چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

۳۹ مطلب با موضوع «گروه خبری» ثبت شده است

یاد یاران 3 کلید خورد

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۰۴ ب.ظ

با نزدیک شدن به ماه  محرم ، ماه خون و قیام ، شور و شعف خاصی در میان همشهریان خونگرم و حسینی بر پاشده  ، شوری که مثل و مانندی در هیچ جای این کره خاکی نداشته و ندارد .

امسال نیز همچون سنوات گذشته ، مستند دوست داشتنی یاد یاران که  با تنها سه سال از تولدش در دل عاشقان حسینی جای ویژه باز نموده به همت واحد فرهنگی هیات حسینی و همکاری صمیمانه موسسه سحر فیلم به  کارگردانی سید شهاب دادگستر کلید خورد .

مراحل ساخت این مستند 40 دقیقه ای از چندی قبل با برگزاری جلسه های مشترک و نگارش فیلم نامه شروع و با مساعد بودن اوضاع و احوال جوی ، مراحل تصویر برداری آن نیز آغاز خواهد شد .

مستند یاد یاران (3) با بهره گیری از تجربیات سنوات گذشته نگاه احساسی به برگزاری مراسم عزاداری اباعبدالله (ع) در شهر خوانسار داشته و تلاش می کند یادی نیز از گذشتگان و خلوص و بی ریایی آنها در بر گزاری این مراسم باشکوه داشته باشد .

یاد یاران 3 تلفیقی است مستند از حال و احوال عاشقانه دو نسل  عاشورایی  !

پیش بینی می شود قبل از روز تاسوعا مراحل تدوین این پروژه با تلاش برادران دادگستر و در راس آنها سید شهاب الدین دادگستر به پایان رسیده و آماده توزیع گردد .

 

نویسنده و تهیه کنندگی  این اثر به یاد ماندنی را این حقیر به عهده خواهم داشت

خرس امروزی

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۸۸، ۰۳:۳۶ ب.ظ

شب گذشته با موتور سیکلت تفرجی به قصد بررسی اوضاع و احوال شهر در خیابانها داشتم ، از حد نگذریم که  نسبت به سنوات گذشته شهری  زنده  چشمها را نوازش می داد و دیگر خبری از خاک میتی که اجدادمان بر سر رویش ریخته بودند  نبود .

سالهای نه چندان دور در فصل خزان و زمستان راس ساعت پنج و شش بعداظهر به قول معروف آبگوشتهایمان را هم خورده بودیم و به قصد استراحت راهی رختخواب می گشتیم

اما حالا تا پاسی از شب نیز چنانچه مایحتاجی  ملزوم  می گردد در جای جای این شهر خاموش می توان نیازهای  ملزوم را میسر نمود .

به سبب تنوع پخش سریالهای تلویزیونی  و تداوم و تعدد شبکات رسانه ای  ، خواب زمستانی از چهره خرس خوانسار،  زدوده   و گاهی نیز این بیداری به لطف عادل خان فردوسی پور تا نیمه های شب جلوه می کند .

نسل خواب آلود جای خود را به نسلی بیدار داد

ضمن اینکه از بعضی بیداری های کاذب که به سبب مصرف شنگول جات  نمود می کند فاکتور می گیریم .

ای آقا چه حرفها می زنید مگر می شود در شهر دارلمومنین ما زبانم لال زبانم لال  مواد افیونی خواب را از چشمان مردمانمان بگیرد  چه بسا این چراغهای روشن  برای شب زنده داری و احیا و ذکر مصیبت ائمه نباشد ، و شاید هم به ضعم بنده این عادل خان است که دوباره معرکه گرفته و عشق به ورزش خواب را تا نیمه های شب به تعویق  انداخته .

الله اعلم ... اصلا به ما چه آقا ماکه خوی خرسی گری خود را فراموش نموده و از قبال وسایل گرمایشی از قبیل ایران رادیاتورو ... دیگر زمستانها به غار هم پناه نمی بریم  ، به تازگی هم واحدی 100متری در مرکز شهر اجاره نموده و عن قریب است از جامعه خرسان بیرون شده و بهانه برای نخوابیدن در زمستان بسیار داریم .

آخر اگر خرس هم باشی ، با شکم گرسنه که نمی شود خوابید !

دیگر نه غاری هست که به آن پناه ببریم نه اگر بود خانومهای باشخصیت امروزی عمرا پا به آن نمی گذاشتند

در ضمن اجاره منزل را هم که در خواب نمی توان پرداخت نمود

بچه های امروز هم که  با کوچکترین نسیمی انواع مختلف آنفولانزا را  ردیف می کنند و هزینه درمان بیماری  آن هم با تبلیغات منفی  سر به فلک می زند

خلاصه با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه می رسیم که خرس خوانسار را مجبور کرده اند که دیگر نخوابد و زمستانها نیز همچون دیگر فصول سگ دو بزند تا بتواند زنده بماند خواب که پیش کش  ...

