اما حالا که فکر می کنم می بینم تنها کاری که نکردم رسالت اطلاع رسانی بوده
و تا دلت بخواد چرت و پرت نوشتم و در یک جمله وبلاگ عمومی خودم رو به وبلاگی شخصی و بی محتوا تبدیل کردم ...
مثلا لزومی نداشت مخاطب من بدونه روز تولد من کی هست ؟!!!!!
یا من پسری دارم که تولدش مثلا دی ماهه ؟!!!!
یا اینکه به سفر عتبات رفتم !!!!
و خیلی چیزای دیگه که حتی با یادآوریش از خودم خجالت می کشم و شرمم می شه و با خودم می گم اِ اینا رو من نوشتم ؟
در کل وقتی فکرشو می کنم این اشتباه رو خیلیها دارن انجام می دن و این راهی نیست که سر از بیراهه در نیاره ...
کجا داریم می ریم ؟... هدفمون چیه ؟... بیاین واسه یه بار هم که شده این سوالها رو از خودمون بپرسیم و به خودمون جواب بدیم نه دیگران و هیچ وقت به خودمون دروغ نگیم ...
تا حالا پرسیدین ؟
(بدینوسیله هرگونه ارتباط با وبلاک کمش را به شدت تکذیب نموده و البته تاسف می خورم که چرا کمش نیستم )
وقتی آدمی رو از یک چیز محروم کنند ، و ناگهانی اون چیز رو برای یه مدت کوتاه بهش بدند به نظر شما چیکار می کنه ؟
وقتی اب آمد : حسن آقا صدا زد بچه اون شیلنگو بیار یه دستی به سرو گوش ماشین بکش آب اومد !
اکرم خانوم گفت : خدارو شکر مریم جون مادر لباسهارو بریز تو ماشین ، روشنش کن انگار آب اومد!
مش کاظم بدو بدو دوید تو حیاط و شیلنگو زد و گرفت رو گلهای باغچه !
حاج خانوم صدا زد مشدی : بی زحمت حیاط رو هم بشور حالا که آب اومد !
مادر مثل اینکه آب اومد تا بابات نیومده بپر تو حموم نبینه این قیافه خاکیتو
عباس آقا بپر رو پشت بوم تانکرو پر کن واسه فردا که آب می ره دوباره
آخی این کولر بی صابو روشن کن خانوم مردیم از گرما آب که اومد !
حالا که آب اومده خودتونو خفه کنید...
اداره محترم آب و فاضلاب ، خدا وکیلی اینطوری می شه صرفه جویی کرد ؟
آخه بابا اینجوری که دوبرابر هر روز مصرف آب داریم !
خونواده ای که از صبح تا 8 شب منتظر آب بیاد ! به خدا تا خود صبح شیرهای آبش بازه ! حتی اگه الکی هم باز باشه چون از آب محروم بوده شب رو هم تو وان حموم می خوابه نه تخت خواب !
اگه فکر می کنید مردم شبها مصرفشون کمتره به خدا اشتباه می کنید ...
بیست و هفتم تیرماه سال 1363 خورشیدی ، شهرستان زیبای خوانسار شاهد تولد پسری بود در خانواده ای متوسط و نه مرفه ، از جنس بی ریای صفا ، خانواده ای که پدری سرپرستیش را عهده دار بود از جنس زحمت و تلاش ، دستهایی داشت پینه بسته و دلی داشت دریایی و پاک چونان زلال چشمه ساران ، پدری که سرمایه ای نداشت و امیدش در گرو به ثمر نشستن جوانه ی بذری که نشانده بود ، و او حالا خود را آماده می کرد تا با قطره قطره عرقهایی که از زحمت و تلاش می ریخت نهالش را آبیاری کند ، گوشه گوشه زمین چمن استادیوم پیروزی شاهد و ناظر زحماتش بود و بالاخره 18 سال گذشت و نهال نو پایش را با هزار امید روانه ولایت غربت کرد تا بذر تلاشش به ثمر نشست ،
صحبت از محسن بیات هافبک آینده دار تیم فوتبال صبای قم و البته همشهری افتخار آفرین ماست
محسنی که ثمره تلاش کسی است که دستهایش را باید بوسید
بزرگ منشی پدر بزرگوارش {محمدرضا بیات } را ارج می نهیم و بوسه می زنیم بر دستهای خالی و پینه بسته اش و همت بلند و مردانه پسری را می ستاییم که زحمات او را ثمره ای داد تا موجب افتخار من و توی همشهری باشد .
