بچه که بودم ؛ همسایه امان گنجیشک هم نداشت ....
بزرگ که شدم ؛ مرغ همسایه غاز شد ...!
امروز ظهر وقتی وبلاگ بی نوایمان را باز نمودیم با کمال تعجب دیدیم قالب نازنینمان را ربوده اند !!
عجب دوره ای شده ... به سرویس دهندگان ایرانی هم نمی شود اعتماد کرد
از روی شوق و ذوق چهارتا قالب درست کردیم دادیم درو همسایه ! نمیدانستیم انقدر تابلو می شویم !!
حالا باز خوب است وبلاگمان را ندزدیده اند ...گمانم باید شبها هم برای سرکشی بیایم ...!
بک آپش را داشتیم ها ...اما دیگر جوابگو نیست نمی دانم چه چیز غیر مجازی درونش بوده که دیگر ثبت نمی شود
حرامتان باشد حالا ما برای خاطر همسایه دزدی کردیم ! قالب خودمان که دزدی نبود پانزده تا هزاری پولش را داده بودیم آن هم قبل از جیره بندی بنزین !!
مواظب قالب هایتان باشید !
قدیم بیراه نمی گفتند : مواظب باشید شیطان به قالبتان نرود ...!!
امشب با اشتیاق برمیخیزم و سحری می خورم !!
پ.ن :
شمردن لحظه ها تا افطار ...
نزدیک شدن به وقت اذان مغرب ...
میخ کوب شدن به تماشای سریال های خاطره سازش ...
صدای ربنای استاد که چندی است محروم مانده ایم از شندیدنش و حال از اسپیکر موبایلم میشنوم ...
شور و حال شب های قدرش ...
دور خوانی قرآنش در مسجدی که بوی کودکی هایم را می دهد ...
مهربانی خلق الله که انگار تا نزدیک غضب می روند و بعد یکی می زند پس کله اشان ...
همه چیز این ماه برایم خاطره ساز است و زیبا ...
حتی اگر مسلمان هم نبودم دلم می خواست این ماه را حس کنم و با خاطراتش نفس بکشم
کاش وقتی به آخر می رسید ... من هم تمام می شدم ....!
سلام
امروز قصد دارم سنت شکنی کرده ؛ جواب کامنتهای دوستان رو در پست قبلی توی یه پست جدا گونه بدم !هم اینکه تنوعی ایجاد کردم هم اینکه بعضی دوستان انگشت شمار که زورشان می آید درب نظرات را باز کنند از قافله عقب نمانند و بدانند چه می گذرد اینجا ...
جنابی عزیز گفته :
درود بر برادر داشی
1- در مورد وب نویسی: باور کنید وقت نمی کنم!!!!
.....................................................................
عذر بدتر از گناه آوردی ...!
2- در مورد برنامه های شاد کننده هم: من که از اول شاد بودم و توی هیچکدوم از برنامه های شادی هم شرکت نکرده شادم!!! (خدا رو شکر) ولی به نظر من چراغانی های امسال بهتر از پارسال بود ولی هنوزم با اون سطحی که در شأن خوانسار باشه خیلی خیلی فاصله داره. جا داره برای زیباسازی شهر و چراغانی از افراد خبره و کارکشته با خلاقیت های بالا استفاده بشه نه افرادی که صرفاً بهش مهندس گفته میشه...
.....................................................................
امیدوارم همیشه شاد باشی عزیز دل در مورد چراغونی شما یه مهندس واقعی معرفی کن بقیه اش با من !
3-در مورد بازار: بعضی از خوانساری ها یه خصلتی دارند که فقط از یک شخص خاص خریداری می کنند. مثل خود من، همیشه شلوارهام رو از یک نفر می خرم، کفش هام رو از یک نفر می خرم و .... چون در اینکه اون طرف جنس خوب با قیمت مناسب بهم میده شکی ندارم. بررسی هم کردم دیدم قیمت های افرادی که من ازشون خرید می کنم با قیمت های بازار تهران تفاوت چندانی نداره پس بجای رفتن به گلپایگان برای خرید یه شلوار، توی همین خوانسار از همون یارو خرید می کنم اینجوری هم جنس خوب با قیمت خوب خریدم و هم پولم رو در شهر خودم خرج کردم و به همشهری خودم دادم
.....................................................................
