سلام خدا جونم
سلام خدای مهربونم
هرچی بیشتر به ماه محرم نزدیک می شیم خوشحالتر می شم
آخه دوباره اینجا رنگ و بوی خدا می گیره
تازه دلم واسه اسب و شتر و نقاره و علم ! تنگ شده
هرچند دوسالی هست علم ندیدم
اوضاع ما اینجا خیلی خوبه !
تازگی ها اساس کشی کردیم و رفتیم یه خونه جدید
خیلی قشنگه تازه خیلی هم ارزونه
همش پنج ملیون پول پیش دادیم با ماهی چهل هزار تومان
اینطوری که فهمیدم اجاره خونمون اصلا عقب نمی افته !
هزینه آب و برق گازمون هم خود به خود جور می شه !
تلفن هم که مفته !
اونقدر مفت که حتی منم یه خط موبایل دارم البته اعتباریه !
گوشت و مرغ و میوه هم که روز به روز ارزون تر می شه
تا حالا نشده یخچال خونمون خالی باشه
همیشه پره از خوراکی های جور واجور
واسه گرفتن شیر بابا اصلا تو صف وانمی سه
خودش می گه : مغازه دار واسش نگه می داره اونم دوتا
البته باید حداقل ده پونزده هزار تومن خرید کنه بعد شیر رو هم به قول خودش اشانتیون می گیره !
تازه نمی دونی قراره اوضاعمون از اینم بهتر بشه
خلاصه اینکه همه چی بر وفق مراده
بد جوری داریم حالشو می بریم
تنها دغدغه ای که داریم اینه که دلنوازان تموم شده
حیف شد !
دیگه باید برم مواظب خودت باش خدا جونم
می ترسم از بس اوضاع خوبه دیگه کسی سراغتو نگیره
ولی بدون همیشه خدای من خواهی بود
دوست دارم خدا جونم
شب گذشته با موتور سیکلت تفرجی به قصد بررسی اوضاع و احوال شهر در خیابانها داشتم ، از حد نگذریم که نسبت به سنوات گذشته شهری زنده چشمها را نوازش می داد و دیگر خبری از خاک میتی که اجدادمان بر سر رویش ریخته بودند نبود .
سالهای نه چندان دور در فصل خزان و زمستان راس ساعت پنج و شش بعداظهر به قول معروف آبگوشتهایمان را هم خورده بودیم و به قصد استراحت راهی رختخواب می گشتیم
اما حالا تا پاسی از شب نیز چنانچه مایحتاجی ملزوم می گردد در جای جای این شهر خاموش می توان نیازهای ملزوم را میسر نمود .
به سبب تنوع پخش سریالهای تلویزیونی و تداوم و تعدد شبکات رسانه ای ، خواب زمستانی از چهره خرس خوانسار، زدوده و گاهی نیز این بیداری به لطف عادل خان فردوسی پور تا نیمه های شب جلوه می کند .
نسل خواب آلود جای خود را به نسلی بیدار داد
ضمن اینکه از بعضی بیداری های کاذب که به سبب مصرف شنگول جات نمود می کند فاکتور می گیریم .
ای آقا چه حرفها می زنید مگر می شود در شهر دارلمومنین ما زبانم لال زبانم لال مواد افیونی خواب را از چشمان مردمانمان بگیرد چه بسا این چراغهای روشن برای شب زنده داری و احیا و ذکر مصیبت ائمه نباشد ، و شاید هم به ضعم بنده این عادل خان است که دوباره معرکه گرفته و عشق به ورزش خواب را تا نیمه های شب به تعویق انداخته .
الله اعلم ... اصلا به ما چه آقا ماکه خوی خرسی گری خود را فراموش نموده و از قبال وسایل گرمایشی از قبیل ایران رادیاتورو ... دیگر زمستانها به غار هم پناه نمی بریم ، به تازگی هم واحدی 100متری در مرکز شهر اجاره نموده و عن قریب است از جامعه خرسان بیرون شده و بهانه برای نخوابیدن در زمستان بسیار داریم .
آخر اگر خرس هم باشی ، با شکم گرسنه که نمی شود خوابید !
