چـــــــل چـــــو

رســــانۀ خوش خُلقـــــان

مادرم مرا اصلاح طلب زایید!!

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۲ ب.ظ

"اصلاح طلب" به شخصی می گویند که طالب اصلاح است و دلش می خواهد جامعه ای با تغییراتی جزئی داشته باشد اما در ویکی پدیا تعبیر اصلاح طلبی را اینگونه نوشته اند: به جریان سیاسی گفته می‌شود که انجام تغییر در جامعه را از طریق انجام اصلاحات در قوانین و سیاست‌ها و نه از طریق انقلاب و تعویض حکومت، تبلیغ می‌کند.

اما نگفته اند: "اصلاح طلب اجتماعی" هم ممکن است باشد و صرفا" اصلاحات نمی تواند یک جریان سیاسی باشد، درمیان مسیحیان، از زمان هانری هشتم در انگلستان و یا در قرن شانزدهم توسط مارتین لوتر و ژان کالون در آلمان اصلاحات مذهبی نیز وجود داشته 

به نظر من فردی که برای کوتاه کردن موی سرش به پیرایشگاه می رود هم یک اصلاح طلب است!! حتی کسی که به بهداشت فردی خود اهمیت می دهد هم یک اصلاح طلب است چرا که به زعم من خواهان تغییرات بودن در هر زمینه ای که فکرش را بکنید اصلاح طلبی است.

اصلاحات حتی ممکن است در یک خانواده که در بیشتر جوامع، نهاد اصلی جامعه‌پذیری کودکان است اتفاق بیافتد و این یک رفتار کاملا" انسانی در یک جامعه ی کوچک مثل خانواده است .

حال فرض کنیم بنده با چنین نگرشی در خصوص اصلاحات، خود را یک اصلاح طلب می دانم و همیشه در کلیه ی مراحل زندگی از اصلاحات استقبال میکنم و به تبع، ممکن است به جهت روحیه ی اصلاح طلبی به یک جریان سیاسی حامی اصلاحات هم گرایش داشته باشم ، به نظر شما آیا من یک فرد سیاسی هستم؟ یا تمام افکار و عقاید جریانات سیاسی اصلاح طلب را می پذیرم؟

حوصله ی مقاله نوشتن ندارم پس با یه مثال ساده می رم سراغ اصل مطلب:

فردی با موهای ژولیده و هفت اینچ، موی زائد زیر بغل، به علاوه ی یک زیرپوش چرک و بویی شبیه بوی تعفن یک لاشه ی گربه  رو تجسم کنید!

تجسم کردید؟

حتما" حالتون به هم خورد، مهم نیست با یک همزاد پنداری ساده می تونید درکش کنید و یا می تونید بهش توصیه کنید بره حموم و خودش رو تمیز کنه و موهاش رو هم اصلاح کنه! ممکنه طرف یه لبخند قشنگ بهتون تحویل بده و بگه: به شما هیچ ربطی نداره و شما رو به تفتیش زندگی شخصی دیگران متهم کنه و غُرغُر کنان شما رو ترک کنه و محل سگ هم بهتون نذاره!!

و یا ممکنه به حرفتون گوش بده و بعد از اینکه تمیز شد ازتون تشکر کنه!

بعضی ها وقتی به این قسمت از ماجرا می رسند خیال می کنند خیلی آدم با شعوری هستند و ممکنه حرفهاشون همین تاثیر رو، بر روی بقیه ی آدمها هم بزاره،  برای همین تلاش می کنند با یدک کشیدن عنوان اصلاح طلب سعی در اصلاح اطرافیان و حتی مورد داشتیم انقد پُر رو بوده که فکر می کرده چون یه قدم کوچیک در جهت اصلاح برداشته می تونه افکار یه شهر و یا حتی یه کشور رو هم تحت تاثیر قرار بده

این بدترین قسمت اصلاح طلبیه که باعث شده بنده به شدت از تغییراتی که باعث می شه از یک مورچه یه غول بی شاخ و دُم درست کنیم بی زار بشم

کلا" هر رفتاری که به موازاتش یک جریان سیاسی شکل می گیره، حتی اگه یک رفتار کاملا" انسانی باشه به گند کشیده می شه