اینکه هرکسی خصلتی داره و از جایی خرید می کنه مشکلی نیست اما ازدحام خوانساریها در بازار شهرهای اطراف فاجعه است ! فاجعه ای که دلیلش رو در خودمون باید پیدا کنیم !!
4- در مورد تاکسی ها: با توجه به مشکلات پیش آمده برای آقای دهاقین ترجیح میدم در این مورد اصلاً چیزی نگم!!
.....................................................................
بنده حرفی نزدم که به کسی بربخوره ! هزار بار شده کارم گیر همین تاکسی های محترم افتاده !تا دربست نگرفتم از جاشون تکون نخوردند مگه آشنا بودند و تو رودرواسی موندن !!
5- در مورد نانوایی: خدا رو شکر من خیلی خیلی کم میرم نونوایی از چیزی خبر ندارم!!!
.....................................................................
همون بهتر که بی خبر بمونی داشی جان ! فقط نمی دونم اون عکس خبری وبلاگت رو در خصوص نابودی میراث فرهنگی از کجا آوردی !؟
موفق، پیروز و سربلند باشید
عبدالحمید حقی همیشه لطف داشته و این بار هم وقتی سر زده یه چیزی نوشته برامون !گفته :
خدا را شکر که به قول شما خونسار داره یه تکونی میخوره
اگه چشمش نزنیم
.....................................................................
ما که چشامون شور نیست اخوی ! شما مواظب باش از راه دور کاری نکنی که دوباره به خاک سیاه بشینیم !!
شهرام عزیز نوشته :
خداوندا از تو می خواهیم که این شهردار جدید عزیز را جو گیر نفرما، آنگونه که چند ماه اول خدمت شورش را در بیاورد و باقی عمر شهرداریش را بی نمک نماید. بار الهی ایشان را هدایت فرما که تا آخر دوره مسئولیتش همچنان در راه خدمت به خلق استوار بماند.
آآآآآآآآمین.
.....................................................................
در این چند سال عمر اندکی که از خدا گرفتم با دو شهردار برخورد داشته ام که اولی همیشه ازش به نیکی یاد می شه !
شهردار کاویانی هم به نظر من به دلیل اینکه مدت خدمتش بیش از حد طولانی شد برای ما مردم تکراری شده بود و هر کوتاهی رو پای ایشون می نوشتیم!
اما اطمینان دارم جناب شفعتی به دلیل اینکه اولا امتحانش را پس داده و دوما از خون ما مردم است در راه خدمت به خلق از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد بود ( صنعت پاچه خواری )
خوش دل نوشته :
سلام
با تیکه ای که به تاکسی انداختی عجیب حال کردم.
موفق باشی.
.....................................................................
مگر همیشه معمولی حال می کردی ؟!!
رها گفته :
بسلامتی ان شاا...همان گونه که وعده کردند عمل کنندالبته ما نیز باید همیشه مشکلات را مطرح وبخواهیم که درست وبه موقع پاسخگو باشند
.....................................................................
تا جایی که بنده خبر دارم هیچ کس وعده وعیدی نداده همین که وظایف طبق روال به انجام برسه برای ما کافیه
هیچکس هم از قافله دعاگویان شهر عقب نمونده و گفته :
در امتداد دعاهای بردار شهرام...
خدایا خدایا تا آخر این دوره
از شهردار خونساری
محافظت بفرما
به وبلاگ چل چو هم
اگر یه وقت سر زدی
کامنت ، نظر بفرما!
آمین خونساری یعنی این!
.....................................................................
این دعای آخری را محکم تر بخوان دوستان آمین رو بلند تر عنایت کنید !!
برادر و دوست عزیزم محمد جدیدی گفته :
دوست عزیز سلام
به امیدپیشرفت خوانسارعزیزمان در تمام ابعادچه فرهنگی واقتصادی واجتماعی و...
.....................................................................
ما هم آرزو مند آرزوهای قشنکتان در زمینه های فرهنگی ؛ اقتصادی ؛ اجتماعی , سیاسی , صنعتی و الی آخر هستیم !!
شیخ الشیوخ ؛حضرت اجل ؛ چاه کن الدوله کمش خان فرمودند :
اولا آقای شفعتی قبل از شهردار شدن هم مهندس بود یا بعدا شد؟
ثانیا لطف کن بیشتر دربارهی زنها بنویس پسر دم بخت اینجا زیاد است شما هم که ماشالله خبره!!!
.....................................................................
