چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

۳۹ مطلب با موضوع «گروه خبری» ثبت شده است

وبلاگ نویس محترم اینو حتما بخون

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۸۹، ۰۸:۵۲ ب.ظ

آنقدر ذوق کرده بودم که  مثل دیوانه ها می خندیدم ، دست خودم نبود ،

شور و حال بچه ها رو که می دیدم  نا خودآگاه  نیشم تا بنا گوش باز می شد

گاهی خودمو به قول خونساریها چونگل  (نیشگون )می گرفتم  تا ببینم خوابم یا بیدار ،

بیدار بودم و هوشیار

درست می دیدم ، این ما بودیم که در آستانه برگزاری سومین همایش وبلاگ نویسی آماده می شدیم تا اینبار خودمون رو به معنای واقعی اثبات کنیم

آره داداش مام هستیم !

اونقدر با برنامه  پیش رفته بودیم  که باورم نمی شد

ما هستیم  ، همین مایی که  تا قبل از این گمنام بودیم و حالا روی ما حساب می شد

الکی نبود بیشتر از صد نفر بودیم ، صد تا نماینده که اگه می خواستیم می تونستیم واسه خودمون مجلسی داشته باشیمو  سرنوشت شهرمون رو خودمون تعیین کنیم !

برای اولین بار تو زندگیم تو یه مجلس رسمی قرآن خوندم ، نمی دونم خوب خوندم یا بد ، فقط می دونم چون قرآن خوندم حتما خوب خوندم ، یعنی اگه می خواستم آواز بخونم می دونم که خیلی بد می خوندم !

استقبال قابل حدس نبود ولی انتظار ما بیشتر بود

حتی انتظار داشتیم یکی بیاد حرفامونو بشنوه که تو کارای اجرایی ما رو هم درک کنه

بدونه که ما هم می تونیم نظرات سازنده بدیم

دیر از جون شما چغندر که نبودیم ! بودیم ؟

اصلا ولش کن خودمونو عشقه

فیلم همایشو که دیدم ، قسمتی که شهرام داشت حرف می زد ، آخراش که رسید به شهرام گفتم  شهرام خیلی جدی داشتی حرف می زدی ها ، رفته بودی تو حس ، حالا نگاه کن تو که حرفات تموم بشه یهو کلاه قرمزی  می پره تو صحنه ( خودمو گفتم )

دست خودم نبود ، خیلی ذوق زده بودم

خسرو خانو که خیلی اذیت کردم ، می دونم ! شرمندشم

خسرو خان ببخشید ولی کسی رو پیدا نکردم که جنبه اش اینقده باشه

همه اینا رو گفتم ، بر خلاف قبل عکس که نگرفتم ، دستم بند بود ، حالیم نشد اصلا چه طوری تموم شد

واسه همین حرفی برای گفتن نداشتم ، اومدمو یه پست کوچولو گذاشتم تا همه نگن لال بود !

منتظر پستهای قشنگ بچه ها بودم که ...

اما به جز چند تا انگشت شمار که سطحی به برنامه پرداخته بودند و کلیات اون ، خبری نشد

یه کلام

همایش به این با صفایی ارزش نداشت همتون دوکلام براش بنویسین ؟

تا لااقل مسئولین محترمی که نیومدند ، برن بخونن ببینن چه کردند وبلاگ نویسان خونساری

 

اطلاعیه

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۸۹، ۰۸:۱۶ ب.ظ
به باشگاه اطلاع رسانی هیات حسینی خوانسار بپیوندید

دوستداران اهل بیت علیهم السلام

با سلام و درود به ساحت مقدس صاحب الزمان (عج) بدینوسیله به اطلاع می رساند ، پایگاه اطلاع رسانی هیات حسینی خوانسار  مدتی است راه اندازی و آماده دریافت پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان می باشد

از همه شما محبین اهل بیت درخواست می شود با ارسال یک پیام کوتاه بدون متن به شماره 09139713621 از اعضای این باشگاه گردیده و از اخبار و اطلاعات و مناسبتها مطلع گردید


پایگاه اطلاع رسانی هیات حسینی خوانسار

واحد فرهنگی

فاجعه پشت فاجعه ...!

شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۸۹، ۰۸:۲۹ ق.ظ
پنجشنبه شب گذشته شعله های آتش مانع از آن شد تا به خانه بازگردم ، سراسیمه به همراه مسعود بدیعی و بهزاد بدیعی به سمت تیزاب که تا قبل از این سنگ بکر بودنش را به سینه می زدیم حرکت کردیم

پای ثابت دلسوزان محیط زیست (کیومرث خامه) قبل از ما به آنجا رسیده بود و به تنهایی با حریق دست و پنجه نرم می کرد ، شاید تا قبل از این گاهی پیش خود می گفتم : این کیان خامه ای هم دنبال ریا و نشون دادن خودشه اما ...