پی نوشت:

کماکان حامی اصلاحات هستم و حامی دولت محبوبم ولی از بعضی بادمجون دور قابها به شدت متنفرم در ضمن اگر یاد بگیریم به شفعتی به عنوان  یک همشهری نگاه کنیم برامون فرقی نمی کنه شهردار باشه یا فرماندار، در هر حال خادم مردم در هر لباس و منصبی خدمتگذار خواهد بود و این طرز فکر شخص حاج حسن شفعتیه 

گاهی وقت ها دلم که می گرفت چراغ اتاق شهردار که روشن بود از پله ها بالا میرفتم و بدون اینکه کسی بپرسه این موقع تو شهرداری چی می خوای؟ می رفتم تو اتاقش و چند لحظه ای رو باهاش همزبون می شدم

نمی دونم الان هم درب اتاقش بازه؟!!


سکانس برتر

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

سکانس اول ـ

مرتیکه ی لندهور تا کی می خوای وبال گردن ما باشی؟ چرا نمیری سراغ یه کار درست و حسابی؟ پسر عباس آقا با تو از سربازی اومد الان واسه خودش برو بیایی داره! اونوقت تو یِ اَلدنگ صبح تا شب تو خرپشتی لای گند و کثافت کفترات غلط می زنی!

خدابیامرز مادرم حرف حق میزد می گفت: این یکی رو می خوای واسه چی؟ مگه اون سه تای قبلی چه گُلی زدند به سرت که این بزنه؟ اما  از بدبختی وقتی فهمیدیم که سه چهارماه از حامله شدن ننه ات می گذشت به اون ننه ی فلان فلان شُدت گفتم : زن برو لوله هاتو ببند این کُره خرا پس فردا تربیت میخوان! خرچ می خوان به خرجش نرفت که نرفت، اون مولوک زلیل مرده نشست زیر پاش که به تو چه بری خودتو پیر و کور کنی؟ بزار خودِ بی همه چیزش بره لوله هاشو ببنده


سکانس دوم ـ

ایشالله به پای هم پیر شین ننه، قربون عروس گلم بشم که عینهو ماه شده! ایشالله یه پسر کاکل زری خدابهت بده! بچه ی تو روهم ببینم دیگه هیچ آرزویی ندارم با خیال راحت سرمو می ذارم زمین و غصه ی تو رو هم ندارم که بالاخره یه سرو سامونی گرفتی!!

سکانس سوم ـ 

پسرک روی نیمکت توی راهرو نشسته بود و پاهاش رو تکون می داد 

همراه قاسمی کیه؟

صدای پرستار که از اتاق اومد اونو از افکارش بیرون کشید و با اضطراب جواب داد: بله بله قاسمی ماییم چی شد؟

پرستار با بی حوصلگی گفت: تو چیکارَشی؟

ـ پسرشم خانوم!

مادرت وضع حمل کرد دختره

مونده بود خوشحال باشه یا از اینکه یه نون خور دیگه به جمعشون اضافه شده بود ناراحت؟!!

از وقتی که باباش از روی داربست ساختمون نایب تو چیذر افتاد و مُرد شیش ماهی می گذشت، همون موقع ها بود که مدرسه رو ول کرد و به سفارش حاج اصغر شده بود پادوی حاجی صولت تو بازار فرش

خواهر برادرای قد و نیم قدش کم بودند که حالا یه خواهر دیگه هم بهشون اضافه شده بود

همیشه تو رویاهاش به خودش می گفت: اگه یه روزی زد و  زن گرفتم هیچ وقت بچه دار نمی شم که لاقل طعم این آوارگی رو غیر از خودم کس دیگه ای تجربه نکنه

سکانس برتر ـ

چند سال واست بریدند؟

ـ خودشون می گن پنج سال اما ممکنه عفو بخورم!!

دلت خوشه ها ! مرد حسابی گفتی پنج سال و خلاص؟ هر روزش برات ده سال کُنتور می زنه حالا چیکار کردی؟

ـ وازکتومی!!!

