تاریخ این سرزمین (خوانسار) آنگونه که می گویند تایخی است کهن که تا زمان ظهور اسلام در ایران و شاید بیشتر، قدمتی افسانه ای دارد ، از آن جهت که حدس و گمان و وجود اسناد اندکی که در اختیار است ، تنها دلیل ما برای زیستن اجدادمان در یکهزار و چهارصد سال قبل است .
اگر مبنای وجود خوانسار و خوانساری را همان ظهور اسلام همزمان در شبه جزیره عربستان بدانیم ، ما و اجداد خوانساریمان بیشتر از یکهزار و چهارصد سال است تلاش می کنیم شهرمان را بیشتر به جهان اطرافمان بشناسانیم .
اگر چه در این راه تا اندازه زیادی موفق بوده و توانسته ایم نام خوانسار را آنگونه که در شان اوست جهانی کنیم اما ...
اما با این حال اینگونه به نظر می رسد که هنوز در لابه لای تاریخ کهن این سرزمین سرگردانیم و در مرداب تاریخ خود دست و پا می زنیم
از زمان پیدایش وسایل ارتیاط جمعی و از جمله آنها تلوزیون و شبکه های مختلف سیما تقریبا سالی نیست که گروههای مختلف مستند ساز به جهت ساخت برنامه های تلوزیونی راهی خوانسار نشده باشند و سابقه این حضور مستمر تا جایی است که کمتر کسی نام خوانسار را نشنیده باشد .
از طرف دیگر ایجاد وبلاگهای متعدد در سالهای اخیر که تماما نشان از معرفی این شهرستان 30هزار نفری بوده باعث شده تا نام خوانسار و خوانساری جهانی تر از قبل جلوه نماید چرا که همین وبلاگ چل چو تنها با دو سال حضور ازقریب بر 40 کشور دنیا بازدید کننده دارد .
اما آیا این اطلاع رسانی ها با نگرشی انتقادی و یا بدون در نظر گرفتن معایب و تلاش در جهت رفع آنها ، تنها به رنگ و لعاب زیبای ها پرداخته
بر کسی پوشیده نیست که در پس این ظاهر زیبا و لعابین باطنی پر از معایب و اشکالات وجود دارد که سالهاست نسبت به رفع آنها تلاشی نکرده ایم چه بهتر که به جای ساخت برنامه های مستند اطلاع رسانی که تنها به وجود خوانسار قبل از ظهور اسلام و وجه تسمیه آن پرداخته است خوانسار را در نگاهی مستند با خوانسار قدیم بررسی می کردیم و واقع بینانه از خود می پرسیدیم : آیا خوانسار جدید با خوانسار قدیم تفاوتی داشته یا ...
(به بهانه حضور گروه مستند ساز برنامه سفرنامه شبکه استانی اصفهان در خوانسار ، زمان پخش این برنامه 30 دقیقه ای که بیشتر به تاریخ خوانسار پرداخته متعاقبا از طریق همین وبلاک اعلام خواهد شد )
شنیده شده عده ای برای فرار از بحران بی آبی و جیره بندی آب اقدام به خرید یا اجاره منزلی در محله دیگری از شهر نموده و با اعمال جیره بندی با اهل و عیال به آنجا کوچ نموده و شب هنگام و با آغاز سانس دوم به منزل خود برمی گردند تا در 24 ساعت از نعمت آب بهره مند باشند .
چندی پیش نیز با شروع طرح زوج و فرد پلاکهای خودرو در تهران شاهد بودیم که چگونه روزهای فرد با ماکسیمای نوک مدادی و روزهای زوج با زانتیای آلبالویی خیابانها را گس می کردند .
با شروع طرح سهمیه بندی سوخت همین افراد با اتکا به قدرت سرمایه ، همیشه و هنگام سوخت گیری در جایگاههای سوخت نمی دانستند از کدام کارت سوخت استفاده کنند .
چگونه است که کارگری با داشتن تنها یک موتور سیکلت مجبور به پرداخت سوبسید سوخت سرمایه داری است که در پارکینگ کاخ خود حداقل چند خودروی مدل بالا دارد .