مختصری از محسن بیات :
در 18 سالگی پس از یک دوره بازی در تیم نونهالان سپاهان اصفهان راهی تهران شد و در باشگاه صبا باطری تهران بازی کرد ، بازی زیبا و به دور از حاشیه مربیان را برآن واداشت تا همیشه پای ثابت مسابقاتشان باشد و اکنون قریب بر 8 سال است که در لیگ برتر فوتبال ایران بازی می کند .
برای او آرزوی سعادت و سلامت و پیروزی داریم
اما تنها یک سوال ؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم محسن از مفاخر خوانسار در 30 سال گذشته است برای او چه کرده ایم ؟
راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار چنین روایت کنند که :
چون علی اکبر محرابیان ، رهرو نه چندان قدیمی کوچه باغ خاکی خوانسار در مدت جلوس بر اریکه وزارتش در نهمین دولت پس از انقلاب اسلامی ، در راستای اهداف روشن و خدمت گذاری عامه مردم قدم برداشته و خدمات قابل قبولی برای رضای خدا و خلق خدا ارائه نموده همچنان به عنوان کدخدای بی جون و چرای صدارت صنعت و البته در دولت دهم ابقا شد .
( چل چو برای ایشان و همکاران صدیقشان آرزوی موفقیت و افتخار خدمت بی ریا برای خلایق خواستاراست ... اجرکم عندالله )
تغییر کاربری تعبیر دشمنی با طبیعت ؟
چندی پیش که با اهل و عیال به قصد تفرج گذری کوتاه به تنها تفرجگاه شهرمان می زدیم مقهور و مبهوت قدرت تخریب انسان دوپا شدیم ، کوچه باغ زیبا و دلگشای ما ، در ورودی سرچشمه جای خود را به عمارتی سیمانی از بتون آرمه داده بود و حال آنکه امتداد دیدمان که تا قبل تر ابتدای تفرجگاه سرچشمه را می پایید هم اینک به بلوکی سیمانی برخورد و کمانه کرد ، حرفی نیست که این سد بالاخره باید آبی داشته باشد و این آب از جایی تامین ، اما آیا این شکل و شمایل مهیب بر سر راه دلهای خسته پس از این هم چشم نواز خواهد بود یا نه ؟
عرض سلام ، ادب و احترام حضور همه سروران ، دوستان و همراهان همیشگی که با وجود کم کاری این بنده حقیر کم و بیش از الطاف ملوکانه اشان بی بهره نبوده و هرازگاهی از طریق وسایل ارتباطی اعم از پیامک و تلفن و یا از طریق حضور در رایان نامه و شرف یاب شدن حضوری ، محضر گرامیشان تلنگری بر پیکره تنبلی اینجانب می زنند تا خاطر شریفمان را که در تند باد زمانه اسیر خواب زمستانی گردیده و قدری موجبات کم سعادتی تشرف به محضر انورتان شد بیدار نمایند .
از آنجایی که مشکلات عدیده زندگی در جوامع امروزی موجب آن شده تا فرصتی برای مشق رسالت خطیری که خود متعهد آن شده ام ، فراهم نمی شد و مدت مدیدی است که دیدمان از دریچه دوربین محروم مانده و قدری با تکنولوژی روز بی گانه شده بودیم ، برآن شدم تا برای بار چندم در دو سه سال اخیر فضای تارنگار خود را دستخوش تغییراتی شگرف قرار داده و اقدام به تاسیس خبرگزاری طناز، تحلیلی ، انتقادی خوانسار با حفظ نام و نشان قبلی نمایم .
از طرف دیگر بر همگان پوشیده نیست که رسالت تحلیل و انتقاد ، رسالتی است بس خطیر چرا که زبان سرخ می خواهد و زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد .
