روز گذشته هنگامی که پس از مدتها حوالی ظهر هوس حمام عمومی بسرمان زد بقچه به دست راهی گرمایه سرچشمه شدیم و قبل از ورود به گرمخانه گوشی تلفن همراهمان را به رسم دوستان خاموش نموده و در جیب مبارک قرار دادیم ، بعداز صفا و سرو سامان دادن به اوضاع بغرنج ناشی از تجرد چند روزه بازگشته و دوباره گوشی خود را روشن نموده در طاقچه حمام گذاشتیم ، لباسهایمان را پوشیده و آماده رفتن شدیم قافل از اینکه خاطر شریفمان ز یاد برده که گوشی خود را برداریم .
بی خبر از همه چا بیرون آمدیم و در حین خروج شاهد ورود جوانکی مشکی پوش بودیم ، خلاصه اینکه هنگامی متوجه شدیم گوشیمان را جا گذاشتیم که قدری دیر شده بود اما بی درنگ عزم رفتن کرده و خودمان را به حمام رساندیم .
در کمال ناباوری مشاهده نمودیم که جا تر است و بچه ای در کار نیست ، بلافاصله از حمام بیرون آمده و با تلفن یکی از دوستان شماره خود را گرفتیم در پی چند بوغ متوالی تلفن وصل شد اما جوابی نشنیدیم .
کارآگاه بازیمان گل کرد و به صداهایی که به گوش می رسید گوش فرادادیم .
صدای تردد خودروها اندکی بعد از اینکه از جلوی دیدگانمان رد می شدند در گوشی به گوش می رسید .
پی بردیم که سارق گوشی در این نزدیکی است و صدای قدمهایش هم به گوش می رسد .
جستی کرده و جوانک سیاه پوش را در انتهای خیابان در حالی که سلانه سلانه حرکت می کرد دیده و با خود گفتیم اگر کوتاهی کنیم ممکن است زیر بار نرود .
خلاصه با هر ترفندی بود گوشی را که در جوراب خود پنهان کرده بود با توسل به لطف خداوند و شم کارآگاهی خود بازستاندیم .
( خلاصه اینکه به نظر می رسد فقر و نداری چنان بر پیکره جامعه چنگ می زند که گویی قصه های سرقت در شهرهای بزرگ در شهر ما نیز شکل و شمایل واقعیت به خود گرفته)
ما که نظری در این باره نداشته و نداریم اما ...
اما آیا در کشورهایی که اوضاعشان بسیار کیشمیشی بوده و بسیاری از آنها از حضور بیگانگان در شهرها و روستاهایشان رنج می برند سیاست را چاشنی همه فعالیتهای خود از جمله ورزش می کنند .
در دربی های گذشته به عنوان یک هوادار فوتبال هیچ وقت این شایعه را باور نکردم که تبانی در کار بوده اما ...
اما امروز هنگامی که وسلی برزیلیا بارها توپ را تا نزدیک خط دروازه استقلال پیش برد و هنگامی که جلال اکبری در یک قدمی دروازه توپ را از دست داد و هنگامی که بازیکنان استقلال بارها در محوطه جریمه پرسپولیس بی انگیزه نشان دادند این شایعه را عن قریب است که باور کنم
مصالح نظام را درک می کنم و هیچ دلم نمی خواهد کشورم دچار تنشهای بی مورد گردد اما ..
اما بیایید حداقل و برای دل جوانانمان ورزش این سرزمین را تخریب نکنیم .
به امید آن روز
در یک اقدام غیر منتظره امروز پنجشنبه (نهم مهرماه 88) لطف مسئولین آب و فاضلاب منطقه خواسته یا ناخسته شامل حال اینجانب و اهالی محل گردید و گوش شیطون کر، آب آشامیدنیمان تاکنون که این نگاره نوشته می شود قطع نشده ...
این اقدام را به فال نیک گرفته و دلایل آن را اینگونه تفسیر می کنیم که بارندگی هفته های گذشته اکنون با بار نشسته و عن قریب است افسار جیره بندی از گریبانمان رخت بربسته و خداوند متعال را شاکریم که یکبار دیگر ما را از نعمت داشتن آب آن هم یک شبانه روز بدون وقفه (البته چند ساعتی باقی است ) بر خوردار گردانید .