وحشتی در حد مرگ

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۸۸، ۰۹:۳۹ ق.ظ

 وحشت همه شهر رادر برگرفته ، مردم به بهانه های کوچک راهی سرای حکیمان شده و در تلاش برای رفع مرضی که شاید وجود خارجی نداشته و ندارد ، اینجا جای سوزن انداختن نیست ، جمعیت انبوه هر لحظه بیشتر و بیشتر جلوه می کند ، رسانه ملی مردم را به آرامش دعوت می کند اما گویا تلاش برای نجات ، مردم را جلی تر می کند و هر لحظه بر تعدادشان می افزاید ، شایع شده کودکی شش ساله بر اثر ابتلا به این بیماری مهلک جان سپرده ، و مشاهدات همه دلیل بر گسترش بیماری خطرناکی از خانواده آنفولانزا و از نوع A  یا همان آنفولانزای خوکی است ...

اینها خبرهایی است که در کوچه و بازار همه روزه ترس و وحشت را مهمان دلهای  خسته از روزگار می کند !

آیا حقیقت دارد ؟

به نظر نمی رسد این بیماری  زیاد هم خطرناک باشد

برای مرگ  غم انگیز کودک شش ساله پیگیر شدم ، خوشبختانه بیماری آنفولانزایی  در کار نبود ، علت مرگ  بیماری ارثی بود که به دلیل ازدواج خانوادگی در دو فرزند قبلی این خانواده هم نمود داشته از طرف خودم و چل چو به این  خانواده محترم تسلیت گفته و از در گاه خدای متعال صبر و استقامت مسئلت دارم

یکی دو مورد مشکوک به آنفولانزا در بیمارستان بستری بوده که خوشبختانه رو به بهبودی هستند

پس نگران نباشید

خود بنده در دو هفته گذشته دست به گریبان با نوع جدیدی از آنفولانزا بودم که اسمش رو گذاشتم آنفولانزای وحشت ، به حمدلله  قدری بهتر شده  و از هم اکنون سور و مور  و گنده  در خدمت شما ...

بماند که از لطف تبلیغات منفی  ، وصیت نامه امان را نوشتیم و قرار بود در همین روزها به صرف کباب مهمانتان کنیم

اما به قول شهید مدرس ( به کوری  دشمنان  مدرس (مهدی)هنوز زنده است ) ....


خوشبختی مجازی

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۸۸، ۰۷:۲۰ ب.ظ

در زمانهای نه چندان دور ؛ هنگامی که خاطر ملوکانه قدری  مشوش می گردید از حیث بی خبری از اقوام و وابستگان مجبور می گشتیم تا مسافت اندرونی خویش را تا درب منزل ایشان طی نموده و کسب احوال نماییم ، یا به همین بهانه نیمه شبی با اهل و عیال خود را مهمان کنیم و تا پاسی از شب در کنار ارحام خود زمان را سپری کنیم .

تا اینکه …

به همت  یکی از برادران  فرنگی  که اگر اشتباه نکرده باشم { الکساندر گراهام بل }، دستگاه غریبی در منزلمان راه یافت که با آن تنها با گرفتن نمره آشنایان توانستیم از احوالشان جویا شده، خاطر ملوکانه امان از تکدر به روشنایی صعود اجلاس نمود .

این اختراع بشر را قدری به کاهلی  واداشت و هرچند از سیمای زیبای رفقا محروم بودیم اما صدای گرمشان ، زینت بخش گوشه دل غمگینمان از دوری ایشان بود .

سالیانی چند به همین منوال سپری داشتیم و گاه گاهی نیز مجلسی برافراشته و از سیمای ارحام برخوردار .

تا اینکه …

عقل بشر به همین جا اکتفا ننمود و دست به اقدامی خارق العاده زد که کم مانده بود چشمانمان از تعجب گشاد و دهانمان از حیرت باز بماند

اینجا بود که چهره تلفنهایمان تغییر یافت وبساط  دنگ و فنگ سیم و سیم کشی برچیده .

بماند که اوضاع ارتباطی قدری بهتر نمود اما داستان به همین جا ختم نشد

مدتی بعد امکاناتی مهیا شد تا بدون ارتباط گفتاری و دیداری تنها با نوشتن چند جمله کوتاه از حال یکدیگر با خبر شویم . تا جایی که امکانات مذکور نه تنها باعث شد تا سیمای رفقا را از یاد برده   و صدایشان را فراموش نماییم ، بلکه به ملعبه ای تبدیل شد که کار و زندگی عده ای را گرفت و وقت بیشتر بشریت به پیام بازی تلف گردید .

