زمانی که از خوانسار جز نامی کوچک در کنار واژه گلپایگان نبود که آن هم به جهت اتصال نقشه به دیوار بعضا جایگاه اتصال پونز می گردید و احیانا همین مورد موجبات عدم توجه ارتش عراق در زمان جنگ هشت ساله گردیده بود ...
طراوت و تازگی و سرسبزی طبیعت بکر منطقه زبانزد خاص و عام بود .
آن زمان شهرمان به دور از امکانات پیشرفته روز بود و نه خبری از دانشگاه بود و نه خبری از سد تنها دلخوشیمان صدای شرشر آب مرزنگشت بر روی تخته سنگها بود و سرخی لاله های واژگون که تا کناره جاده نوازشگر دلهای خسته بود .
تفکر خوانساری بیگانه با صنعت بود و جز کارگاه های کوچک قاشق تراشی و احیانا کارگاه ساخت گز آن هم از نوع انگبین خبری از شهرک صنعتی نبود .
هنوز صدای رسای سبزی فروش دوره گرد که با وجود سن بالا همراه با بار سبزی سوار بر الاغی خسته فریاد می زد و جلب مشتری می نمود طنین انداز گوشهایی است که از صدای چرخهای بزرگ صنعتی کر نگردیده و نخواهد شد .
خوشا به حال آن زمان و ای کاش آن پونز لعنتی را از روی اسم خوانسارمان برنمی داشتند و توجه بی رحمانه مسئولین شامل حالمان نمی شد .
دوستی می گفت خداوند متعال هندوانه را حکیمانه مختص مناطقی قرار داده که در تابستانش مردمان از فرط گرما عرق ریزانند و چه حکیمانه این نعمت الهی را برایشان قرار داد تا قدری رفع عطش نمایند اما حال آنکه استفاده آن را سرمایه داری می کند که در بالای شهر تهران مقابل کولرهای گازی نشسته و خبر از دل خون کشاورز زحمتکش آن ندارد .
ما نیز که زمستان سخت و طاقت فرسای خوانسار را به نظاره می نشینیم و نحمل می کنیم تا بهار دل انگیز از راه رسیده و مرحمی باشد بر زخم شش ماه سختی و سرما... اما جایگاهمان چیست ؟ کنج خانه ها ! و یا نهایتا کنار نهر آب ...
اما بیگانگان از راه رسیده و بهترین تفریح و تفرج را در گلستانکوهمان می کنند و بی رحمانه طبیعت بکرمان را به نابودی کشیده و ما هیچ حرفی نمی توانیم بزنیم که اگر بگوییم به جرم محاربه با خدا محکوممان می کنند و مجبورمان خواهند کرد تا زبان در غلاف سکوت فرو برده و حرفی نزنیم که به مزاج کسی خوش نیاید .
از گلستانکوهمان فقط نامی مانده بود و تعداد اندکی گلهای واژگون که آن هم سودجویان بی توجه به محیط زیست از را رسیدند و نا باورانه قسمتی از آن را که همیشه سنگ بکر بودنش را به سینه می زدیم تخریب کردند و باز هم هیچ کس حرفی نزد ...
الغرض " حالا که کسی پیدا شده و جز احیای طبیعت زیبای خوانسار که از خون آبا و اجدادیش نشات گرفته نفع دیگری نمی برد و بی ریا و با اخلاص بدون هیچ چشمداشتی در این راه قدم برداشته با او به مبارزه برمی خیزیم و اندیشه های پاکش را پوچ انگاشته و نمی گزاریم لااقل حرفش را بزند ...
صحبت از عضو محترم شواری شهرمان کیومرث خامه ای است که به دور از تعصبات محلی نه به دنبال زمین و تفکیک و مزایده است و نه به فکر پر کردن جیب خویش که همه می دانیم خالی است ...