اولا وقتی به کسی می گویی مهندس دلیل بر آن نیست که مدرک مهندسی دارد ! هرکسی در حرفه خود اگر کار بلد باشد مهندس هم هست تا جایی که بنده اطلاع دارم ایشان لیسانس مدیریت دارند ، شما فرض کن این مهندسی را به صورت افتخاری بنده به ایشان داده ام هرچند که وقتی فقط اسم مهندس را یدک بکشی و کار بلد نباشی به درد عمه ات میخوری !! شما چند تا آدم هندسی می شناسی که واقعا چیزی بارشان باشد ؟
درخطبه دوم سخنانم خطاب به حضرتتان باید عرض شود که ما هرچه یاد گرفته ایم از محضر شریفتان بوده و شاگردی کلاس درس شما برایمان افتخاری است وصف ناشدنی درثانی شما دلت برای پسران دم بخت نسوزد دست من و شمای استاد رو از پشت بستند در کالبد شکافی از موجودی به نام زن !!
دلتنگ قدری بد بینانه به سطر اول سخنانمان نظر افکنده و گفته اند :
نمیدونم این شایعه کم کاری امسال وبلاگ نویس ها رو کی انداخت سر زبون ها.
اگه دستم بش برسه
.....................................................................
بحث شایعه و شایعه پراکنی نبوده
بنده با کمال افتخار و با اعتماد به نفسی بالا خودم را در زمره تعداد انگشت شماری از وبلاگستان میدانم که همیشه حداقل هفته ای یکبار دلم برای وبلاگم تنگ شده و به این بازار کساد سری زده ام
خودتان کلاهتان را قاضی کنید : آمار و ب نویسی را در سه ماهه اول سال با سالهای قبل مقایسه کنید !! این فاجعه نیست ؟ دلم از این می سوزد کسانی که همیشه مرا ترغیب به نوشتن می کردند حال در دکان خودشان را تعطیل کرده به گوشه ای خزیده اند !!
... این سه نقطه همان رهایی است که اوایل جزو مشتریان دائمی بود ایشان فرموده اند :
انقدر بدم میاد بعضی ها(رهای الکی) ادای آدمو درمیارن!
.....................................................................
روزی روزگاری صبح که از خواب برمی خواستیم خرس تازه ای به جمعمان اضافه میشد
اوایل دعوا و درگیری بود بعد با هم آشتی کرده و هم اینک مسالمت آمیز زندگی می کنند
شما نیز با هم خوب باشید و دعوا نکنید گناه رهای دوم چیست که نامش رها بوده
بنده در فامیل همسر محترمه یک رها داریم که البته فعلا سنش قد نمی دهد برای آمدن به نت !!
کامنت رهای سه نقطه ... ؛ رها را به واکنش وا داشت و اینگونه نوشت :
معذرت یک سوال ؟
نظر قبلی منظورشون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سه نقطه ...
.....................................................................
منظور خاصی نداشته اند سو تفاهم بود خدارو شکر حل شد ....
نمیدانم این سنت شکنی جالب بود یا نه !؟
اما هرچه بود سوژه ای شد برای باز شدن دوباره صفحه تارنگارمان !!
در پایان عرایضم اضافه کنم که :
امکانات جدیدی فراهم آورده ام تا اگر مطالب چل چو مقبول افتاد وچنگی به دل همایونیتان زد براحتی بتوانید آنرا در پایگاهای معروفی چون ؛ فیس بوک ؛ تویتر ؛ کلوپ دات کام ؛گوگل باز ؛ یاهو باز و ... به اشتراک بگذارید ...
روز و روزگارتان آفتابی ؛ دلتان شاد
دارد شبیه خواب ابد می شود خدا !
یا لطف کن زنگ جرس را بزن؛ خلاص !
یا ... بی خیال بابا بشین همون بالا صفاتو کن ببین بندگانت دارن چه حالی می کنن ! تازه دلت هم بسوزه کلی جشن گرفتند و عقده دلاشون رو خالی کردند اینجا همه چی خوبه ... ظالم ! عمرا مظلوم ! استغفرالله همه برابر و برادر و خواهر و دختر خاله و پسر عمه و پسر دایی و دختر حسن آقا و ... خلاصه اصلا خودتو ناراحت نکن ما همه خوبیم همه چی ام آرومه ...
تو می شنوی اما ...