چی چی تومی؟

ـ وازکتومی، یه نوع روش جلوگیری از بارداریه

یعنی هرکی جلوگیری کنه باس بره حبس؟

ـ اینجوری می گن

واس چی؟

ـ واسه اینکه جمعیت کمه!!

خو این چه دخلی به تو داره؟

ـ لابد داره دیگه


پی نوشت :

یه سوال داشتم: می گم این پنج سالی که طرف به دلیل وازکتومی می ره حبس دقیقا کی می خواد جمعیت رو اضافه کنه؟!! نکنه روش گرده افشانی هنوزم جواب می ده؟!!






برای زاد روزم ...

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ب.ظ

باز هم بیست و هشتم خرداد ماه از راه رسید تا یادم نره که یک سال پیر تر شدم و یک سال از بهترین سالهای عمرم گذشت در سی و سومین زاد روزم همراه دوستان گلی بودم که برای یه خرس گُنده تولد گرفتند زیاد حرف نمی زنم فیلمشو خودتون ببینید




دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 14 ثانیه

مستندی که نامزد جایزه ی کن شد

يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

مستند قارچ کوهی به کارگردانی بنده و تصویر برداری دوست عزیزم علی فتاحی

اگه اهل کوه و طبیعت مخصوصا تو فصل بهار هستید این ویدئو رو از دست ندید


دریافت
مدت زمان: 50 ثانیه

وصیت نامه ی واقعی

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۳۸ ب.ظ

با سلام و احترام!!

( نمی دونم واقعا احترام قبل از مرگ لازمه یا نه؟! یعنی آدمی که داره می میره براش مهمه محترم باشه یا نه؟ در کل فی نفسه این احترام رو همینجوری لفظی هم که شده بپذیرید)

احتمالا" وقتی این نامه رو می خونید بنده در این دنیا نیستم بلکه در اون دنیا هستم مگه اینکه اتقاق دیگه ای بیافته و قطع به یقین هر چی تا حالا به خوردمون دادند خالی بنده بوده باشه!! حالا در هر حال ما اینا رو می نویسیم اگه راست بود و رفتیم اون دنیا که لاقل یه چیزی نوشتیم یه مدت سرتون گرمش باشه و تو فیس بوک و توییتر به اشتراک بذارید ملت بدونن چقدر من اینده نگر بودم و خبر داشتم که بالاخره می میرم!! اگرم خالی بندی بود که بعد از هزارو چهارصد سال همین می شه مدرک برای زودباوری نسل ما !!

بعد از اینکه خبر درگذشت بنده رو شنیدید یه نفر رو بفرستید کافی نت متن این وصیت نامه رو پرینت بگیره تا مو به مو اجرا بشه!

مدیونید اگه غیر از این کنید چون می گن اگر وصیت نامه متوفی اجرا نشه تنش توی قبر می لرزه! بعد عمری جون کندن و زحمت حالا که فرصتش پیش اومده بگیرم تخت بخوابم انصاف نیست تا آخرت بندری برقصم !!

یه عده هستند وقتی می فهمند یکی از آشنایان مُرده سریع می رن حموم و ریش و پشماشونو می تراشن و یه پیرهن نیمدار رنگ و رو رفته می پوشن که کسی شک نکنه! اینا رو اذیت نکنید اینا یه مشت گدا گشنن که اگه بدونن طرف قراره کی مرحوم بشه از یه هفته قبلش هیچی نمی خورن! بزارین هرچی دلشون می خواد بزنن تو سرو بارشون، این برای سوزوندن کالری های قبلیه که حسابی جا باز کنن واسه نهار بعد از کفن و دفن!

بنده در دوران زندگی هفته ای شیش بار می رفتم حموم! به اون مردک مرده شور یه پولی بدین بگین تمیزه! یه آب سرتاسری مدل اتوبوسی بپاشه به ما کافیه، تو کل عمرم کیسه نزدم به بدنم که پوستم خراب نشه! نمی خوام حالا که دیگه دارم برای همیشه می رم کیسه ای رو که تا حالا به هزار نفر زدند و پر از میکروب و مرضه بکشه به بدنم

به اندازه کافی عکس تو مدلای مختلف دارم فقط کافیه تو گوگل اسممو سرچ کنید بالای دویست سیصدتا عکس آتلیه ای با کیفیت هست، بیخودی نرین پول بی زبون رو بدین به ممد منصوری!!