اما آن شب فهمیدم عشق به وطن و طبیعتش خیلی بیشتر از اونه که بشه این عشق رو با ریا تفسیر کرد

پهنه وسیعی از طبیعت تیزاب به علت ندانم کاری دستخوش حریق شد

چند ساله دیگر باید صبر کرد تا اینجا دوباره به حالت اولش برگرده ؟

چند ساله دیگه این خال سیاه بد ترکیب جای خودش رو به سبزی خواهد داد ؟

انگار همه چیز دست به دست هم داده تا همین امسال فاتحه طبیعت عزیزمون خونده بشه

تلاش ما و ماموران آتش نشانی تا ساعت ده و نیم شب ادامه داشت و بالاخره آتش فرو نشست ...

خدارو شکر ...!


صدای آژیرها

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۸۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ
با به صدا در آمدن آژیر ماشین آتش نشانی کنجکاو شدم علت رو جویا بشم

متاسفانه آتش سوزی عظیمی امروز اتفاق افتاد

و باعث از بین رفتن پهنه وسیعی از منابع طبیعی شد

قدری را به لطف ایجاد سد خراب کردند !

قدری را مسافران مهربان !

قدری را همشهریان بی مسئولیت !

و امروز قدری را یک از خدا بی خبر با ندانم کاری

در منتهی الیه سمت چپ تاج سد ، پهنه وسیعی از کوهپایه زیبای خوانسار دستخوش حریق شد

هم آنجایی که اگر قدری بالاترش را نگاه کنیم غده چرکینی تسلسل رشته کوه زیبا و استوارمان را بر هم ریخته

غده چرکینی که برای سودجویی بارها مورد انهدام دینامیت قرار گرفت و بیشتر شبیه معدنی متروکه است ...

یکی جواب این طبیعت بی زبان رو بده ...؟

بنی آدم اعضای یک پیکرند ؟

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۱۷ ق.ظ

چند روز پیش واقعیت سخن حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی، در ذهن این حقیر به شائبه ای تبدیل شد ، شائبه ای که در ظاهر شاید نظریه شخصی بنده باشد ودر باطن شاید تئوری فراگیر بشریت ...

بعدازظهر روز پنجشنبه  بیست و سوم اردیبهشت ماه طبق معمول همه روز قصد رفتن به سرکار را داشتم که در بلوار علوی شاهد حادثه ای  تکراری شدم ، حادثه ای که به دلیل استمرار در چند سال اخیر تبدیل به فاجعه ای اجتماعی گردیده ،

کامیون تریلی حامل مفتول که از مبدا بندرعباس به مقصد خوانسار (شرکت صنایع فلزی ) بارگیری شده بود به علت سرعت بالا و همچنین غیر استاندارد بودن مسیر از انتهای بلوار نماز تا اوایل بلوار علوی ( که دلیل عمده حادثه در این سالها بوده ) با برخورد به درختان کنار خیابان در ورودی بلوار علوی منحرف و چپ کرده بود .

عده بیشماری اطراف کامیون فوق جمع شده بودند ، تعدادی در صدد کمک بوده و تعدادی فقط برای تماشا آمده بودند (اولین دلیل برای شائبه بنی آدم اعضای یکدیگرند)

نماینده شرکت صنایع فلزی با حضور در محل با راننده کامیون همدردی و اظهار می دارد که نگران بار نباشد  ، خوشبختانه آسیب جدی به بار نرسیده و محموله به صنایع فلزی حمل می شود که بعداز آزمایش مورد تایید قرار گرفته و سالم تحویل گرفته می شود ، ( در حالی که شرکت مذکور می توانست بدون حضور در محل نسبت به شکایت از راننده و محول نمودن کلیه مسئولیت تحویل بار به وی ،از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند ؛ مسئولیتی که شاید بیشتر جنبه انسانی داشت تا حقوقی )

برای بلند کردن کشنده فوق ، از راننده تقاضایی  بالای  یک ملیون تومان کرده اند ، راننده ای که در شهر ما گرفتار شده  و تنها امیدش به همنوعانی است که اطراف او را گرفته اند .