دریغ از صدای گرمت
یا دستان پر از مهرت
سالهاست بجای پیراهن و عطر
تنها عقده ام شده یک شیشه آب
لااقل سنگ سیاه رنگ و رو رفته ات را در این گرمای طاقت فرسای قبرستان
حال می آورد
برای چند لحظه !
دلم برایت پر می کشد
این روزها بیشتر نیازمند گرمای وجودت هستم
عطر وجودت را که همیشه با بوی توتون سیگار آمیخته بود
هنوز هم حس می کنم و با تمام رایحه های خوش دنیا عوض نمی کنم
پدر
هشت سال است هر جا می روم تو را حس می کنم و هنوز نگاهت می کنم
از بالای ایوان خانه قدیمی مان
که نشسته ای به تماشای دنیا
یادت بخیر
اگر بودی
گمانم مثل آنوقتها؛ همه آدمهای سرچشمه را بستنی مهمان می کردی
همیشه به بقیه حسادت می کردم که دوره ات می کنند و تو برایشان شعر می خواندی
نه چند بیت بلکه هزاران بیت را پشت سر هم ! یک نفس
و من در عالم بچگی عشق می کردم که چنین پدری دارم
آنروزی که رفتی چقدر زود دلت برایمان تنگ شد
و من نگاهت می کردم که کنار پنجره ایستاده بودی و نگاهم می کردی
آن شب درد داشتم و خواب به چشمانم نمی آمد
و تو نگران که چرا نمی خوابم !
سالهاست به دلم ماند تا مثل امشبی
به کسی که با تمام وجود عاشقش بودم و خواهم بود
فقط یک جمله بگویم
روزت مبارک
الهی قربونت برم بابا
دلم برات یه ذره شده
چقدر اشک بریزم تو تنهاییهام ؟
چقدر ؟
میخواهم به دور خودم و ذهنم پیله ای از جنس ابریشم ببافم
دعا کنید تجار ابریشم! در آب جوشم نیندازند !
شاید روزی پروانه ای زیبا شدم
آنروز برخواهم گشت ...!
بی زحمت یه تک پا بیا بانک قوامین دسته چکت هم بیار یه وام کوچولو واس ما امضا کن !
با بی میلی تمام دو سه روزی معطلش می کنی و آخرش تو رودرواسی می ری بانک !
کارمند بانک و فامیل مورد نظر دورت می کنند و می گن ضمانت شما فقط سوریه و سنبلیک ! تازه اگه وامش هم عقب بیافته می رن سراغ خونه طرف و خونه رو مصادره می کنند !
با همه آدمیتت بالاخره « خر» می شی و یه چک سفید ازت می گیرن و می گن خودمون پرش می کنیم !
دو سالی می گذره و تو داری بازم زندگیتو می کنی که :
یه روز صبح یه موتوری میاد در شرکت و احضاریه دادگاه میاره که چی ؟ بانک مورد نظر ازت شکایت کرده و سی ملیون تومن چک بی زبونت رو اجرا گذاشته !!
تاریخ دادگاه رو نگاه می کنی و می بینی سوم خرداده !
از هرکی می پرسی همه می گن : ضامن شدی باید بری زندان !! به قول خودشون تا ندهی نروی !!
یادمه امام رضا وقتی ضامن آهو شد ؛ تا وقتی آهو برنگشته بود در بند صیاد گرفتار بود اما وقتی آهو اومد صیاد کلی هم معذرت خواهی کرد و اظهار ندامت! تازه آهو و بچه هاشو هم رها کرد !!!
خدارو شکر آهوی ما که جایی نرفته و خیال رفتن هم نداره
فقط نمی دونم این چه عدالتیه ؟! این وسط دهن کسی آسفالت می شه که نه آشی دیده نه آشی خورده !!
پیش خودت می گی :داشتیم زندگیمونو می کردیم ها ...
وقتی راه به جایی نداری و تیرهات همه به سنگ می خوره ؛ نقشه می کشی که اگه یه روز این برنامه درست بشه ! چک برگشت خورده رو قاب می کنم و می زنم گل گردنم تا هرجا می رم همه ببینندو دور و بر یه ضامن زخمی پیداشون نشه !!!
پ.ن:
لطفا از آوردن کمپوت سیب و گلابی جدا" خود داری نمایید ! با مزاج ما سازگاری نداره ! ترجیحا آناناس مالزی و گیلاس خراسان !!!