چگونه است که بچه مایه دار بالا شهری با ماشین مدل بالای بابا جون ، بدون داشتن گواهینامه رانندگی در خیابان تردد می کند و پسرک گل فروش فقیر سرچهارراه را زیر می گیرد و به همان قدرت سرمایه ای که دارد حتی یک ساعت هم حبس نمی کشد و این در حالی است که موتور سیکلتی که برای یک کارگرساده اندازه دنیایی ارزش دارد ، هر از چند گاهی به لطف مامورین راهنمایی ، راهی پارکینگ می شود تا همین لقمه نانی را هم که از قبلش در می آید آجر شود ...
چگونه است که ابتدای پیکان تیز سرنوشت آن هم از نوع جیره بندی تنها مرکز دایره فقر ما را می کاود و سرمایه دار همیشه از گزند تند باد حوادث در امان ...
بررسی علل پخش سریع شیشه و اثرات مخرب مصرف آن در میان جوانان
شیشه ارزان نیست اما متاسفانه این امر باعث نشده مصرفش کم باشد ،
بو ندارد و مصرفش کار سختی نیست ، کسی بسادگی نمی فهمد ،
در ابتدا فرد را به آدمی خوش مشرب تبدیل می کند که قدرت جابجایی کوهها را دارد ،
افسردگی را می کشد و به او قدرت ساعات طولانی کار کردن را می دهد،
اما !!!! ....
در عرض چند ماه تمام رگهای حیات و روح آدم را می برد و خون افسردگی را در بدن جاری می کند ،
دیگر بدون مصرف نمی خواهد حرف بزند ،
راه برود ،
نمی خواهد بخوابد ،
و نمی خواهد زنده بماند ،
مصرف کننده شیشه ، هستی اش را می دهد تا یک روز بیشتر دوام بیاورد ،
شادی اش شکستنی است ،
خوشبختی اش کم دوام ،
و لبخندش شیشه ایست ...
( بدبینی شدید ، کاهش شدید حافظه ، توهم های شنوایی ، بینایی ، جنون آنی و بسیاری اختلالات عصبی هم از عوارض شیشه است )
مهمترین علل پخش سریع شیشه در جوامع امروزی :
1 - تبلیغات سوء از طرف قاچاقچیان شیشه
آنان با این شعار که شیشه مرفین ندارد ، پس اعتیاد آور نیست اقدام به پخش آن می کنند ، در صورتی که در واقعیت شیشه یک ماده محرک اعتیاد آور است که بیشتر پزشکان قدرت اعتیاد زایی آن را از کوکایین هم بیشتر می دانند .
2 - تبلیغ استفاده این ماده در میان انسانهای عشق زیبایی
ساقی ها استفاده از آن را موجب تقویت عضلات ، آماده سازی بدن برای پذیرش انواع ورزشهای بدنسازی ، ایجاد انرژی فوق العاده و مقابله با چین و چروک پوست ، می دانند .
3 – از آنجایی که قیمت شیشه بالا بوده و اکثر مصرف کنندگان بعد از مدتی قادر به تامین هزینه عمل خود نمی باشند در نتیجه به بازاریابی و فروش آن روی آورده تا از این طریق بتوانند خرج عمل خود را تا مین نمایند
به نظر می رسد اصلی ترین و مهم ترین عامل گسترش شیشه بالاخص در خوانسار همین عامل آخری است
پ .ن : ما که در همین جا بحث شیشه رو تمام کرده و رسالت خود را برای به گوش رساندن پیام خود به مسئولین به انجام رساندیم و امید آن داریم مسئولین نیز به مصداق کو گوش شنوا نبوده و لااقل راهی برای به دام نیفتادن فرزندان خود پیدا کنند .
به نظر می رسد از هر 5 نفر جوان (حتی در خوانسار) 3 نفر متاسفانه معتاد به مواد روانگردان از جمله شیشه می باشند ، این آمار اگر چه سندیت علمی ندارد اما با گشتن در کوچه ها و اطراف شهر کوچکی چون خوانسار با یک حساب سرانگشتی به واقعیت تبدیل خواهد شد .
از آنجایی که شیشه از نوع مواد روانگردان بوده و اثبات اعتیاد به آن با آزمایش عدم اعتیاد غیرممکن می باشد ، همچنین در هنگام مصرف بدون بو و تنها بخار رقیقی از خود تولید می کند در مقایسه با تریاک ماده ایده آل و بسیاری از افراد جامعه را به طرف خود کشیده است .