فقط تنها حرفش این است : " آقا طبیعت شهرمان را چه شده است "
به نظرتان این زیاده خواهی است ؟؟؟؟؟
خوشبختانه در مدت یک سال تعداد وبلاگ نویسانی که بصورت تخصصی در مورد خوانسار فعالیت می کردند و به این گروه پیوستند به ۲۰ نفر افزایش یافت. به همین نسبت دوستانی هم بودند که بنا به دلایلی از گروه خارج شده و غیر فعال شدند. همچنین دوستانی هم هستند که به موازات سیاستهای گروه فعالیت می کنند ولی هنوز موفق به عضویت در گروه نشده اند. امیدواریم در همایش امسال دوستان وبلاگ نویس ساماندهی شده تا در مسیری هدفمند حرکت نماییم.
به همین منظور در صدد هستیم امسال دومین همایش را برگزار کنیم تا از تجربیات یک سال گذشته برای سالهای آینده بهره ببریم. لذا از دوستان عزیز خوانساری که مایل به عضویت در هیئت اجرایی همایش هستند ٬ تقاضا می شود آمادگی خود را تا تاریخ ۳۱ تیرماه از طریق همین وبلاگ یا وبلاگ خطم خالی اعلام نمایند . ( لطفاْ نام و نام خانوادگی و شماره تماس خود را در قسمت نظرات وارد نموده و حتماْ قید شود ٬ جهت عضویت در هیئت اجرایی همایش.)
پس از تشکیل هیئت اجرایی ٬ زمان و مکان برگزاری همایش اعلام خواهد شد.
منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم.
میلاد با سعادت قطب عالم امکان حضرت علی ابن ابیطالب(ع) بر تمامی شما خوبان مبارک باد
آقا جان سلام ...
می دونی که از راه دوری میام سختی راهی رو تحمل کردم که به دیدن گنبدو گلدسته هاو ضریح کوچیک و حقیرت می ارزید .
اونقدر از کرامات و الطافت شنیدم که دلم طاقت نیاورد نیام و صحن کوچیک و با صفات و نبینم .
اینجا منطقه ای دور و صعب العبور در دل کوههای لرستانه جایی که مامن ناامیدان و پناهگاه بی ناهانه ره گم کرده است .
اینجا حرم با صفای سلاله ای از معصومین حضرت محمد ابن حسن علیه السلامه ...
آقا جون دستهای خالی و پاهای پینه بسته از فرط خستگی راه نشان از ارادت این مردم به شماست .
تورا به جان زهرای مرضیه نکنه دستشون رو خالی بگذاری
عرض سلام و ادب و احترام حضور دوستان و همراهان خوانسار درآینه تصویر :
چند روزی است فضا و هوای شهرمان تاثیر گرفته از غبار ناشی از هجوم توده های غبار از عراق و جنوب کشور گردیده و شعاع دید تا مرز 50 متر در بعضی ساعات هم پیشروی کرده .
هواشناسی پایداری این هوا را تا اواسط هفته اعلام کرده .
پیش بینی می شد با وجود بی آبی هوای خوانسار در فصل تابستان به میزان قابل توجهی گرم گردد اما خوشبختانه و از الطاف و کرامات احدیت شاهد هوای مطبوع بهاری در روزهای اخیر بوده ایم امیدواریم تا شروع بارندگیها کماکان شاهد این هوای دل انگیز باشیم .
و یکبار دیگر از خداوند مهربان به خاطر این همه لطف و کرمش تشکر نموده و پیشانی اخلاص بر آستان حضرتش می ساییم .
حقیقتا که : الحمد لله الرب العالمین ...
جناب آقای عماد داودی رضا داودی فر و داود داودی فر درگذشت ناگهانی عزیز از دست رفته اتان آقای مهدی داودی فر (کارمند بازنشسته بانک صادات خوانسار) را به شما و کلیه دوستان و وابستگان تسلیت عرض نموده بقای عمر شما را از درگاه ایزد منان خواستاریم .
خوانسار درآینه تصویر
زمانی که مهندسین تشخیص بستر برای تشخیص خاک باغکل در محلی معروف به دوشاخ اقدام به علم کردن چادر نموده و حفاری های اولیه برای روشن شدن آمادگی زمین جهت احداث سد خاکی شروع شد همه گمان می کردند به زودی سدی عظیم بر دهانه قنات کهریز کدر بسته خواهد شد .