این پایان کار نبود چرا که عقل جن هم به مغز این ادم دوپا قد نمی دهد چه برسد به بنده !!!؟؟؟

مدلهای مختلف تلفن همراه از راه رسید و بلوتوث شمع محفل بشریت شد !

دیگر درمعدود مجالس نه جای احوال پرسی بود و نه فرصتی برای دیدار چرا که وقت به بطالت می گذشت و ما از داشتن کلیپ های جدید محروم ،

و کار به جایی رسید که مملکتمان جزو بزرگترین سقارش دهندهگان گوشی همراه شد به چه قیمتی ؟

به قیمت فراموشی یاران و دوستان قدیم و فصل ارحام و بستگان

و این شد خوشبختی مجازی ما قوم بی خرد ایرانی …

 

 

تکرار کلیشه ها

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۸، ۱۰:۴۴ ق.ظ
با خبر شدیم برنامه سفر نامه روز سه شنبه حوالی ساعت 12 یا 12/30 ظهر مجددا پخش خواهد شد ...

از همه عزیزان همشهری که مایل به دیدن تکرار کلیشه ای این برنامه هستند صمیمانه درخواست می شود راس ساعت مقرر پای گیرنده های خود نشسته و از لذت وافر و کامل برخوردار شوند

این خبر ساعتی پیش از سوی یکی از کارمندان فرمانداری خوانسار جناب آقای قبادی تایید شد ، پس چنانچه بنا به هر دلیلی پخش نشد مسئولیتش را بنده به عهده نمی گیرم

گفته باشم ...

مستند یا تبلیغات مجانی ؟

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۸۸، ۱۰:۰۹ ق.ظ

در حالی که منتظر پخش تلوزیونی برنامه سفرنامه در تاریخ سی ام مهرماه بودیم ، این برنامه شب گذشته از شبکه استانی اصفهان پخش شد .

اما بیشتر وقت برنامه به جای آنکه به اوضاع و احوال اجتماعی تاریخی شهرستان بپردازد ، به تبلیغات

از  کارگاها و کارخانجات خصوصی صرف شد

تا جایی که مدیران این گونه اصناف ، رسانه ملی را به مانور  تبلیغاتی خود تبدیل نموده و از این فرصت استثنایی به جای استفاده ، سو استفاده نمودند .

پیش بینی می شود مخارج تبلیغات سال جاری آنان به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته و درآمدشان بیشتر شود .

ما که بخیل نیستیم اما خدایی  آیا مستند سفرنامه جز تیزر های تبلیغاتی و حرفهای کلیشه ای ثمر دیگری برای شهرمان داشت ؟

 

ای کاش دلی برایمان می سوخت

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۷:۳۱ ق.ظ
عده ای از راکبین موتور سیکلت شهرستان در نامه ای به مسئولین گوشه ای از مشکلات خود را خواستار و در پی رفع بزرگترین مشکلشان برآمدند (عزیزانی که الحق گاهی مظلوم واقع شده و قاطی تر و خشک با هم می سوزند )

متن نامه فوق بدین شرح است

بسمه تعالی

شماره : یک سیار

مورخه : 20/7/1388

فرماندهی محترم انتظامی شهرستان خوانسار  (اداره راهنمایی و رانندگی)

با سلام و احترام

احتراما اینجانب امضا گنندگان زیر، مالکین موتور سیکلت ساکن شهرستان خوانسار ، از آنجایی که مکرر  مامورین محترم راهنمایی و رانندگی اقدام به جلب و انتقال وسیله نقلیه امان به پارکینگ به علت نداشتن گواهینامه رانندگی  می نمایند  و از آنجایی که برای دریافت گواهینامه مجبور به رفتن به شهرهای همجوار می باشیم و اکثرا از لحاظ مالی در مضیقه بوده و امیدمان تنها به وسیله نقلیه ای است که داریم  عاجزانه خواستاریم شرایطی فراهم گردد تا حداقل گواهینامه موتور سیکلت را در شهر خودمان اخذ نموده و از بار مشکلاتمان کاسته گردد .

ضمن اینکه از مشکلات ترافیکی ناشی ازعدم نداشتن گواهینامه  در شهرستان نیز کاسته خواهد شد .

امید است با رفع این مشکل موجبات دعای خیر برای خود و خانواده گرامیتان فراهم و از اجر و ثواب دنیوی و اخری آن بی نصیب نمانید .