هشدار : به نظر می رسد شهر ما در ابتدای این راه پر مخاطره قرار گرفته و هنوز دیر نیست ، از مسئولین محترم عاجزانه خواهشمندیم جوانانمان را از گرفتار شدن در دام چنین افیون خانمانسوزی نجات دهند .
( در قسمت بعد به چگونگی ورود این مواد و علل پخش سریع آن در خوانسار خواهیم پرداخت )
بابام خدا بیامرز می گفت یه زمانی تو این محل جوونای با حالی بودن ، جوونایی که غیرت و تعصب محلی تو خونشون بود
می گفت وقتی برف می اومد (اونم نه برفی که حالا میاد ، برف می اومد یه متر به بالا ! به جون خودم ) همین جوونای با غیرت پارو می گرفتن دسشون ، اول کل پشت بومای محل رو می ریختن پایین ، بعدشم هرچی برف تو کوچه بود عین گریدر می ریختن تو رودخونه ، یعنی تا ظهر برفی نمونده بود تو کوچه ، انگار اصلا برف نیومده بود .
کسی ...(جرات) نداشت به دخترای محل چپ نگا کنه ، واسه اینکه همین جوونای با غیرت چشای هرزشو از کاسه در می آوردن
پیر مردا و پیر زنای محل همیشه دعا گوشون بودن ،
درسته که اون موقع ها موبایل نبود ولی با وجود جوونای محل هیچ کس تنها نبود (همراه اول)
خلاصه اینکه سرچشمه ، محله ورزشکارا و جوونای غیرتی و با تعصب و هیاتی بود
اما حالا چی ...
تازگی ها سری زدید
خدا وکیلی جوونایی که الان گوشه کنار سرچشمه نشستند !
همون جوونای با حال و با صفای سابقند ؟
ما همون محله قدیمی رو می خوایم با همون گرد و غبار همیشگیش ، با همون مردم با صفای قدیمی
می شه پسش بدین ؟
بیست و هفتم تیرماه سال 1363 خورشیدی ، شهرستان زیبای خوانسار شاهد تولد پسری بود در خانواده ای متوسط و نه مرفه ، از جنس بی ریای صفا ، خانواده ای که پدری سرپرستیش را عهده دار بود از جنس زحمت و تلاش ، دستهایی داشت پینه بسته و دلی داشت دریایی و پاک چونان زلال چشمه ساران ، پدری که سرمایه ای نداشت و امیدش در گرو به ثمر نشستن جوانه ی بذری که نشانده بود ، و او حالا خود را آماده می کرد تا با قطره قطره عرقهایی که از زحمت و تلاش می ریخت نهالش را آبیاری کند ، گوشه گوشه زمین چمن استادیوم پیروزی شاهد و ناظر زحماتش بود و بالاخره 18 سال گذشت و نهال نو پایش را با هزار امید روانه ولایت غربت کرد تا بذر تلاشش به ثمر نشست ،
صحبت از محسن بیات هافبک آینده دار تیم فوتبال صبای قم و البته همشهری افتخار آفرین ماست
محسنی که ثمره تلاش کسی است که دستهایش را باید بوسید
بزرگ منشی پدر بزرگوارش {محمدرضا بیات } را ارج می نهیم و بوسه می زنیم بر دستهای خالی و پینه بسته اش و همت بلند و مردانه پسری را می ستاییم که زحمات او را ثمره ای داد تا موجب افتخار من و توی همشهری باشد .
مختصری از محسن بیات :
در 18 سالگی پس از یک دوره بازی در تیم نونهالان سپاهان اصفهان راهی تهران شد و در باشگاه صبا باطری تهران بازی کرد ، بازی زیبا و به دور از حاشیه مربیان را برآن واداشت تا همیشه پای ثابت مسابقاتشان باشد و اکنون قریب بر 8 سال است که در لیگ برتر فوتبال ایران بازی می کند .