اما اینک که نزدیک به 4 سال از شروع اولین پی ریزی جهت برافراشته شدن سد مذکور می گذرد هنوز از این ساز و بنا مشخص نیست که آبا واقعا اینجا سد است ...
یادمه یکی از مهندسین اون زمان پروژه سد باغکل روزی به من می گفت شما خونساریها خیلی پارتی کلفتی دارین گفتم واسه چی ؟ گفت این اولین باره تو دنیا که دارن سد بدون آب می زنن ...
اون موقع معنی حرفش رو درست نفهمیدم اما حالا یه چیزایی داره دستگیرم می شه !
قرار بود در سفر ریاست جمهوری به خوانسار شاهد بهره برداری از سد باغکل باشیم یعنی برابر برنامه تنظیمی : اون زمان! زمانی بود که پیمانکار محترم قول بهره برداری داده بود اما با کمال ناباوری شنیده ها حاکی از اختصاص بودجه قابل ملاحظه ای برای تکمیل آن از زبان شخص رییس جمهور بود .
خداوکیلی یه سری به پشت دیواره سد بزنین ...
قنات زیبا و همیشه پرآب ما فدای چی شده ؟
که باید آب اونرو از اعماق زمین با پمپ های قوی واسه کشاورزی کسانی که خرج خونشون رو از همین زمینا باید دربیارن بکشن بیرون ! کشاورزانی که اجدادشون این قنات رو برای آبیاری زمینهای خودشون حفر کردند . همین کسانی که یه روز خودشون صاحب قنات بودند حالا باید واسه گرفتن 2ساعت از آب اون بیان و گردن کج کنند تا بلکه بتونند کشت های خودشون رو از خطر خشک شدن نجات بدند .
واقعا به نظر شما آیا وجود این سد لازم بود ؟
آیا برای بقای یک نسل نسل قبلی باید فنا بشه ؟
مگر نسلهای قبلی ما چه گلی به سر ما زدند که ما برای بعدی ها بزنیم ؟
جواب این سوالها جواب دستهای خالی پینه بسته پیرمرده رعیته !
طلیعه اولین نور خورشید صبح روز بیست و هشتم خرداد ماه نوید طلوعی دیگر می داد تا سکوت راهرو بیمارستان را صدای معصومانه کودک کوچکی برهم زند .
آنوقت نا امید خیره خیره سقف اتاق را نگاه می کرد و در دل به عالم و آدم دشنام می داد که چرا و برای چه دنیای زیبایش را از او گرفته بودند و او حالا کاری جز گریستن نداشت .
اما نه زبان داشت که لب به سخن گشاید و نه توان جنبیدن تا برخیزد و فریاد برآورد و زبان به شکایت روزگار گشاید تا همه بدانند که به میل خود این دنیا را برای زندگی انتخاب نکرده ...
این اولین باری بود که دیگری برایش تصمیم می گرفت ...
و حالا بیست و هشت سال می گذرد و هنوز روزگار تصمیم ندارد تا اجازه دهد حداقل برای رفتن خودش تصمیم بگیرد ...
تولدم مبارک ...
عرض سلام و ادب و احترام حضور دوستان و همراهان خوانسار در آینه تصویر :
انگیزه یک عکاس برای عکس گرفتن به شرایط محیط و همینطور سوژه های موجود برمی گرده اما روحیه عکاس هم در این قضیه دخیل خواهد بود :
شهرمون با وجود کم آبی و عدم بارندگی لازم تا اواسط خرداد چهره طبیعی و همیشگیش رو حفظ کرد اما باور کنید در این دو سه روز تعطیلی ناباورانه تبدیل به کویری شد که دل هر بیننده ای رو به درد میاره گرمای هوا و پایان پذیرفتن ذخائر زیرزمینی در دوسه روز گذشته چهره شاداب خوانسارمون رو کلی عوض کرده می دونم که همه اینا واسه یه عکاس سوژه های خوبیه اما قبول کنید که این نوع سوژه ها با روحیه بنده اصلا جور نمی یاد .
نمی خوام باور کنم که این مناظر تلخ چهره شهر عزیزم خوانساره امیدوارم روزی برسه که اینجا مثل گذشته باصفا و سبز باشه ...