یه آگهی کلی ترجیحا" سایزA3 با یکی از عکسای قشنگ سفارش بدین و بالاشم بنویسید " هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" از این آگهی دسته جمعی ها نزنید به دو دلیل اولا" همش خالی بندیه دوما" پولشو خودمون باید بدیم اسم و رسمش واسه شورای شهر و شهرداری و بقیه است

جلوی خونه رو هر نیم ساعت به نیم ساعت آب و جارو کنید و چراغونی فراموش نشه

از تجمع آدمای بیکار جلوی در به شدت جلوگیری کنید اصلا همون اول تو مراسم کفن و دفن اعلام کنید همه برن لباس مشکیا رو در بیارن و کسی هم حق نداره به هوای من مرخصی بگیره

ازهمین تریبون به تمام واحدهای دولتی و غیر دولتی اعلام می کنم حق ندارین کسی رو به هوای فوت بنده بفرستید مرخصی بزارید چرخای صنعت و اقتصاد بچرخه مملکت فلج نشه

یه نامه ی جداگونه نوشتم برای دکتر روحانی بلافاصله بعد از مراسم کفن و دفن بفرستید پاستور نهاد ریاست جمهوری!

چیز خاصی نیست زیادی کنجکاوی نکنید انصراف نامه یارانه است یه موقع درشو باز نکنید

از دوستان اصولگرا اگر کسی اومد برای عرض تسلیت پیش خودتون فکر نکنید توی دلشون خوشحالن به همشون احترام بذارید و اگه را دستتونه بفرستینشون بالای مجلس

بزارید همه بدونن من چه در دوران عمر با عزتم و چه بعد از اون با هیچ جناح و حزب و دسته ای مشکل نداشتم

یکی از ارزوهام این بوده که کاندید شورای شهر بشم اگه تا اون زمان شده بودم که هیچ وگرنه تو اولین انتخابات شورا به صورت نمادین اسم منم بنویسید و برام تبلیغ کنید رای هم نیاوردم، نیاوردم فدای سرتون

ریز تمام صورتجلساتی رو که رفتم آرشیو کردم تو کمد لباسام کِشوی دومه بعد از مراسم چهلم ببرید مرکز اسناد و مدارک سازمان ثبت اسناد بگین منتشر کنند شفاف سازی بشه

اگه یه روزی ثابت شد زیر مرزنگشت یه غار بزرگ در حد غار علیصدره بدونید اولین تئوری وجود این غار رو من دادم اسنادش هم موجوده هم تو چل چو نوشتم هم تو روزنامه میر هم خبرگزاری مهر منتشرش کرده

به جزئیات زیاد کاری ندارم هر جور صلاح می دونید مراسم بگیرید فقط ماست مالی نکنید به قد یه مراسم آبرو مند براتون پول گذاشتم که خرج کنید

اگه مسکن مهر رو دادند و فاضلابش هم اوکی شد و قسطهاش هم تموم شد نوادگانم بفروشن به نسبتی که قانون گفته بین خودشون تقسیم کنند اگر فروش هم نرفت بدین اجاره مبلغ اجارشو خرما بگیرین بیارین سرخاک بازم اگه کسی زیر بار اجاره کردنش نرفت یه صدتایی جوجه رنگی بگیرین بریزین تو خونه آب و دونشونم بدین هرکی هم اعتراض کرد بگین چاردیواری اختیاری!

نماز و روزه هرچی گرفتم که معلومه هرچی هم مونده خودم جوابشو پس می دم احتیاجی نیست  ولیعهدم جور منو بکشه

هرکی یه تومن طلبکاره بیاد سه تومن بگیره هرکی هم بدهکاره فدای سرش حلالش کردم

بعد از من همه کاره ی چل چو ولیعهدمه یوزرنیم و پسوردش رو هم توی یه بازو بند چرمی که از پدرم به ارث رسیده نوشتم دادم مادرش وقتش که شد خودش بهش می ده

خنده و مسخره بازی تو تمام مراسم بنده از کفن و دفن گرفته تا چهلم و سالگرد آزاده بزارین جوونا خوش باشن