پس بر آن شدم که ضمن انتقاد و تحلیل مسایل شرعیه ( البته با ارائه ادله محکمه پسند ) با همفکری و همراهی شما عزیزان راه کاری درست در جهت حل مسائل و مشکلات کلان شهر خوانسار ارائه نمایم باشد که روزنه ای باشد برای سربلندی موطن و زادگاه عزیزمان خوانسار ...
هم چون همیشه همراهمان باشید ...
سلام و عرض ادب حضور همه سروران و همراهان همیشگی
عید قربان و عید غدیر به همه شما همراهان مبارک باشه ، می دونم توقع دارین اما به خدا بدجوری گرفتارم نمی رسم آپ کنم دوستان متاهل دستشون تو کاره می دونن تو این وضعیت همین که گاهی نظراتتون رو می خونم هنر کردم اما اینو بگم هنوز چل چو نفس می کشه قصد خدا حافظی از دنیای مجازی رو هم ندارم ، وبلاک خوانساریها رو هم بی خیال نشدم اما گرفتاری نمی زاره ایشاالله اعضای گروه یه جلسه بزارن ماهم عطای مدیریت و به لقاش می بخشیم اما هنوز هستم با تمام قوایی که برام بمونه ... البته اگه بمونه ...
عکسهای زیادی واستون گرفتم فرصت بشه همشو می زارم برین صفا کنین ، اما بدونین از الان عکسهای من همه موضوع دارن یه جورایی خبرین برداشت های آزادتون رو واسم بنویسین به بهترین برداشتها جایزه هم می دم قول می دم دروغ نگفته باشم ، از فردا منتظر باشین ، اما تازگیها دوباره حس شاعری ما گل کرده واستون یه شعر میزارم به بهترین تفسیر هم جایزه می دم واسه چی می خندین گفتم می دم یعنی می دم دیگه !
الهم عجل لولیک الفرج
با خلق این زمانه اگر آشنا شدی از جمع عرشیان خدا هم جدا شدی
شیطان چنان رسوخ نموده به این جهان آگه اگر نباشی و مومن فنا شدی
گفتار آدمیان زمان همه دروغ هم صحبت ار شدی ، به خدا بی خدا شدی
طاعون هرزگی فتاده به خلق عالم و گر درمیانشان بروی مبتلا شدی
آیین بندگی تازه ای بنا شده گویا نیافریده به دنیا خدا شدی
رسم وفا نمانده دگر خلق خفته را یک لحظه لغزشی تو کنی بی وفا شدی
معبود ما رها نکند بند بندگی با دست خود ببری بند خود رها شدی
شاید مباد امید نجاتت ز این بلا با یاد او رها تو ز بند بلا شدی
با رسم سادگی و اخلاص و بی ریا گر بندگی کنی ز صف اولیا شدی
آهنگ دلنشین کلام : خدا یکی است یک لحظه بر زبان ببری ما سوا شدی
پایان صحبت {حاجی}، آغاز یک شروع قانع اگر شدی ، دل او را صفا شدی
منتظر نظرات ارزش مند شما هستم فعلا یا حق ...
ورودی مقام امام صادق (ع) :
بین الحرمین (خیابان بهشتی )
تل زینبیه (ع) ظلع جنوبی حرم امام حسین (ع) :
ضمن تبریک ولادت حضرت فاطمه معصومه حضور همه شما خوبان
خبرگزاری تصویری خوانسار: دوسه روز گذشته شاهد نزول رحمت الهی در پهنه خوانسار باصفا بودیم ، لطف کردگار را شکر گفته و از درگاه کرمش طلب مغفرت و بخشش داریم ،
هواشناسی پیش بینی می کند تا نیمه دوم فصل پاییز روند بارندگی ها به صورت نزوا باران رحمت الهی ادامه داشته باشد ، ضمن اینکه در حال حاضر توده ای از سرما همراه با مه غلیظ صبحگاهی منطقه را فراگرفته ... به امید سالی پر رحمت ...
و اینم گزارش تصویری عتبات قسمت سوم :
اینم کربلایی ابوالفضل کوچولو پسر گل منه ...