تاریخ این سرزمین (خوانسار) آنگونه که می گویند تایخی است کهن که تا زمان ظهور اسلام در ایران و شاید بیشتر، قدمتی افسانه ای دارد ، از آن جهت که حدس و گمان و وجود اسناد اندکی که در اختیار است ، تنها دلیل ما برای زیستن اجدادمان در یکهزار و چهارصد سال قبل است .
اگر مبنای وجود خوانسار و خوانساری را همان ظهور اسلام همزمان در شبه جزیره عربستان بدانیم ، ما و اجداد خوانساریمان بیشتر از یکهزار و چهارصد سال است تلاش می کنیم شهرمان را بیشتر به جهان اطرافمان بشناسانیم .
اگر چه در این راه تا اندازه زیادی موفق بوده و توانسته ایم نام خوانسار را آنگونه که در شان اوست جهانی کنیم اما ...
اما با این حال اینگونه به نظر می رسد که هنوز در لابه لای تاریخ کهن این سرزمین سرگردانیم و در مرداب تاریخ خود دست و پا می زنیم
از زمان پیدایش وسایل ارتیاط جمعی و از جمله آنها تلوزیون و شبکه های مختلف سیما تقریبا سالی نیست که گروههای مختلف مستند ساز به جهت ساخت برنامه های تلوزیونی راهی خوانسار نشده باشند و سابقه این حضور مستمر تا جایی است که کمتر کسی نام خوانسار را نشنیده باشد .
از طرف دیگر ایجاد وبلاگهای متعدد در سالهای اخیر که تماما نشان از معرفی این شهرستان 30هزار نفری بوده باعث شده تا نام خوانسار و خوانساری جهانی تر از قبل جلوه نماید چرا که همین وبلاگ چل چو تنها با دو سال حضور ازقریب بر 40 کشور دنیا بازدید کننده دارد .
اما آیا این اطلاع رسانی ها با نگرشی انتقادی و یا بدون در نظر گرفتن معایب و تلاش در جهت رفع آنها ، تنها به رنگ و لعاب زیبای ها پرداخته
بر کسی پوشیده نیست که در پس این ظاهر زیبا و لعابین باطنی پر از معایب و اشکالات وجود دارد که سالهاست نسبت به رفع آنها تلاشی نکرده ایم چه بهتر که به جای ساخت برنامه های مستند اطلاع رسانی که تنها به وجود خوانسار قبل از ظهور اسلام و وجه تسمیه آن پرداخته است خوانسار را در نگاهی مستند با خوانسار قدیم بررسی می کردیم و واقع بینانه از خود می پرسیدیم : آیا خوانسار جدید با خوانسار قدیم تفاوتی داشته یا ...
(به بهانه حضور گروه مستند ساز برنامه سفرنامه شبکه استانی اصفهان در خوانسار ، زمان پخش این برنامه 30 دقیقه ای که بیشتر به تاریخ خوانسار پرداخته متعاقبا از طریق همین وبلاک اعلام خواهد شد )
نیمه شب در خواب دیدم هفت پشت جد خویش عرض کردم ایهالجدا ببخشا خوابتان کردم پریش !