دیگر نه غاری هست که به آن پناه ببریم نه اگر بود خانومهای باشخصیت امروزی عمرا پا به آن نمی گذاشتند
در ضمن اجاره منزل را هم که در خواب نمی توان پرداخت نمود
بچه های امروز هم که با کوچکترین نسیمی انواع مختلف آنفولانزا را ردیف می کنند و هزینه درمان بیماری آن هم با تبلیغات منفی سر به فلک می زند
خلاصه با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه می رسیم که خرس خوانسار را مجبور کرده اند که دیگر نخوابد و زمستانها نیز همچون دیگر فصول سگ دو بزند تا بتواند زنده بماند خواب که پیش کش ...
وحشت همه شهر رادر برگرفته ، مردم به بهانه های کوچک راهی سرای حکیمان شده و در تلاش برای رفع مرضی که شاید وجود خارجی نداشته و ندارد ، اینجا جای سوزن انداختن نیست ، جمعیت انبوه هر لحظه بیشتر و بیشتر جلوه می کند ، رسانه ملی مردم را به آرامش دعوت می کند اما گویا تلاش برای نجات ، مردم را جلی تر می کند و هر لحظه بر تعدادشان می افزاید ، شایع شده کودکی شش ساله بر اثر ابتلا به این بیماری مهلک جان سپرده ، و مشاهدات همه دلیل بر گسترش بیماری خطرناکی از خانواده آنفولانزا و از نوع A یا همان آنفولانزای خوکی است ...
اینها خبرهایی است که در کوچه و بازار همه روزه ترس و وحشت را مهمان دلهای خسته از روزگار می کند !
آیا حقیقت دارد ؟
به نظر نمی رسد این بیماری زیاد هم خطرناک باشد
برای مرگ غم انگیز کودک شش ساله پیگیر شدم ، خوشبختانه بیماری آنفولانزایی در کار نبود ، علت مرگ بیماری ارثی بود که به دلیل ازدواج خانوادگی در دو فرزند قبلی این خانواده هم نمود داشته از طرف خودم و چل چو به این خانواده محترم تسلیت گفته و از در گاه خدای متعال صبر و استقامت مسئلت دارم
یکی دو مورد مشکوک به آنفولانزا در بیمارستان بستری بوده که خوشبختانه رو به بهبودی هستند
پس نگران نباشید
خود بنده در دو هفته گذشته دست به گریبان با نوع جدیدی از آنفولانزا بودم که اسمش رو گذاشتم آنفولانزای وحشت ، به حمدلله قدری بهتر شده و از هم اکنون سور و مور و گنده در خدمت شما ...
بماند که از لطف تبلیغات منفی ، وصیت نامه امان را نوشتیم و قرار بود در همین روزها به صرف کباب مهمانتان کنیم
اما به قول شهید مدرس ( به کوری دشمنان مدرس (مهدی)هنوز زنده است ) ....
در زمانهای نه چندان دور ؛ هنگامی که خاطر ملوکانه قدری مشوش می گردید از حیث بی خبری از اقوام و وابستگان مجبور می گشتیم تا مسافت اندرونی خویش را تا درب منزل ایشان طی نموده و کسب احوال نماییم ، یا به همین بهانه نیمه شبی با اهل و عیال خود را مهمان کنیم و تا پاسی از شب در کنار ارحام خود زمان را سپری کنیم .
تا اینکه …
به همت یکی از برادران فرنگی که اگر اشتباه نکرده باشم { الکساندر گراهام بل }، دستگاه غریبی در منزلمان راه یافت که با آن تنها با گرفتن نمره آشنایان توانستیم از احوالشان جویا شده، خاطر ملوکانه امان از تکدر به روشنایی صعود اجلاس نمود .
این اختراع بشر را قدری به کاهلی واداشت و هرچند از سیمای زیبای رفقا محروم بودیم اما صدای گرمشان ، زینت بخش گوشه دل غمگینمان از دوری ایشان بود .
سالیانی چند به همین منوال سپری داشتیم و گاه گاهی نیز مجلسی برافراشته و از سیمای ارحام برخوردار .
تا اینکه …
عقل بشر به همین جا اکتفا ننمود و دست به اقدامی خارق العاده زد که کم مانده بود چشمانمان از تعجب گشاد و دهانمان از حیرت باز بماند
اینجا بود که چهره تلفنهایمان تغییر یافت وبساط دنگ و فنگ سیم و سیم کشی برچیده .
بماند که اوضاع ارتباطی قدری بهتر نمود اما داستان به همین جا ختم نشد
مدتی بعد امکاناتی مهیا شد تا بدون ارتباط گفتاری و دیداری تنها با نوشتن چند جمله کوتاه از حال یکدیگر با خبر شویم . تا جایی که امکانات مذکور نه تنها باعث شد تا سیمای رفقا را از یاد برده و صدایشان را فراموش نماییم ، بلکه به ملعبه ای تبدیل شد که کار و زندگی عده ای را گرفت و وقت بیشتر بشریت به پیام بازی تلف گردید .