پول بی خودی بابت مداح ندین اهالی محل رو هم تو زحمت نندازین یه مراسم ساده بگیرین بشینین دور هم تعریف کنید

یه واقعیتی رو هم باید بگم : سالها پیش یه بچه ی یه ساله رو از تو جوب پیدا کردم بردم وادشت گذاشتمش در یه خونه تا الانم هواشو تا جایی که می تونستم داشتم

خونواده خوبی بزرگش کردند و بعدها هم شد دبیر زبان اسمش رو گذاشتم خسرو و روی یه کاغذ نوشتم و گذاشتم پر قُنداقش 

فقط خواستم بدونه پدر و مادر واقعیش الان اُتریشن اگه خواست بره دنبالشون آدرسشون رو دادم به قربانی پور شورا 

بهش بگین حلالمون کنه اگه من به دادش نمی رسیدم معلوم نبود الان چه بلایی به سرش اومده بود

خوب دیگه بیشتر از این بنویسم ممکنه بگین دیر مُردم و گور به گورم کنید

در همین حد کافیه اینم بگم این وصیت نامه رو در سلامت کامل نوشتم پس خیالتون راحت چرت و پرت نیست

همشو مو به مو اجرا کنید وگرنه اومدین اینجا می دم پدرتونو در بیارن

مراقب خوبیهاتون هم باشین ما مراقب نبودیم مُردیم :)


درهمانه

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۷ ق.ظ

با درود فراوان
عرض شود که یه سری مسائل این روزها ذهن بنده رو درگیر کرده
اول از همه اینکه دوستان مسئول لطف کنند من بعد یا بنده رو به جلسات خودشون دعوت نکنند یا اگه دعوت کردند توقع نداشته باشند بنده نقش هویج رو بازی کنم!!
می خوام از همین تریبون اعلام کنم برابر فرمایشات شخص رییس جمهور بنده به عنوان یک ایرانی به نمایندگی از دولت منتخبم حق انتقاد و ارائه راهکار برای کلیه ی واحدهای دولتی و غیر دولتی رو در چهارچوب قوانین و مقررات داشته و اختیار تام دارم هرجا کاستی و قصوری (ایشالله که قصور رو درست نوشتم) احساس کردم بنابه مصالح نظام و با استناد به تشکیل کرسی های ازاد اندیشی به فرمایش مقام معظم رهبری نظرات و انتقادات خودم رو بیان کنم و گاها" به اطلاع عموم هم برسونم
آقا اصلا دولت خودمه خودم انتخابش کردم حق دارم ازش انتقاد هم بکنم
چرا دولت قبلی که روی کار بود حرفی نمی زدم
دو حالت داره یا بنده جفنگ می گم یا حرف حق می زنم
اگر جفنگ می گم که با دلیل؛ حرف مفت بنده رو نقض بفرمایند اما اگر حق می گم بجای سمپاشی و حذف صورت مساله به دنبال راهکار حل مشکل مربوطه باشند
موتوشکرم


حالا یه چیزی بگم شُشتون حال بیاد
قراره هم بنزین گرون بشه هم نرخ مکالمات هم تعرفه ی برق و گاز و آب!
جنگه مگه؟
بابا به جون بچم ما فقط یه یارانه ثبت نام کردیم
ناراحتید می ریم انصراف می دیم
دولت هم انقد کینه ای می شد؟!! :)

رادیو بهار

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ


ضمن سپاس از صبر و بردباری شما دوستان عزیز و تشکر بابت پیگیری هایتان ما بازگشتیم بازگشتنی :)


دوستان عزیز سلام عرض می کنم

بخش صرفا جهت اطلاع که قسمت قبلیش به صورت صوتی حضورتون تقدیم شد از سال 93 به صورت "رادیو چل چو " پخش می شه . قسمت اول رو با عنوان رادیو بهار با گوش جان نیوش کنید :)

فایل متنش رو هم می تونید تو ادامه مطلب بخونید:

ممنون از سعید عزیز بابت زحماتش برای ضبط فایلهای صوتی




دغدغه های یک خوانساری

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

عرض شود که عیدتون مبارک

خدمت رسیدم که اگه شما خدمت ما رسیدید یه وخ فکر نکنید خونه نیستیم

هستیم منتهی مهمون قبول نمی کنیم

حداقل وقتایی که فامیل دور برنامه دارن!