برای او آرزوی سعادت و سلامت و پیروزی داریم
اما تنها یک سوال ؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم محسن از مفاخر خوانسار در 30 سال گذشته است برای او چه کرده ایم ؟
راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار چنین روایت کنند که :
چون علی اکبر محرابیان ، رهرو نه چندان قدیمی کوچه باغ خاکی خوانسار در مدت جلوس بر اریکه وزارتش در نهمین دولت پس از انقلاب اسلامی ، در راستای اهداف روشن و خدمت گذاری عامه مردم قدم برداشته و خدمات قابل قبولی برای رضای خدا و خلق خدا ارائه نموده همچنان به عنوان کدخدای بی جون و چرای صدارت صنعت و البته در دولت دهم ابقا شد .
( چل چو برای ایشان و همکاران صدیقشان آرزوی موفقیت و افتخار خدمت بی ریا برای خلایق خواستاراست ... اجرکم عندالله )
تغییر کاربری تعبیر دشمنی با طبیعت ؟
چندی پیش که با اهل و عیال به قصد تفرج گذری کوتاه به تنها تفرجگاه شهرمان می زدیم مقهور و مبهوت قدرت تخریب انسان دوپا شدیم ، کوچه باغ زیبا و دلگشای ما ، در ورودی سرچشمه جای خود را به عمارتی سیمانی از بتون آرمه داده بود و حال آنکه امتداد دیدمان که تا قبل تر ابتدای تفرجگاه سرچشمه را می پایید هم اینک به بلوکی سیمانی برخورد و کمانه کرد ، حرفی نیست که این سد بالاخره باید آبی داشته باشد و این آب از جایی تامین ، اما آیا این شکل و شمایل مهیب بر سر راه دلهای خسته پس از این هم چشم نواز خواهد بود یا نه ؟
سلام و عرض ادب حضور همه سروران و همراهان همیشگی
عید قربان و عید غدیر به همه شما همراهان مبارک باشه ، می دونم توقع دارین اما به خدا بدجوری گرفتارم نمی رسم آپ کنم دوستان متاهل دستشون تو کاره می دونن تو این وضعیت همین که گاهی نظراتتون رو می خونم هنر کردم اما اینو بگم هنوز چل چو نفس می کشه قصد خدا حافظی از دنیای مجازی رو هم ندارم ، وبلاک خوانساریها رو هم بی خیال نشدم اما گرفتاری نمی زاره ایشاالله اعضای گروه یه جلسه بزارن ماهم عطای مدیریت و به لقاش می بخشیم اما هنوز هستم با تمام قوایی که برام بمونه ... البته اگه بمونه ...
عکسهای زیادی واستون گرفتم فرصت بشه همشو می زارم برین صفا کنین ، اما بدونین از الان عکسهای من همه موضوع دارن یه جورایی خبرین برداشت های آزادتون رو واسم بنویسین به بهترین برداشتها جایزه هم می دم قول می دم دروغ نگفته باشم ، از فردا منتظر باشین ، اما تازگیها دوباره حس شاعری ما گل کرده واستون یه شعر میزارم به بهترین تفسیر هم جایزه می دم واسه چی می خندین گفتم می دم یعنی می دم دیگه !
الهم عجل لولیک الفرج
با خلق این زمانه اگر آشنا شدی از جمع عرشیان خدا هم جدا شدی
شیطان چنان رسوخ نموده به این جهان آگه اگر نباشی و مومن فنا شدی
گفتار آدمیان زمان همه دروغ هم صحبت ار شدی ، به خدا بی خدا شدی
طاعون هرزگی فتاده به خلق عالم و گر درمیانشان بروی مبتلا شدی
آیین بندگی تازه ای بنا شده گویا نیافریده به دنیا خدا شدی
رسم وفا نمانده دگر خلق خفته را یک لحظه لغزشی تو کنی بی وفا شدی
معبود ما رها نکند بند بندگی با دست خود ببری بند خود رها شدی
شاید مباد امید نجاتت ز این بلا با یاد او رها تو ز بند بلا شدی
با رسم سادگی و اخلاص و بی ریا گر بندگی کنی ز صف اولیا شدی
آهنگ دلنشین کلام : خدا یکی است یک لحظه بر زبان ببری ما سوا شدی
پایان صحبت {حاجی}، آغاز یک شروع قانع اگر شدی ، دل او را صفا شدی
منتظر نظرات ارزش مند شما هستم فعلا یا حق ...