سالیان بیشماری هست کای بابا بزرگ میهمانت می کنند مور و ملخ با نیش خویش
الغرض حالا که دیدم روی ماهت در خیال عرض کوتاهی بگویم با تو من بی حرف پیش
آن زمانها مثل حالا وب کم و همراه بود ؟ توی ایوان سرایت داشتی آیا تو دیش ؟
با کانالهای عرب ست بیشتر مچ می شدی ؟ یا که با هاتبرد پایان می رساندی روز خویش ؟
آخر هفته ز بعد کار و بار و خستگی راهی شهر دبی بودی تو یا استان کیش ؟
راستی بابا بزرگ آیا به دوران شما ریشه بوده اصل انسان زیستن یا اینکه ریش ؟
بی خیال حرف سیاسی از خودت در ور نکن شاید این دیوار گوشی دارد از انواع میش(۱)
بنده اکنون ار شدم شاعر به دوران جدید چونکه چیزی نیست در جیبم به جز چند تا شیپیش
نکته دیگر بگو آیا زمانهای قدیم شاعران اینگونه بود اوضاعشان زار و پریش
لیلی و مجنون آیا واقعی بود عشقشان یا که این قصه نبوده جز به یک افسانه بیش
آن زمان وقتی که می افتاد شور ازدواج در دل آن نوجوانانش به هر آیین و کیش
شرط اول پاک دامن دختری بود از جنوب یا که آن زن اهل سرحدات بالا نازدار و با قمیش
بینوا بابا بزرگ مبهوت معروضات ما در تعجب کین چه دورانی است دورانی پریش
گفت فرزندم ببخشا و ز جدت درگذر شرمسارم تا ابد از نسل زار و خوار خویش
عید سعید فطر بر همه همراهان چل چو و مسلمین جهان مبارک باد
شنیده شده عده ای برای فرار از بحران بی آبی و جیره بندی آب اقدام به خرید یا اجاره منزلی در محله دیگری از شهر نموده و با اعمال جیره بندی با اهل و عیال به آنجا کوچ نموده و شب هنگام و با آغاز سانس دوم به منزل خود برمی گردند تا در 24 ساعت از نعمت آب بهره مند باشند .
چندی پیش نیز با شروع طرح زوج و فرد پلاکهای خودرو در تهران شاهد بودیم که چگونه روزهای فرد با ماکسیمای نوک مدادی و روزهای زوج با زانتیای آلبالویی خیابانها را گس می کردند .
با شروع طرح سهمیه بندی سوخت همین افراد با اتکا به قدرت سرمایه ، همیشه و هنگام سوخت گیری در جایگاههای سوخت نمی دانستند از کدام کارت سوخت استفاده کنند .
چگونه است که کارگری با داشتن تنها یک موتور سیکلت مجبور به پرداخت سوبسید سوخت سرمایه داری است که در پارکینگ کاخ خود حداقل چند خودروی مدل بالا دارد .
چگونه است که بچه مایه دار بالا شهری با ماشین مدل بالای بابا جون ، بدون داشتن گواهینامه رانندگی در خیابان تردد می کند و پسرک گل فروش فقیر سرچهارراه را زیر می گیرد و به همان قدرت سرمایه ای که دارد حتی یک ساعت هم حبس نمی کشد و این در حالی است که موتور سیکلتی که برای یک کارگرساده اندازه دنیایی ارزش دارد ، هر از چند گاهی به لطف مامورین راهنمایی ، راهی پارکینگ می شود تا همین لقمه نانی را هم که از قبلش در می آید آجر شود ...
چگونه است که ابتدای پیکان تیز سرنوشت آن هم از نوع جیره بندی تنها مرکز دایره فقر ما را می کاود و سرمایه دار همیشه از گزند تند باد حوادث در امان ...
بررسی علل پخش سریع شیشه و اثرات مخرب مصرف آن در میان جوانان
شیشه ارزان نیست اما متاسفانه این امر باعث نشده مصرفش کم باشد ،
بو ندارد و مصرفش کار سختی نیست ، کسی بسادگی نمی فهمد ،
در ابتدا فرد را به آدمی خوش مشرب تبدیل می کند که قدرت جابجایی کوهها را دارد ،
افسردگی را می کشد و به او قدرت ساعات طولانی کار کردن را می دهد،
اما !!!! ....
در عرض چند ماه تمام رگهای حیات و روح آدم را می برد و خون افسردگی را در بدن جاری می کند ،
دیگر بدون مصرف نمی خواهد حرف بزند ،
راه برود ،
نمی خواهد بخوابد ،
و نمی خواهد زنده بماند ،
مصرف کننده شیشه ، هستی اش را می دهد تا یک روز بیشتر دوام بیاورد ،
شادی اش شکستنی است ،
خوشبختی اش کم دوام ،
و لبخندش شیشه ایست ...