سال 93 هم رسید هرچند قشنگ شروع نشد اما خوب بالاخره شروع شد

حالا چرا قشنگ شروع نشد؟ بماند! اما همین قدر بدونید ولیعهد مملکتتون با پرنسس ارغوان دوتایی با هم سرما خوردند 

حتما خیریتی بوده 

بگذریم

دیروز که  داشتم پسته های آجیل دایی اینا رو سوا می کردم و با مغز بادوم شور می زدم به بدن اول به این فکر کردم که چرا بعضی ها انقد بی ملاحظه ان؟

همین دایی خودمون

خو قربونت برم تو که زحمت کشیدی و پسته خریدی سه کیلو شور می خریدی یک کیلو خام که من مجبور نباشم با مغز بادوم تلفیقش کنم بعد یه بادوم تلخ از خدا بی خبرم قاطی ماجرا بشه و دهن صاب بچه رو آسفالت کنه

بادوم تلخ مث قهوه ی تلخ منو یاد یه چیزایی انداخت و به صرافت افتادم که :

عزیزی در همین نزدیکی

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

عرض شود که متن زیر را مردی دوست داشتنی  از جنس صفا برایم نوشته

مردی که تا همین چندماه پیش یک وبلاگ بود با کلی پست های بلندبالا که سرجمع شاید ده دوازده تایش را بیشتر نخواندم

اما آنقدر قلب رئوف و مهربانی داشت که مرا از این فضای مجازی بیرون کشید تا در فضایی واقعی زیارتش کنم

می گویم حیف نیست این همه پول خرج کنیم و به کربلا و مکه برویم حال آنکه کعبه هایی هم در اطرافمان هست که دیدنشان کم از زیارت خانه ی خدا ندارد

مگر نه اینکه کعبه می رویم به هوای خدا؟! گاه خود با چشم دل دیده ام که خدا از آسمان به زمین آمد و در وجود بنده ای جلوه کرد

اشتباه نکنید اینها ترویج بت پرستی نیست قدری حق شناسی است به خالق بی نیاز برای خلق بعضی موجودات دوست داشتنی اش

اسدالله اورعی آنگونه که خود می گوید نفسش را در کربلای پنج جا گذاشت و آمد

کربلای پنجی که به  اندازه ی تمام روزهای بی التهاب و راحتی که داشتیم  به سردرمدارانش بدهکاریم

کارمند شهرداری است و چون گاهی نفس یاری اش نمی کند مجبور است هفته ای یکی دوبار را در بیمارستان زیر کپسول اکسیژن سر کند 

مردی که می خواست ما را به تپه های شیان ببرد اما نفسش یاری نکرد

به دیدنش رفتم اما یادگار کربلای پنج ملاقاتمان را در بیمارستان کنار تختی رقم زد که مردی بی ادعا رویش خوابیده بود