شاید از آنها  توقع همکاری ندارد ، اما توقع دارد حداقل چوب به چرخش نگذارند ،

آدمهای خوب هم هستند که با چند تماس با آدمهای خوب دیگر، این مبلغ را به تنها دویست هزار تومان کاهش می دهند ،

حالا شما قضاوت کنید ؛ این دلایل برای اینکه حداقل بنده به سخن حکیم ابوالقاسم فردوسی شک کنم ؛ کافی نیست ؟؟؟؟ مگر این بنی آدم با بنی آدمهای دیگر فرق می کند ؟

این مرد خستگی ناپذیر

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۷:۴۳ ب.ظ
اشتباه نکیند اینجا سایت تبلیغاتی کیومرث خامه نیست ، گویا فقط اوست که فکر خانه ماست ...

امروز دوباره آن اتفاق شوم افتاد :

(بدون شرح)

همت کنیم ... اینجا خانه ماست !

جمعه سیاه

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۳۴ ق.ظ

کیومرث خامه  عضو شورای اسلامی شهر و از عاشقان طبیعت و محیط زیست در گفتگوی اختصاصی با گروه خبری چل چو از جمعه سوم اردیبهشت ماه هشتادو نه به عنوان جمعه سیاه طبیعت  یاد کرد

مشروح این  گفتگو بدین شرح است :

جناب آقای خامه باسلام و خسته نباشید با اینکه می دونم امروز روز خسته کننده ای برای شما و عده بی شماری از گمنامان عرصه حفاطت محیط زیست بوده ، بی  حاشیه  پای صحبت  شما می نشینیم

ضمن تشکر و قدر دانی از چل چو و دیگر سایتها و وبلاگها  که به بسط و گسترش فرهنگ حفظ و حراست از منابع طبیعی  کمک شایانی کرده و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کنند و با تشکر از اینکه امروز و در این هوای بارانی  با عشق به طبیعت نسبت به اطلاع رسانی خبر دلخراش تخریب گلستانکوه اقدام نمودید

بنده به عنوان عضو کوچکی از تجمع ملیونی حافظان محیط زیست سالهاست که عاشق این طبیعت بکر بوده و در اینراه از هیچ تلاشی مضایقه نکرده ام ، امروز با وجودی که میزبان طبیعت یاران  استان بودیم شاهد و ناظر یکی از هزاران ظلم روا گشته به این طبیعت زیبا بودیم ، طبیعتی که خواسته یا نا خواسته دستخوش بی خردی جمعی انسان نما گردیده  و روز به روز از طراوت و زیبایی آن کاسته می شود .


جنابعالی خود ناظر و شاهد این جنایت هولناک بودید و به حق در کمترین زمان خبرش را منتقل  کردید ، پس بیش از این وقت شما و خوانندگان عزیز چل چو را نمیگیرم و تنها با گلایه ای  از حضورتان مرخص می شوم .

مدتی قبل در جلسه ای که با حضور مسئولین در فرمانداری تشکیل شد ، پیشنهاد دادم در روزهای بارانی مثل امروز از ورود به بستر طبیعت در گلستانکوه جلوگیری گردد تا خدایی ناکرده دستخوش نابودی نگردد که متاسفانه  با بی توجهی و یا پشت گوش اندازی امروز شاهد بودیم که چه بلایی بر سر نگین زیبایمان آوردند ، منکر زحمات مجموعه  مامورین محیط ریست نمی شوم اما باور کنید این واقعه تلخ یکی از هزاران واقعه ای است که روزانه بر سر طبیعت منطقه  می اورندو خواهند آورد ، پس چه بهتر که علاج واقعه قبل از وقوع نماییم  ، در پایان عاجزانه از مردم فهیم خوانساری  تقاضا دارم هر کس به نوبه خود دلسوز شهرمان باشد و هر نفر یک مامور حافظ محیط زیست ...

کیومرث خامه  فرزند این آب و خاک در حالی که به شدت عصبی و ناراحت بود از  جمعه سیاه به عنوان خشت مالی در گلستانکوه یاد کرد -مهدی حاجی زکی  - گروه خبری چل چو

ترمیناتور در طبیعت خوانسار

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۴:۰۸ ب.ظ

طهر امروز جمعه سوم اردی بهشت ماه هشتادو نه ، خبر تکاندهنده ای به دفتر تحریریه چل چو بدین مضمون مخابره گشت :

گلستانکوه زیر چنگالهای نابودگران طبیعت

بلافاصله همراه با اکیپ خبری راهی آنجا شده تا به صورت تصویری وقایع  التفاقیه را ثبت و ضبط نماییم