این پایان کار نبود چرا که عقل جن هم به مغز این ادم دوپا قد نمی دهد چه برسد به بنده !!!؟؟؟
مدلهای مختلف تلفن همراه از راه رسید و بلوتوث شمع محفل بشریت شد !
دیگر درمعدود مجالس نه جای احوال پرسی بود و نه فرصتی برای دیدار چرا که وقت به بطالت می گذشت و ما از داشتن کلیپ های جدید محروم ،
و کار به جایی رسید که مملکتمان جزو بزرگترین سقارش دهندهگان گوشی همراه شد به چه قیمتی ؟
به قیمت فراموشی یاران و دوستان قدیم و فصل ارحام و بستگان
و این شد خوشبختی مجازی ما قوم بی خرد ایرانی …
سلام خدای مهربون ، از ماه رمضون که رفتی جات خیلی اینجا خالیه ، اونوقتا که نزدیکمون بودی گاهی حرفهای دلمو بهت می گفتم اما الان یه ماهی می شه که خبری ازت نیست .
راستی خدا جون می شه تا قبل محرم و صفر واسه یه بار هم شده ، یه تک پا بیای و بری ...
آخه اینجا تو شهر ما خیلی خبراست
اصلا بیا ایتجا پیش ما زندگی کن ، اینم شد کار ! فقط سالی سه ماه میای آخه ناسلامتی تو خدای مایی ...
ما بنده هاتو اینجا رها کردی به امان کی و رفتی
مگه تو خودت ما رو خلق نکردی ؟
می گن تازگیها یه مقبره پیدا شده اینجا !
می گن خیلی قدیمیه
بابام می گفت قراره برن قم ، شجر نامشو بیارن
دیروز با بابا رفته بودیم اونجا
خدایی قشنگه خیلی هم قدیمیه
خیلی شلوغ بود اونجا
هر کسی یه چیزیی می گفت
احتمالا این مقبره ای که می گم می گن مال خواهر امام رضا است
همونی که تو مشهده همونی که پارسال رفته بودیم زیارتش
پیش خودم گفتم اگه راست باشه ...
شهر ما هم می شه عین شهرهای زیارتی
می شه عین قم ، همونجایی که حضرت معصومه داره
اونوقت آدمایی هم هستن که فقط به خاطر هواش نمیان اینجا
یه خانومی اینجا ، هست که دلارو با خودش می کشونه میاره اینجا
اصلا شاید شهر ما هم شد استان
اونوقت دیگه بابا ، مامان مجبور نیستند به خاطر اینکه اینجا دکتر اطفال نداره منو تا گلپایگان ببرند
خدا جونم ، خدای مهربونم دوباره بهت سر می زنم
الان دیگه باید بخوابم شب بخیر خدای مهربون ...
از همه عزیزان همشهری که مایل به دیدن تکرار کلیشه ای این برنامه هستند صمیمانه درخواست می شود راس ساعت مقرر پای گیرنده های خود نشسته و از لذت وافر و کامل برخوردار شوند
این خبر ساعتی پیش از سوی یکی از کارمندان فرمانداری خوانسار جناب آقای قبادی تایید شد ، پس چنانچه بنا به هر دلیلی پخش نشد مسئولیتش را بنده به عهده نمی گیرم
گفته باشم ...
در حالی که منتظر پخش تلوزیونی برنامه سفرنامه در تاریخ سی ام مهرماه بودیم ، این برنامه شب گذشته از شبکه استانی اصفهان پخش شد .
اما بیشتر وقت برنامه به جای آنکه به اوضاع و
احوال اجتماعی تاریخی شهرستان بپردازد ، به تبلیغات
از کارگاها و کارخانجات خصوصی صرف شد
تا جایی که مدیران این گونه اصناف ، رسانه ملی
را به مانور تبلیغاتی خود تبدیل نموده و از این فرصت استثنایی به جای استفاده ، سو استفاده نمودند .
پیش بینی می شود مخارج تبلیغات سال جاری آنان به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته و درآمدشان بیشتر شود .