بخوانید حرفهای سراسر مهر و پر از صفایش را



"طبع بزرگت با گلهای طبعیت دست بدست هم دادند تا مصنوعی چو من بیاموزم رسم طبع منشان را ،اینکه فضای مجازی میتواند پایه ی یک دوستی مدام باشد را من به یقین دریافتم واینک از صانعم سپاسگزارم که چنین لیاقتی را به من عطا نمود .
مهدی جان بسیار سخن دارم از رسم وفا داریت ،استانه وآغازسخن ازمعرفتت را با این کلام مینگارم که گلهای طبیعیت را در میان قلب مصنوعیم گذاشتم وقلبم بطور طبیعی تپش میکند بازهم مرا دریاب .
بله دوستان چند صیحی قبل هنگامیکه من و مهدی جان قرار بر دیدار هم را از دیشبش گذاشته بودیم با یک تپش غیرموزن قلبم که شاید از فرط شادی این دیدار بود نا منظم شد ،اهل منزل مرا به اتا احیا دارالشفا بردند ومهدی همچنان منظرم ماند تا اینکه اهل منزل وی را با خبر ساختند که حقیر بعلت تپش قلبش مورد تیماری طبیب قرار گرفته وی سر اسیمه خود را بمنی رساند که خودش گل دستانش گل کلامش گل وچشمانش جرقه ای از شوق امید در من زنده نمود .این اولین رویاروئیمان بود من این دیدار اینکونه ای را از لطف خدا میدانم وبس .
مهدی جان تپه شیان به بلندای دیدن تهرانست که قرار بود از انجا به اسمان بنگریم وضیافتی داشته باشیم لاکن از تپه ماهور سرسبز شیان این بار سنگین بر نمیامد من ترا با فلبم دریافتم ، روزی خواهد امد تا با دستان نحیفم بزرگی چون ترا به اسمانهای معرفی نموده وبه صانع عالم بگویم این مصنوعت (اقای حاج مهدی حاج زکی )مرا جانی داد .تقدیم به دوست عزیزم که امید وارم خودش وخانواده محترمش همیشه سبز وخرمو باشند البته مانا باشیدوماندگار
برادر عزیزم علاقه دارم که این دست نوشته ام را در پست اصلیت بگذاری چرا که من شاید اینگونه توانسته باشم باری را از دوش به زمین سرد بگذارم تا زمینهم گلستان از گلهایت شوند ."


حاج اسدلله قولت یادت نره یه نهار تپه های شیان به ما بدهکاری اخوی

دستان پر مهرت را بوسه باران می کنم و به داشتن رفیقی چون تو افتخار

پ.ن:

دوستان بابت تاخیر در پاسخ به نظرات پست قبل بنده رو می بخشند در اولین فرصت پاسخ خواهم گفت حلال کنید دستمان بند پرنسسمان بود 

بالاخره در شب ولنتاین فرنگی ها دلمان را روشن کرد ارغوان بابا

فانتزی های من

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ب.ظ

عرض شود که دنیای فانتزی و زندگی فانتزی امروزی  نیاز به فانتزی های آپ تو دیت و امروزی هم داره 

یکی از فانتزی های بنده اینه که یه عسل فروشی دو دهنه ترجیحا سر نبش، بزنم و یه تابلو فلکس بزرگ هم بزنم سر درش ؛اسمشم بزارم : عسل دیگی!!

شعارمم بشه ما دروغ نمی گوییم مرغوب ترین عسل دیگی دنیا را از ما بخرید!!

شرط می بندم بهداشت به غروب نرسیده می آد در دکونمو تخته می کنه!  حقم داره آخه؛ بابا آدم انقد راستگو و راستکردار می شد؟

اصلا ادم راستگو تو این دوره زمونه یه جورایی چندشه

یکی دیگه از فانتزی های بنده اینه که بزنه و یه شب از برنج آوازه و چای محسن و  زرماکارون و سان استار و چای دبش و چای گوزل و برنج کوفت و چای درد و پوشک مای بی بی همه با هم زنگ بزنن بگن برنده این هفته شمایی

بعد همه ی پولا رو یه جا بدم پیرهن مالدینی رو از پایان رافت بخرم شبای سه شنبه با بچه ها می ریم سالن بپوشم چشاشون درآد

فانتزی بعدیم اینه که شب بخوابم کله ی صبح خود دکتر روحانی بیاد در خونه بگه : مسکن مهرتون اماده است جمع کنید بریم!!

بعد من بگم  حاجی شوخیت گرفته سر زمستونی حالا تو این اوضاع من نیسان از کجا بیارم؟!!

بعد بگه نیسان واسه چی ؟

منم بگم واسه اسباب اثاثیه 

بعد یه لبخند از اون لبخندای ِژنِوی بزنه و بگه بیا بریم مومن اسباب اثاثیه نمی خواد واحد شما مُبله است سبد کالاشم چیدیم تو یخچال ساید بای ساید یارانه سه سالت رو هم ریختیم تو حسابت

هیچی دیگه الانم دارم از تو پنت هاوس مسکن مهر براتون پست می ذارم چه ویویی هم داره لامصب

دست دکتر و برو بچه های وزارت درد نکنه :)))

تا فانتزی بعدی مانا باشید و ماندگار