( بدبینی شدید ، کاهش شدید حافظه ، توهم های شنوایی ، بینایی ، جنون آنی و بسیاری اختلالات عصبی هم از عوارض شیشه است )
مهمترین علل پخش سریع شیشه در جوامع امروزی :
1 - تبلیغات سوء از طرف قاچاقچیان شیشه
آنان با این شعار که شیشه مرفین ندارد ، پس اعتیاد آور نیست اقدام به پخش آن می کنند ، در صورتی که در واقعیت شیشه یک ماده محرک اعتیاد آور است که بیشتر پزشکان قدرت اعتیاد زایی آن را از کوکایین هم بیشتر می دانند .
2 - تبلیغ استفاده این ماده در میان انسانهای عشق زیبایی
ساقی ها استفاده از آن را موجب تقویت عضلات ، آماده سازی بدن برای پذیرش انواع ورزشهای بدنسازی ، ایجاد انرژی فوق العاده و مقابله با چین و چروک پوست ، می دانند .
3 – از آنجایی که قیمت شیشه بالا بوده و اکثر مصرف کنندگان بعد از مدتی قادر به تامین هزینه عمل خود نمی باشند در نتیجه به بازاریابی و فروش آن روی آورده تا از این طریق بتوانند خرج عمل خود را تا مین نمایند
به نظر می رسد اصلی ترین و مهم ترین عامل گسترش شیشه بالاخص در خوانسار همین عامل آخری است
پ .ن : ما که در همین جا بحث شیشه رو تمام کرده و رسالت خود را برای به گوش رساندن پیام خود به مسئولین به انجام رساندیم و امید آن داریم مسئولین نیز به مصداق کو گوش شنوا نبوده و لااقل راهی برای به دام نیفتادن فرزندان خود پیدا کنند .
به نظر می رسد از هر 5 نفر جوان (حتی در خوانسار) 3 نفر متاسفانه معتاد به مواد روانگردان از جمله شیشه می باشند ، این آمار اگر چه سندیت علمی ندارد اما با گشتن در کوچه ها و اطراف شهر کوچکی چون خوانسار با یک حساب سرانگشتی به واقعیت تبدیل خواهد شد .
از آنجایی که شیشه از نوع مواد روانگردان بوده و اثبات اعتیاد به آن با آزمایش عدم اعتیاد غیرممکن می باشد ، همچنین در هنگام مصرف بدون بو و تنها بخار رقیقی از خود تولید می کند در مقایسه با تریاک ماده ایده آل و بسیاری از افراد جامعه را به طرف خود کشیده است .
هشدار : به نظر می رسد شهر ما در ابتدای این راه پر مخاطره قرار گرفته و هنوز دیر نیست ، از مسئولین محترم عاجزانه خواهشمندیم جوانانمان را از گرفتار شدن در دام چنین افیون خانمانسوزی نجات دهند .
( در قسمت بعد به چگونگی ورود این مواد و علل پخش سریع آن در خوانسار خواهیم پرداخت )
بابام خدا بیامرز می گفت یه زمانی تو این محل جوونای با حالی بودن ، جوونایی که غیرت و تعصب محلی تو خونشون بود
می گفت وقتی برف می اومد (اونم نه برفی که حالا میاد ، برف می اومد یه متر به بالا ! به جون خودم ) همین جوونای با غیرت پارو می گرفتن دسشون ، اول کل پشت بومای محل رو می ریختن پایین ، بعدشم هرچی برف تو کوچه بود عین گریدر می ریختن تو رودخونه ، یعنی تا ظهر برفی نمونده بود تو کوچه ، انگار اصلا برف نیومده بود .
کسی ...(جرات) نداشت به دخترای محل چپ نگا کنه ، واسه اینکه همین جوونای با غیرت چشای هرزشو از کاسه در می آوردن
پیر مردا و پیر زنای محل همیشه دعا گوشون بودن ،
درسته که اون موقع ها موبایل نبود ولی با وجود جوونای محل هیچ کس تنها نبود (همراه اول)
خلاصه اینکه سرچشمه ، محله ورزشکارا و جوونای غیرتی و با تعصب و هیاتی بود
اما حالا چی ...
تازگی ها سری زدید
خدا وکیلی جوونایی که الان گوشه کنار سرچشمه نشستند !
همون جوونای با حال و با صفای سابقند ؟
ما همون محله قدیمی رو می خوایم با همون گرد و غبار همیشگیش ، با همون مردم با صفای قدیمی
می شه پسش بدین ؟