ماجرا از آنجا شروع می شود که دونفر از دوستداران محیط زیست برای تفرج و احتمالا یافتن قارچ به یکی از دره های نرسیده به گلستانکوه در تنگه شرقی خوانسار رفته بودند که با صحنه اسف باری روبرو می گردند ، نابودگران در کمال خونسردی و البته بی رحمی به جان بوته های تازه از دل خاک بیرون رسته موسیر افتاده بودند و مشغول پر کردن تعداد زیادی کیسه از این گیاه کم یاب و با اصالت از حیث کهن بودن آن در منطقه بوده اند ، آقایان مسعود بدیعی و عبدالعظیم منصوری بلافاصله به ماموران حافظ محیط زیست خبر می دهند و با دخالت پلیس آگاهی اموال طبیعی مسروقه از آنها کشف و ضبط می گردد ،

به کدامین گناه ؟

آیا این طبیعت زیبای ما نیست که بدست نا اهلان و سودجویان به تاراج می رود؟

آیا به یاد نداریم که کاسون عزیزمان را چگونه زخمی نموده و تخریب کردند ؟

این تصاویر ، تصاویری واقعی از یک هجوم وحشتناک است از افرار کمتر 18 سال و کسانی که ناراحتی قلبی دارند تقاضا داریم از دیدن این تصاویر اجتناب کنند ...

طلوعی دیگر ...

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۷ ب.ظ
به بهار لبخند می زنم  هنگامی که ترنم دانه های بارانش گونه های لطیف گیاهان را نوازش میکند
و من دوباره ...
برگشتم
سلام
سلامی بهاری و سبز از دل رشته کوههای غربی ایران ، زاگرس سربلند ، به همه دوستان ، همراهان و یاران همیشه همراه که علی رغم بی مهری هایم ، قلبهایی به وسعت دریا داشته و لحظه ای از الطاف بی حدشان بی بهره نماندم .
دوستانی که هیچ گاه  « چل چو » را تنها نگذاشته و نمی گذارند .
عزیزانی که با وجود تنبلی و یا هرچه شما نام نهید ، که تماما از طرف این حقیر بوده و بس گهگاه به خانه خودشان قدم گذارده و با شمیم وجودشان ، و عطر جان افزای قدومشان مهربانانه سطور قدیمی تارنگار شهرشان را کاویدند و از کهنگی اش کاستند ، همچون گل یاس زیبایی در میان برگهای کتابی قدیمی و فرسوده که هر زمان که باز خواهد شد عطر دلنوازش شمیم را نوازش می دهد ...
بازگشتم تا بگویم ...
به یادتان و به قدرت تشویقهایتان هنوز قلم می زنم و هستم تا آن هنگام که خواهم بود ...
تا بگویم شرمنده این همه لطف و مهربانی شما هستم و بی احترامی است اگر نگویم کجا بودم !
نوشتن به عشق وطن و هموطن دلی بی غصه می خواهد تا باری از غمشان بکاهی و لبخندی بر لبشان نشانی و نه با غم نامه ای برنجانی و دلزده ، تردشان نمایی ...
آری دنیایمان دنیایی مادی است و آنجا که  دل به زور سیم بلرزد، جایی برای عشق نخواهد ماند .
حقیقتش دلم نیامد حال که حس خنداندن ندارم نا خواسته  دلی شکسته و غمی بر ان نشانم
امید است   تا جایی که در توان است و عمری باقی ، باشم
من هستم ...

پ . ن :

« برادر عزیز و ارجمند جناب عبدالحمید حقی با سلام از لطف بی اندازه جنابعالی مشعوف گشته و شرمسار دفعات متعدد حضورتان گشتم ، بسیار خرسند می گشتم که بتوانم سری به شما نیز زده تا قدری مختصات ارادت خویش برملا سازم اما عزیز دل با کدام نشانی ؟ گویا فراموش نموده نشانی از خویش برایم به جا گذارده تا به دستبوسی برسم مطمئن باشید به محض دریافت نشانی نزول اجلاس خواهم کرد»

دوستی نوشته بودند نکند قصد تاسیس وب جدیدی داشته و یا بی خیال چل چو شده و محرمانه نگراش می کنم در رد فرمایش جنابعالی بگویم بنده به هیچ عنوان چنین قصدینداشته و ندارم مارا به همین مقال دل خوش باشد ...

شهرام عزیز نوشته گویا به دیار باقی شتافته ای و عنقریب است مراسم چهلمین روزت را برگزار کنیم این که کجا بودم را گفتم ، گفتم که دلی دارم به قدر قلب کوچک گنجشک و این دل را تاب و توان آزار دوستان نبود ، خوشایند نبود بیایم و برنجانم و بروم ...


بیستم دی

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۸۸، ۰۵:۳۶ ب.ظ
روز بیستم دی تنها روزی از روزهای خداست که احساس می کنم

اگه کسی هستم

اسمی دارم

رسمی دارم

از روز بیستم دی سال 85 ادامه خواهد یافت

پسر گلم تولدت مبارک