                                                                                  من الله التویق - جمعی از راکبین موتور سیکلت خوانسار

خواب یا واقعیت

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۸، ۰۹:۴۵ ق.ظ

روز گذشته هنگامی که پس از مدتها حوالی ظهر هوس حمام عمومی بسرمان زد بقچه به دست راهی گرمایه سرچشمه شدیم و قبل از ورود به گرمخانه گوشی تلفن همراهمان را به رسم دوستان خاموش نموده و در جیب مبارک قرار دادیم ، بعداز صفا و سرو سامان دادن به اوضاع بغرنج ناشی از تجرد چند روزه بازگشته  و دوباره  گوشی خود را روشن نموده در طاقچه حمام گذاشتیم ، لباسهایمان را پوشیده و آماده رفتن شدیم  قافل از اینکه  خاطر شریفمان ز یاد برده که گوشی خود را برداریم .

بی خبر از همه چا بیرون آمدیم و در حین خروج شاهد ورود جوانکی مشکی پوش بودیم ، خلاصه اینکه هنگامی متوجه شدیم گوشیمان را جا گذاشتیم که قدری دیر شده بود اما بی درنگ عزم رفتن کرده و خودمان را به حمام رساندیم .

در کمال ناباوری   مشاهده نمودیم که جا تر است و بچه ای در کار نیست ، بلافاصله از حمام بیرون آمده و با تلفن یکی از دوستان شماره خود را گرفتیم در پی چند بوغ متوالی تلفن وصل شد اما جوابی نشنیدیم .

کارآگاه بازیمان گل کرد و به صداهایی که به گوش می رسید گوش فرادادیم .

صدای تردد خودروها اندکی بعد از اینکه از جلوی دیدگانمان رد می شدند در گوشی به گوش می رسید .

پی بردیم که سارق گوشی  در  این نزدیکی است و صدای قدمهایش  هم به گوش می رسد .

جستی کرده و جوانک سیاه پوش را در انتهای خیابان در حالی که سلانه سلانه  حرکت می کرد دیده و با خود گفتیم اگر کوتاهی کنیم ممکن است زیر بار نرود .

خلاصه با هر ترفندی بود گوشی را که در جوراب خود پنهان کرده بود با توسل به لطف خداوند و شم کارآگاهی خود  بازستاندیم .

( خلاصه اینکه به نظر می رسد فقر و نداری چنان  بر پیکره جامعه  چنگ می زند  که گویی قصه های سرقت در شهرهای بزرگ در شهر ما نیز شکل و شمایل واقعیت به خود گرفته)

 

برای دل خودم

جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۵:۵۹ ب.ظ
با تساوی شصت و هفتمین دربی تاریخ فوتبال ایران در پایتخت این شایعه  که سیاست بازهم جای خود را به ورزش داده قوت گرفت .

ما که نظری در این باره نداشته و نداریم اما ...

اما آیا در کشورهایی که اوضاعشان بسیار کیشمیشی بوده و بسیاری از آنها از حضور بیگانگان در شهرها و روستاهایشان رنج می برند سیاست را چاشنی همه فعالیتهای خود  از جمله ورزش می کنند  .

در دربی های گذشته به عنوان یک هوادار فوتبال هیچ وقت این شایعه را باور نکردم  که تبانی در کار بوده اما ...

اما امروز هنگامی که وسلی برزیلیا بارها توپ را تا نزدیک خط دروازه  استقلال پیش برد  و هنگامی که جلال اکبری در یک قدمی دروازه توپ را از دست داد و هنگامی که بازیکنان استقلال بارها در محوطه جریمه پرسپولیس بی انگیزه نشان دادند  این شایعه را عن قریب است که باور کنم

مصالح نظام را درک می کنم و هیچ دلم نمی خواهد کشورم دچار تنشهای بی مورد گردد اما ..

اما بیایید حداقل و برای دل جوانانمان ورزش این سرزمین را تخریب نکنیم .

به امید آن روز

اینجا خوانسار است صدایی که گویا شنیده شد

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۸۸، ۰۴:۴۷ ب.ظ

در یک اقدام غیر منتظره امروز پنجشنبه (نهم مهرماه 88) لطف مسئولین آب و فاضلاب منطقه خواسته یا ناخسته شامل حال اینجانب و اهالی محل گردید و  گوش شیطون کر، آب آشامیدنیمان تاکنون که این نگاره نوشته می شود قطع نشده ...

این اقدام را به فال نیک گرفته و دلایل آن را اینگونه تفسیر می کنیم که بارندگی هفته های گذشته اکنون با بار نشسته و عن قریب است افسار جیره بندی از گریبانمان رخت بربسته و خداوند متعال را شاکریم که یکبار دیگر ما را از نعمت داشتن آب آن هم یک شبانه روز بدون وقفه (البته چند ساعتی باقی است ) بر خوردار گردانید .