ما که بخیل نیستیم اما خدایی آیا مستند سفرنامه جز تیزر های تبلیغاتی و حرفهای کلیشه ای ثمر دیگری برای شهرمان داشت ؟
متن نامه فوق بدین شرح است
بسمه تعالی
شماره : یک سیار
مورخه : 20/7/1388
فرماندهی محترم انتظامی شهرستان خوانسار (اداره راهنمایی و رانندگی)
با سلام و احترام
احتراما اینجانب امضا گنندگان زیر، مالکین موتور سیکلت ساکن شهرستان خوانسار ، از آنجایی که مکرر مامورین محترم راهنمایی و رانندگی اقدام به جلب و انتقال وسیله نقلیه امان به پارکینگ به علت نداشتن گواهینامه رانندگی می نمایند و از آنجایی که برای دریافت گواهینامه مجبور به رفتن به شهرهای همجوار می باشیم و اکثرا از لحاظ مالی در مضیقه بوده و امیدمان تنها به وسیله نقلیه ای است که داریم عاجزانه خواستاریم شرایطی فراهم گردد تا حداقل گواهینامه موتور سیکلت را در شهر خودمان اخذ نموده و از بار مشکلاتمان کاسته گردد .
ضمن اینکه از مشکلات ترافیکی ناشی ازعدم نداشتن گواهینامه در شهرستان نیز کاسته خواهد شد .
امید است با رفع این مشکل موجبات دعای خیر برای خود و خانواده گرامیتان فراهم و از اجر و ثواب دنیوی و اخری آن بی نصیب نمانید .
من الله التویق - جمعی از راکبین موتور سیکلت خوانسار
(قسمت اول – پارت وان )
یادداشت های خسروخان – کلکسیون قالبهای بلاگفا
به نظر می رسد خسروخان گریز پای از حیث سفرهای اجباری به شمال ، بیشتر از اینکه در پی نوشتن و آپ های طوفانی باشد عشق عوض نمودن قالب او را فراگرفته و به جای هفته ای یکبار پستهای جنجالی ، روزی یک قالب جدید به نمایش می گذارد . ما که بخیل نیستیم آقا اما خدایی از بس پستهای تکراری را با قالبهای جورواجور دیدیم و خواندیم دلریسه گرفتیم اساسی ...
خبرنامه – صادق در تصدیق صداقت مسئولین با صدیقیان
اگرچه به روز ترین خبرگزاری حال حاضر شهرمان همیشه حرفهایی برای گفتن دارد اما ...
اما اخیرا نویسنده خلاق آن را چنان به اعماق تاریخ برده که گویا کشف مقبره ای قدیمی در یکی از محله های خوانسار سوژه هر روزه اخبارش گردیده و به بهانه رد شدن ره گذری از کنار مقبره فوق سرخط خبرهایش را تحت الشعاع قرار می دهد ...
کمش – مرد هزار چهره
طبق آخرین خبرهای رسیده مرد مرموز چهل و هفت هشت ساله ای که هنوز مردد است نام خود را فاش کند یا نکند با بهره گیری از واژه ای قدیمی پای در دنیای مجازی وبلاگها گذاشته و از هیچ کوششی برای به چالش کشیدن اخبار و روایات خوانسار و همینطور وبلاگهای دوستان دریغ نمی کند .
بر هیچ کس پوشیده نیست که با سواد و معلوماتی که دارد انقلابی عظیم در صنعت وبلاگ نویسی ایجاد کرد اما ...
اما تا کی رخ در پرده ابهام توان کرد .... تا جایی که بعضا دوستان بنده را نیز در معرض اتهام کمش بودن فرض نمایند
صنعت کشاورزی نوین – متخصص پوست ، موست و زیبایی
نوپا و فعال ، کوشا در شناخت فواید گیاهان از جمله خیار که در این اواخر به منتقدی قدر در تخریب وبلاگ خوانساریها تبدیل شده ،
که البته امید آن می رود ذوق وشوق انتقادش دستخوش بازیچه تفکرات شیطانی شهرام خان دادگستر قرار نگرفته باشد .
سحر فیلم – شهرامی متفاوت
از دور ، دستی بر آتش وبلاگستان خوانسار داشته و دارد ، هر روز انتظار اخبار موسسه اش امانمان را می برد تا بدانیم اخوان دادگستر امروز چه گلی به سرمان زده اند ،
الحق و الانصاف این کار آخری (پیک سحر) بد جور اصحاب رسانه و در راس آن متصدیان اهدای جایزه اسکار را ترکاند تا جایی که این لوح فشرده نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 2010 گردیده .
ادامه دارد ...